جواب:
عزت به معناي ارجمند، سرافرازي و گرامي شدن است.[21] به قول راغب واژة عزت به معناي حالتي است كه نمي گذارد انسان شكست بخورد و مغلوب واقع شود.[22] در برابر عزت، ذلت قرار دارد كه به معناي نبود حالت شرافت و عزت در آدمي است، به طوري كه انسان به سادگي پذيراي شكست شده، مغلوب ديگران شود. واژة افتخار به معناي مرتفع و بلند گرديدن، فخر و شرف[23] تازي، سر افرازي، فخر و آبرو و حرمت[24] : أفتخر إفتخاراً بكذا؛ به آن باليد وافتخار نمود.[25] دو واژة عزت و افتخار با پسوند حسيني بيانگر آن است كه عزت و افتخار در فرهنگ امام حسين(ع) با عزت و افتخار فرهنگ مادي تفاوت دارد. در آموزه هاي ديني عزت و آزادي، افتخار بندگي و معنويت گرايي و رهايي از قيد و اسارت شهوت گرايي و پرهيز از تجمل گرايي ظهور مي كند. از اين رو امام علي(ع) عرض داشت: الهي كفي بي عزّاً أن أكون لك عبداً و كفي بي فخراً أن تكون لي ربّاً .[26] پيامبر اسلام (ص) كه جامعة عزت مند در مدينه به وجود آورد، با تمام افتخارات غير معقول مانند ثروت اندروزي و قوم گرايي مبارزه نمود[27] و عزت و افتخار را در عبوديت تفسير نمود. از سوي ديگر عزت وافتخار در مبارزه عليه ستم و حق كشي ها به وجود مي آيد و پيروزي در جنگ ها عزت و افتخار به حساب نمي آيد. و اين درست مقابل معناي مادي ازادي و افتخار قرار مي گيرد؛ زيرا در فرهنگ مادي پيروزي در مغلوب نمودن طرف مقابل شكل مي گيرد. در صحنة كربلا عزت و افتخار حسين به اوج خود رسيد. امام حسين(ع) در زماني قيام نمود كه يزيد شعار بي ديني سر داد[28] و جامعةاسلامي را خفقان گرفته و دين ستيزي و عدالت كُشي به اوج خود رسيده بود. از اين رو امام حسين(ع) مرگ در راه خدا را زينت خواند[29] و تسلم نشدن در برابر يزيد و اسير ذلت نشدن را عزت و افتخار دانست: موت في عزّ خيرٌ من حياه في ذلّ؛[30] مرگ با عزت بهتر از زندگي با ذلت است. هم چنين حضرت در برابر بيعت خواستن يزيد فرمود: ناپاكِ ناپاك زاده مرا بين دو چيز: شمشير و ذلت مخيّر قرار داده، امّا ذلت از ما بسيار دور است.[31] به قول بهجتي: اندر آنجا كه باطل امير است اندر آنجا كه حق سر به زير است اندر آنجا كه دين و مروّت پايمال و زبون و اسير است راستي زندگي ناگوار است مرگ، بالاترين افتخار است جاويدان آيد بانگ پر شور لا أري الموت إلا سعاده[32] امام حسين(ع) فرمود: من از مرگ باكي ندارم، مرگ راحت ترين راه براي رسيدن به عزّت است. مرگ در راه عزّت زندگي جاودانه است و زندگاني ذلت بار، مرگ بي حيات است.[33] عزت و افتخار حسيني در آخرين لحظات زندگي امام حسين(ع) به اوج رسي و حضرت بندگي را عامل عزت دانسته و بدان افتخار مي كند. شهيد مطهري مي نويسد: در روز عاشورا حسين(ع) حدّ اخر مقاومت را مي كند. ديگر وقتي است كه به كلّي توانايي از بدنش سلب شده است: يكي از تير اندازان ستمكار تير زهر آلودي را به كمان مي كند و به سوي اباعبدالله (ع) مي اندازد كه در سينة ابا عبدالله(ع) مي نشيند و حضرت بي اختيار روي زمين مي افتد. آيا در اين لحظه تن به ذلت مي دهد؟ آيا خواهش و تمنا مي كند؟ نه، بلكه بعد از گذشت اين دورة جنگيدن رويش را به سوي همان قبله اي كه از آن هرگز منحرف نشده است مي كند و مي فرمايد: رضاً بقضائك و تسليماً لأمرك و لا معبود سواك يا غياث المستغيثين.[34] در حادثة كربلا يزيد و يزيديان عزت و افتخار خويش را در پيروزي ظاهري دانسته و به نسب و اجداد و دوران جاهليت افتخار مي كردند، غافل از اين كه پيروزي و جاودانگي از آن حق و حق گرايان است و پيروزي باطل مقطعي است. از اين رو امام علي(ع) فرمود:للحق دوله، للباطل جوله؛[35] براي حق، دولت و عظمت بزرگي است، ولي باطل را جولان و چرخشي است. از اين ردو قرآن عزت مداري را از آنِ رسول و مؤمنان دانسته است: للّه العزّه و لرسوله و للمؤمنين.[36] روشن ترين دليل اين عزت و شكوه دربارة شهداي كربلا مشهود است. هنوز امام حسين(ع) عزيز است،محبوب دل ها است و مزارش ميعادگاه عاشقان حق است. امام راحل(س) فرمود: محرّم ماهي است كه عدالت در مقابل ظلم و حق در مقابل قيام كرده و به اثبات رسانده است كه در طول تاريخ، هميشه حق بر باطل پيروز شده است.[37] [21] محمد معين،فرهنگ فارسي، واژة عزت ؛ علي اكبر دهخدا، لغت نامه واژة عزت؛ مصطفي دشتي، معارف و معاريف،ج 7، ص 353. [22] راغب اصفهاني،مفردات راغب، ص 563. [23] اقرب الموارد، ج ،ص 907؛ علي اكبر دهخدا، پيشين، واژة افتخار. [24] خليل جرّ، فرهنگ لاروس( ترجمةحميد طبيبيان) [25] مفردات راغب، ص 374؛ محمد معين ، پيشين، واژة افتخار. [26] مفاتيح الجنان، ص 273. [27] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 100؛ دعائم الاسلام، ج 1، ص 82. [28] مقرم، مقتل الحسين، ص 357. [29] اعيان الشيعه، ج 1،ص 593. [30] مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 68. [31] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 7؛ نفس المهموم، ص 131. [32] محمد حسين بهجتي،بهار آزادي، ص 71، با اقتباس از جواد محدثي،فرهنگ عاشورا، ص 389. [33] اعيان الشيعه، ج 1، ص 581. [34] مرتضي مطهري، حماسة حسيني، ج 1، ص 157. [35] تحف العقول،ص 239. [36] اسرا(17) آية 81. [37] صحيفة نور،ج 4، ص 27.
|