جواب:
بعد از شهادت هفتاد و دو تن از ياران و خاندان اباعبدالله (ع) حضرت وارد خيمهء حرم آل الله شد و باآنان آن چه گفتني بود, فرمود. سپس با آن ه اخداحافظي كرد و وارد رزم گاه شد و خود را معرّفي كرد و در بيان حقايق كوتاهي نكرد و اتمام حجت نمود. آن گاه آمادهء جنگ شد و شمشير از غلاف درآورد و همانند پدر بزرگوارش حيدركرّار بر نابكاران حمله كرد و بسياري از آنان را به درك فرستاد. نوشته اند: هزار و هشت نفر(1) يا هزار و نهصد و پنجاه نفر(2) به دست مباركش كشته شدند. در اين هنگام عمر بن سعد فرياد زد: واي بر شما! مي دانيد با چه كسي جنگ مي كنيد؟! اين زادهء قتّال عرب است , از هر سو به او حمله كنيد. از اين رو نيزه داران و چهار هزار تيرانداز و گروه زيادي از شمشيرداران بر آن بزرگوار حمله كردند و زخم هاي فراواني بر بدن مباركش وارد ساختند. بعضي هفتاد و دو زخم , برخي سيصد و بيست و چند زخم , در روايتي سيصد و شصت زخم و ابو مخنف از امام صادق (ع) روايت كرده كه امام (ع) فرمود: در تن امام حسين (ع) سي و سه زخم نيزه و سي و چهار زخم تير پيدا كرديم . بعد از اصابت اين زخم ها و ريزش خون از بدن مبارك , امام خسته شدند و قدري درنگ كردند تا رفع خستگي كنند. در اين وقت سنگي به پيشاني مباركش خورد و خون جاري شد. پيراهن خود را بالا زد و تا خون را پاك كند, ناگهان تير سه شعبهء آلوده به زهر بر سينه و به قولي بر قلبش نشست و بر روي زمين افتادند. مدّتي دشمن جرئت نداشت نزديك آن بزرگوار برود تا بالاخره بر او شبيخون زدند و شمر برروي سينهء مباركش نشست و با خنجر سر عزيز فاطمه (س) را از قفا بريدند و امام را به شهادت رساندند.(3) (پـاورقي 1.اثبات الوصية. (پـاورقي 2.ابن شهر آشوب . (پـاورقي 3.در كربلا چه گذشت ؟ ترجمهء كتاب نفس المهموم , محدث قمي , ص 436ـ 452
|