بازگشت

گروه: اطلاعات عمومي
 
 
مرکز پاسخگو:تبيان
موضوع اصلي:قيام امام حسين (ع)
موضوع فرعي:امام حسين و اهل كوفه
سؤال:آيا كساني كه به جنگ با امام حسين رفتند او را بر باطل مي‎دانستند؟
جواب:

: در ميان كساني كه به جنگ حسين رفتند يك نفر كه دعوت حسين را باطل بداند و خود را به كيشي غير از كيش اسلام معرفي كند نبود.
سپاهي كه به جنگ حسين رفت به خاطر والي و فرمانده با خداي خودش نبرد نمود. از اين رو, دشمنان امام حسين پيش از حادثه عاشورا و پس از آن خودر ا سرزنش مي‎كردند و از كرده خود پشيمان بودند و هر كس گناه اين جنايت بزرگ را به گردن ديگري مي‎انداخت. هنگام كشتن امام، هر كس از ارتكاب اين جرم بزرگ خودداري مي‎كرد. ابن اعثم روايت كرده كه وقتي نامة يزيد به وليد رسيد كه در آن فرمان صريح به قتل حسين و وعدة جايزه و فرماندهي داده بود سخت دلتنگ شد و گفت:
«لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ»
اگر يزيد همة دنيا را با انواع زينتها و نعمتهايش به من بدهد، من هرگز در خون فرزند رسول خدا(ص) شريك نخواهم شد.
(تاريخ ابن اعثم/345)
دينوري ميگويد: وقتي مروان پيشنهاد كشتن حسين را به وليد داد گفت:
«وَيْحَكَ اَتُشيرُ عَلَيَّ بِقُتْلِ الْحُسَيْنِ بْنِ فاطِمَةَ بنْتِ رَسُولِ اللهِ(ص) وَ اللهِ اِنَّ الَّذي يُحاسَبُ بِدَمِ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْقِيامَةِ لَخَفيفُ الْميزانِ عِنْدَاللهِ» (اخبار الطوال/208)
[واي بر تو آيا مرا به كشتن حسين پسر فاطمه دختر رسول الله(ص) اشاره ميكني؟ به خدا سوگند! آنكس كه محاسبه شود به خون حسين روز قيامت در نزد خدا ميزانش سبك است.
از اين جمله آشكار است كه وليد از بيشرمي و پليدي روان مروان بسيار تعجب نموده و انتظار نداشت شخصي كه خود را مسلمان ميداند، هرچند مثل مروان، منافق و بدسابقه باشد، چنين پيشنهادي را بدهد به او گفت:
اي مروان!
«وَ اللهِ ما اُحِبُّ اَنَّ لي ما طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ، وَ اِنِّي قَتَلْتُ حُسَيْناً» (تذكرةالخواص/247)
[به خدا قسم دوست نميدارم كه آنچه آفتاب بر آن ميتابد مال من باشد و من حسين را كشته باشم.]
ابن اثير روايت كرده كه گفت:
«وَ اللهِ ما اُحِبُّ اَنَّ لي ما طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَ غَرُبَتْ عَنْهُ مِنْ مالِ الدُّنْيا، وَ مُلْكِها وَ اِنِّي قَتَلْتُ حُسَيْناً اَنْ قالَ لا اُبايِعُ وَ اللهِ اِنِّي لَأَظُنُّ انَّ اِمْرَءً يُحاسَبُ بِدَمِ الْحُسَيْنِ لَخَفيفُ الْميزانِ عِنْدَاللهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ». (كامل ابن ايثر، ج 3/365)
[خوارزمي روايت كرده كه بعد از اينكه مروان، وليد را به كشتن سيدالشهداء(ع) تحريص كرد و گفت: اگر شتاب در پايان دادن به كار حسين نكني ميترسم كه از درجه و اعتباري كه نزد يزيد داري بيفتي. وليد گفت:
«مَهْلاً. وَيْحَكْ دَعْني مِنْ كَلامِكَ هذا، وَ أَحْسِنِ الْقَوْلَ في اِبْنِ فاطِمَةَ فَإِنَّهُ بَقِيَّةُ وُلْدِ النَّبِيّين» (مقتل خوارزمي/181)
[آرام باش، واي بر تو! رها كن مرا از اين سخنان. گفتارت را در شأن پسر فاطمه نيكو ساز! زيرا او باقي ماندة فرزندان پيغمبران است.]
ابن اثير و طبري روايت كردهاند: وقتي آن جماعت كه سر حسين را از كوفه به شام آورده بودند بر يزيد وارد شدند و آن سر مبارك را پيش روي آن ملعون گذاردند و سرگذشت كربلا را برايش گفتند, هند دختر عبدالله بن عامر بن كربز, زن يزيد با جامهاش سرش را پوشيد, (و بدون عبا) بيرون آمد و گفت:
آيا سر حسين پسر فاطمه دختر رسول خدا است؟
يزيد گفت: آري درمصيبت او با صداي بلند گريه كن و براي پسر دختر رسول خدا و خالص قريش، لباس عزا بپوش! ابن زياد شتاب كرد او را كشت, خدا او را بكشد. (تاريخ طبري، ج 4، ص 356. كامل، ج 3، ص 298)
حتي ابن زياد ملعون نيز، چنان تحت تأثير اعتراضات قاطبه مسلمين واقع و در امواج تنفر و انزجار عمومي غرق و نكوهيده نام شد كه در انديشه تبرئه خود و محو نامههائي كه راجع به قتل حسين(ع) نوشته بود برآمد.