بازگشت

گروه: امامت و تشيع
 
 
مرکز پاسخگو:تبيان
موضوع اصلي:علم امام
موضوع فرعي:علم امام
سؤال:چـرا حـضـرت عـلي (ع ) با آنكه قاتلش را مي شناخت و از جزئيات حادثه قتلش آگاه بودآنشب به مـسـجـد رفـت تا كشته شود ؟چرا امام حسين (ع ) با آنكه مي دانست كشته مي شود به كربلا رفت ؟چـرا امـام رضـا (ع ) از ميوه يي كه مي دانست زهرآلود است ميل فرمود ؟آيا فرار از خطر و مهلكه لازم نيست ؟ آيا اين كارها به خودكشي شباهت ندارد ؟
جواب:

پـرسـشـهـاي فوق پاسخهاي متعددي دارد كه بعضي از آنها براي همه موارد و برخي مخصوص به بعضي از موارد است . 1 - دانـش و آگـاهـي پـيـامـبـران و ائمـه اطهار عليهم السلام بر دو قسم است :نخست , علوم و دانـشـهـايـيست كه از راههاي عادي براي آنان فراهم مي آيد كه دراينگونه از دانشها با ديگر مردم تفاوت زيادي ندارند . و ديگر , علومي است كه براي آنان از راههاي ماوراء طبيعي ( وحي و الهام ) حاصل مي گردد . بـديـهـي است كه پيشوايات ما وظيفه نداشتند در تمام موارد طبق علوميكه از راههاي غير عادي بـراي آنـهـا حـاصـل مـي شد عمل كنند بلكه تكاليف ديني آنها همواره بر طبق علومي بوده كه از مجاري عادي براي آنها پيدا مي شده است . مـثلا پيامبر (ص ) و امامان عليهم السلام منافقين را خوب مي شناختند و مي دانستندكه آنها ايمان واقـعي ندارند ولي هرگز با آنها معامله با كفار را انجام نمي دادندبلكه از نظر معاشرت و ازدواج و ديگر احكام با آنها مانند ساير مسلمانان رفتارمي كردند . و هـمچنين هنگاميكه در مسند قضاوت و حل و فصل مشكلات مردم مي نشستند , مطابق قوانين قضائي اسلام حكم مي كردند و از علوم غير عادي خود استفاده نمي نمودند . بـنابراين موضوع اطلاع ائمه عليهم السلام از كشته شدن خود و خصوصيات آن ازدانشهاييست كه از راهـهـاي غـيـر عـادي براي آنها حاصل مي شد , ممكن است بگوييم كه آنان وظيفه نداشتند به مقتضاي آن علم از آن پيش آمدها جلوگيري نمايند بلكه وظيفه آنان اين بود كه مثل ساير مردم با اين پيش آمدها روبرو شده و به علم خودترتيب اثر ندهند . و بـه بـيان ديگر بديهي است كه سر انجام هر انسان مرگ خواهد بود و هيچ آفريده يي در اين جهان عـمـر ابـدي نـخـواهـد داشت , قرآن مجيد هم مي فرمايد : ( كل نفس ذائقه الموت ) (1) يعني هر زنده يي سرانجام مزه مرگ را خواهد چشيد و هر كس به علتي ازدنيا خواهد رفت . ائمه اطهار عليهم السلام نيز از اين قانون مستثني نبودند تنها فرق آنان باديگران در اين است كه , ديگران از علت و وقت مرگ خود خبر ندارند اما آنان خبرداشتند , مثلا اميرالمومنين علي (ع ) در ماه رمضان سال آخر عمر مي دانست كه عمرش بپايان رسيده و به وسيله شمشير ابن ملجم شهيد خواهد شد . و هـمچنين امام حسين عليه السلام مي دانست كه از اين مسافرت برنمي گردد و درصحنه كربلا شـهـيـد خواهد شد , اما چون مي ديدند كه رضاي خدا در شهادت آنان است به خواست خدا كاملا تـسـلـيم و راضي بودند , زيرا مي دانستند كه خداوند بدون مصلحت چيزي را نمي خواهد و اصولا معرفت و شناسايي پيامبران و امامان نسبت به خدا و عظمت اوبه اندازه يي سرشار و عميق بوده كه خـود را در بـرابـر اراده آفـريدگار به حساب نمي آوردند و در پيشگاه او كاملا مطيع و فرمانبردار بـودنـد و چـيـزي جز رضا و خشنودي خدا در نظر نداشتند بلكه اصلا خود را فراموش مي كردند و فقط متوجه فرمان وخواسته خدا بودند . ضمنا از همين بيان پاسخ يك سوال ديگر كه شايد به ذهن عده يي بيايد روشن مي گردد . پـرسـش ائمـه اطـهـار عـلـيـهـم السلام چون علت و وقت مرگ خود را مي دانستند پس جنگ و فـداكاري آنان در موارديكه مي دانستند سالم بر مي گردند يك عمل كاملا ساده محسوب