بازگشت

گروه: تاريخ و سيره
 
 
مرکز پاسخگو:تبيان
موضوع اصلي:تاريخ و سيره
موضوع فرعي:احوال زندگي امام حسين(ع)
سؤال:اجمالي از تاريخ زندگي امام حسين(ع) را بيان كنيد؟
جواب:

امام حسين (سيد الشهداء) فرزند دوم علي (ع) از فاطمه سلامعليها دختر پيغمبر اكرم (ص) كه در سال چهارم هجري متولد شده است. آن حضرت پس از شهادت برادر بزرگوار خود امام حسن مجتبي (ص) به امر خدا و طبق وصيت وي, به امامت رسيد.
امام حسين(ع) ده سال امامت نمود و تمام اين مدت را به استثناي(تقريباً) شش ماه آخر در خلافت معاويه واقع بود و در سختترين اوضاع ناگوارترين احوال با نهايت اختناق زندگي ميفرمود. امام حسين خواه ناخواه اين روزگار تاريك را ميگذرانيد و هرگونه شكنجه و آزار روحي را از معاويه و دستياران وي تحمل ميكرد تا در اواسط سال شصت هجري, معاويه درگذشت و پسرش يزيد به جاي پدر نشست.
معاويه نيز از معاريف قوم براي يزيد بيعت گرفته بود ولي متعرض حال امام حسين (ع) نشده و به آن حضرت تكليف بيعت ننموده بود و بالخصوص به يزيد وصيت كرده بود كه اگر حسين بن علي از بيعت وي سر باز زند پيگيري نكند و با سكوت و اغماض بگذراند؛ زيرا پشت و روي مسئله را درست تصور كرده عواقب وخيم آن را ميدانست.
ولي يزيد در اثر خودبيني و بي باكي كه داشت, وصيت پدر را فراموش كرده, بيدرنگ پس از درگذشت پدر به والي مدينه دستور داد كه از امام حسين براي وي بيعت گيرد و گرنه سرش را به شام فرستد!!
پس از آنكه والي مدينه درخواست يزيد را به امام حسين(ع) ابلاغ كرد آن حضرت براي تفكر در اطراف قضيه مهلت گرفت و شبانه با خاندان خود به سوي مكه حركت فرمود و به حرم خدا كه در اسلام مأمن رسمي ميباشد پناهنده شد.
اين واقعه در اواخر ماه رجب و اوايل ماه شعبان سال شصت هجري بود و امام حسين(ع) تقريباً چهار ماه در شهر مكه در حال پناهندگي بسر برد و اين خبر تدريجاً در اقطار بلاد مسلمين منتشر شد. از يك سوي بسياري از مردم كه از بيداگريهاي دوره معاويه دلخور بودند و خلافت يزيد بر نارضايتيشان ميافزود با آن حضرت مراوده و اظهار همدردي ميكردند واز يك سوي سيل نامه از عراق و بويژه از شهر كوفه به شهر مكه سرازير ميشد و از آن حضرت ميخواستند ه به عراق رفته و به پيشوايي و رهبري جمعيت پرداخته براي برانداختن بيداد و ستم قيام كند. و البته اين جريان براي يزيد خطرناك بود.
اقامت امام حسين(ع) در مكه, ادامه داشت تا موسم حج رسيد و مسلمانان جهان به عنوان حج, گروه و دسته دسته وارد مكه و مهياي انجام عمل حج ميشدند, آن حضرت اطلاع پيدا كرد كه جمعي از كسان يزيد در زي حجاج وارد مكه شدهاند و مأموريت دارند با سلاحي كه در زير لباس احرام بستهاند آن حضرت را در اثناء عمل حج به قتل رسانند.
آن حضرت عمل خود را مخفف ساخته تصميم به حركت گرفت و در ميان گروه انبوه مردم سرپا ايستاده سخنراني كوتاهي كرده حركت خود را به سوي عراق خبر داد. وي در اين سخنراني كوتاه شهادت خود را گوشزد مينمايد و از مسلمانان استمداد ميكند كه در اين هدف ياريش نمايند و خون خود را در راه خدا بذل كنند و فرداي آن روز با خاندان و گروهي از ياران خود رهسپار عراق شد.
جمعي از معاريف به عنوان خيرخواهي سر راه بر وي گرفته و خطر اين حركت و نهضت را تذكر دادند, ولي آن حضرت در پاسخ فرمود كه من بيعت نميكنم و حكومت ظلم و بيداد را امضاء نمينمايم و ميدانم كه به هر جا روم و در هر جا باشم مرا خواهند كشت و اينكه مكه را ترك ميگويم براي رعايت حرمت خانه خداست كه با ريختن خون من هتك نشود.
امام حسين(ع) راه كوفه را پيش گرفت, در اثناي راه كه هنوز چند روز راه تا كوفه داشت, خبر يافت كه والي يزيد در كوفه نماينده امام را با يك نفر از معاريف شهر كه طرفداري جدي بود, كشته و به دستور وي ريسمان به پايشان بسته در كوچه و بازار كوفه كشيدهاند و شهر و نواحي آن تحت مراقبت شديد درآمده و سپاه بيشمار دشمن در انتظار وي بسر ميبرند و راهي جز كشته شدن در پيش نيست. همين جا بود كه امام تصميم قطعي خود را به كشته شدن بيترديد اظهار داشت و به سير خود ادامه داد.
در هفتاد كيلومتري كوفه ( تقريباً) در بياباني به نام كربلا, آن حضرت و كسانش به محاصره لشگريان يزيد درآمدند و هشت روز توقف داشتند كه هر روز حلقه محاصره تنگتر و سپاه دشمن افزونتر ميشد و بالأخره آن حضرت و خاندان و كسانش با شمار ناچيز, در ميان حلقههاي متشكل از سي هزار مرد جنگي قرار گرفتند.
در اين چند روز امام به تحكيم موضع خود پرداخته ياران خود را تصفيه نمود, شبانه عموم همراهان خود را احضار فرمود در ضمن سخنراني كوتاهي اظهار داشت كه: ما جز مرگ و شهادت در پيش نداريم و اينان با كسي جز من كار ندارند, من بيعت خود را از شما برداشتم هر كه بخواهد ميتواند از تاريكي شب استفاده نموده جان خود را از ورطه هولناك برهاند.
پس از آن فرمود چراغها را خاموش كردند و اكثر همراهان كه براي مقاصد مادي همراه بودند پراكند شدند و جز جماعت كمي از شيفتگان حق ( نزديك به چهل تن از ياران امام) و عدهاي از بني هاشم كسي نماند. امام بار ديگر بازماندگان را جمع كرده و به مقام آزمايش در آورده در خطابي كه به ياران و خويشاوندان هاشمي خود كرد, اظهار داشت كه : اين دشمنان تنها با من كار دارند, هر يك از شما ميتواند از تاريكي شب استفاده كرده از خطر نجات يابد, ولي اين بار هر يك از ياران باوفاي امام با بيانهاي مختلف پاسخ دادند كه ما هرگز از راه حق كه تو پيشواي آني روي نخواهيم تافت و دست از دامن پاك تو نخواهيم برداشت و تا رمقي در تن و قبضه شمشير به دست داريم از حريم تو دفاع خواهيم نمود.
آخر روز نهم ماه محرم, آخرين تكليف( يا بيعت يا جنگ) از جانب دشمن به امام رسيد و آن حضرت شب را براي عبادت و مهلت گرفت و مصمم به جنگ فردا شد.
روز دهم محرم سال 61 هجري, امام با جمعيت كم خود (روي هم رفته كمتر از نود نفر كه چهل نفر از ايشان همراهان سابق امام و سي و چند نفر در شب و روز جنگ از لشكر دشمن به امام پيوسته بودند و مابقي خويشاوندان هاشمي امام, از فرزندان و برادران و برادرزادگان و خواهرزادگان و عموزادگان بودند) در برابر لشكر بيكران دشمن صف آرايي نمودند و جنگ در گرفت.
آن روز بامداد تا واپسين جنگيدند و امام(ع) و ساير جوانان هاشمي و يا ران وي تا آخرين نفر شهيد شدند( در ميان كشته شدگان دو فرزند خردسال امام حسن و يك كودك خردسال و يك فرزند شيرخوار امام حسين را نيز بايد شمرد.
لشكر دشمن پس از خاتمه يافتن جنگ, حرمسراي امام را غارت كردند و خيمه خرگاه را آتش زدند و سرهاي شهدا را بريده, بدنهاي ايشان را لخت كرده, بياينكه به خاك بسپارند, به زمين انداختند. سپس اهل حرم را كه همه زن و دختر بيپناه بودند با سرهاي شهدا به سوي كوفه حركت دادند ( در ميان اسيران از جنس ذكور تني چند بيش نبود كه از جمله آنان فرزند 22 ساله امام حسين- كه سخت بيمار بود- يعني امام چهارم و ديگر فرزند چهارساله وي محمد بن علي كه امام پنجم و ديگر حسن مثني فرزند امام دوم كه داماد امام حسين بود و در جنگ زخم كاري خورده و در ميان كشتگان افتاده بود او را نيز در آخرين رمق يافتند و به شفاعت يكي از سرداران, سر نبريدند و با اسيران به كوفه بردند) و از كوفه نيز به سوي دمشق پيش يزيد بردند.
كسي كه در تاريخ حيات امام حسين(ع) و يزيد و اوضاع و احوالي كه آن روز حكومت ميكرد, دقيق شود و در اين بخش از تاريخ كنجكاوي نمايد, شك نميكند كه آن روز در برابر امام حسين(ع) يك راه بيشتر نبود و آن همان كشته شدن بود و بيعت يزيد كه نتيجهاي جز پايمال كردن علني اسلام نداشت, براي امام مقدور نبود؛ زيرا يزيد با اينكه احترامي براي آيين اسلام و مقررات آن قائل نبود و بندوباري نداشت, به پايمال كردن مقدسات و قوانين اسلامي بيباكانه تظاهر نيز ميكرد.
////