مي شود وچندان ارزش معنوي نداشته است . پـاسخ چون ائمه اطهار عليهم السلام به بياني كه در بالا گفته شد در ميدانهاي نبرد وفداكاري به طور كلي خود را فراموش مي نمودند دانستن پيروزي در روحيه آنان اثري نداشت و در تمام جنگها حـتي آنجا كه مي دانستند ظاهرا شكست مي خورند و كشته مي شوند يكسان و بدون تفاوت در راه خـدا نـبـرد و فـداكـاري مـي كردند , و بديهي است كه كسيكه در برابر فرمان خدا بدون كمترين مـلاحظه اي جانش را تقديم كند دانستن پيروزي در جنگ ارزش و فداكاري او را از بين نمي برد , زيرا توجهي به پيروزي ندارد و به جز خدا و رضاي او چيز ديگري منظور او نمي باشد . عـلاوه همانطور كه در روايات وارد شده است (2) علم ائمه اينطور است كه : اذا شاواعلموا , يعني هـرگـاه كه ( خدا بخواهد و آنها بخواهند كه بدانند مي دانند ) امااگر در موردي خدا نخواهد كه امامان موضوعي را بدانند آنان هم چون تابع خواست خدا هستند نمي خواهند كه بدانند و در نتيجه از آن واقعه آگاهي پيدا نمي كنند . و روي ايـن حـسـاب مـمكن است بگوييم كه در بسياري از موارد كه ائمه اطهار عليهم السلام در مـيـدانـهاي نبرد و فداكاري شركت مي كردند از پيروزي يا شكست خود اطلاع نداشتند چون خدا نـخـواسـتـه بود كه در آن موارد آگاهي داشته باشند , و در اين صورت نبرد و فداكاري آنها مانند سايرين بوده , يعني با اينكه احتمال كشته شدن و پيش آمدن خطر در بين بود , در راه پيشبرد دين مقدس اسلام جهاد مي نمودند . اين بود يك پاسخ كلي كه در تمام موارد پرسشها مي توان از آن استفاده نمود . اما پاسخي كه مربوط به بعضي از پرسشهاست :همه افراد در زندگي خود گاهگاهي به موضوعات و حـوادثـي بـرخـورد مي كنند كه آنها رابر سر دو راهي قرار مي دهد و مجبور مي شوند يكطرف را انتخاب نمايند , بديهي است كه شخص عاقل آن طرفي را اختيار مي كند كه اهميت آن بيشتر باشد و از سوي ديگر چشم مي پوشد . پـيـشوايان ما در موارديكه موضوع مهمتر از حفظ بدن در كار نبود تا سرحد امكان خودرا از خطر حـفـظ كـرده و مـراعات سلامتي جسم را مي نمودند , اما جاييكه مصلحتي مهمترو هدفي برتر از حـفـظ بـدن پـيـش مـي آمـد آنان از حفظ بدن چشم پوشيده و آن هدف عالي ومقدس را تعقيب مي كردند . مـثـلا امـام حسين (ع ) در طول زندگي خود هيچگاه بدون جهت جان خود و سلامتي خود رابه مخاطره نينداخت بلكه همواره طبق وظيفه ديني در حفظ بدن خود كوشا بود , اماروزيكه ديد يا بـايـد از جان خود بگذرد و كشته شود و يا بايد از اسلام عزيز چشم بپوشد , و به عبارت ديگر يا بايد يـزيد را به حال خود بگذارد و در نتيجه اسلام درخطر بيفتد , يا قيام كند و كشته شود ولي در اثر ايـن شـهـادت و كـشته شدن اسلام محفوظ بماند در اين روز اگر امام حسين (ع ) با علم به اينكه كـشته مي شود قدم درصحنه كربلا بگذارد هيچكس نمي گويد حسين بدون جهت خود را از بين برد بلكه همه مي گويند اين خودكشي نبود بلكه بالاترين فداكاري در راه دين مقدس اسلام بود و روشن است كه فداكاري و از خودگذشتگي در راه دين را نبايد با خودكشي و اقدام به مرگ اشتباه نمود . امام حسين عليه السلام مي فرمود : ( لا اري الموت الا سعاده و لا الحياه مع الظالمين الا برما ) (3) در شـرايـط كـنـوني مرگ براي من سعادت است و زندگي با ستمگران ( مثل يزيد كه مي خواهد بساط اسلام را جمع نمايد ) در حقيقت هلاكت و مرگست . آري مردم آزاده و روشنفكر از فداكاريهاي امام حسين قدرداني نموده و اصولا به شهداي راه حق و عدالت درود مي فرستند و هيچگاه به خود اجازه نمي دهند كه بگويندحسين (ع ) بدون جهت خود را به كشتن داد بلكه توجه دارند كه امام حسين (ع )جانش را فداي دين و حقيقت و عدالت نمود .