جواب:
متأسفانه بسياري از شخصيتهاي بزرگ ديني يا علمي و اجتماعي جهان، در عصر خود ناشناخته ماندهاند و منافع و مصالح قدرتهاي وقت، و حساب سود و زيانهاي شخصي نگذاشته چهرة درخشان آنان آنچنان كه بوده درعصر خود آنان جلوهگر شود و « حجابي» از « معاصرت» به روي عظمت آنان كشيده شده است ولي از آنجا كه حقيقت براي هميشه پنهان نميماند، با گذشت زمان و از بين رفتن حسابها و انگيزههاي شخصي، كم كم غبار ابهام از چهرة آنان كنار رفته شخصيت بزرگشان جلوهگر شده است. اين مطلب در مورد حضرت سيدالشهدا (ع) نيز تا حدودي صادق است زيرا همه ميدانيم كه بسياري از مردم آن زمان، امام حسين (ع) را كاملا نشناخته بودند و با عظمت خيره كنندة آن حضرت آنچنانكه بايد آشنا نشده بودند، فقط عدة معدودي بودند كه از مقام بزرگ امام حسين (ع) آگاه بودند اين عده نيز پس از شهادت او، جرأت اظهار نظر پيرامون عظمت و شهادت آن حضرت نداشتند زيرا مرعوب حكومت پليد اموي بودند. از ميان اين عده تني چند بودند كه با شهادت، و تن در دادن به همة خطرات، از امام به نيكي ياد ميكردند و به قاتلان و دشمنان او لعن و نفرين ميفرستادند. يكي از پيشتازان بر جستة اين گروه، جابر بن عبدالله انصاري است كه براستي سند زريني در ابراز علاقه به خاندان رسالت از خود بجا گذاشت و هنوز چهل روز از شهادت حضرت سيدالشهدا (ع) نگذشته بود كه به زيارت تربت پاك او شتافت پس از حادثة كربلا كه جامعة اسلامي مرعوب قدرت و پيروزي خونين يزيد بود، و شكست ظاهري امام حسين (ع) ضربة تكان دهندهاي بر افكار وارد ساخته بود. جابر از افراد معدودي بود كه مرعوب قدرت حكومت پليد اموي نشد، و گام بزرگي براي معرفي عظمت و شهادت امام حسين (ع) برداشت، او از مدينه رهسپار كربلا شد تا بوسه بر خاك پاك قبر شهيد راه حق امام حسين (ع) بزند و بدين وسيله فرياد خشم و نفرت بر ضد مخالفان و دشمنان امام بر آورد. اهميت كار جابر از اينجا روشن ميشود كه: اولا تا آن روز وحشت از قدرت يزيد هنوز بر دلها حكومت داشت و كسي جرأت نكرده بود علناً براي زيارت قبر پاك امام حسين (ع) برود. ثانيا: جابر يك فرد عادي نبود، بلكه يكي از ياران بزرگ و برجستة پيامبر اسلام (ص) بود كه در ميان مسلمانان از مقبوليت همگاني و از وزنه و شخصيت ممتازي بر خوردار بود، به طوري كه امام باقر (ع) در بسياري از موارد، احاديث پيشواي بزرگ اسلام و پدران خود را از قول جابر نقل مينمود تا احيانا جاي اعتراض و بهانه جوئي براي مخالفان باقي نماند. بنا براين اگر جابر با اين خصوصيات، از مدينه رهسپار زيارت امام حسين (ع) شود، ضربة كوبندهاي بر پرستيژ و وجهة حكومت يزيد بن معاويه، و خط زريني است كه در دفتر زندگاني پرافتخار جابر نقش ميبندد. باري جابر همراه «عطية عوفي» رهسپار كربلا شد و روز بيستم ماه صفر سال 61 هجري در چهلمين روز شهادت امام حسين (ع) به زيارت قبر پاك آن حضرت نايل شد و (بنقل برخي از مورخان بزرگ) در همان هنگام خاندان امام حسين (ع) در بازگشت از شام، وارد كربلا شدند و همراه جابر و مردم اطراف كربلا به سوگواري پرداختند زيارت جابر، يك زيارت عادي نبود، بلكه يك زيارت حماسي و توأم با شك و آه و حسرت بود، او با اين عمل خود، درسي بزرگ در زمينة ولايت و ابراز علاقه به خاندان پيامبر، به آيندگان آموخت. خوبست تفضيل اين زيارت را از زبان «عطيه» بشنويم وي ميگويد: همراه جابر بن عبدالله انصاري به زيارت قبر امام حسين (ع) رهسپار شديم، همينكه به نزديكي كربلا رسيديم، جابر در نهر فرات غسل كرد، سپس لباس پوشيد و سركيسة عطري را باز كرد و مقداري از آن، بر بدن خود پاشيد و خود را خوشبو ساخت در هر گامي كه به سوي قبر امام حسين (ع) بر ميداشت، زبانش به ذكر و ياد خدا گويا بود همينكه به نزديكي قبر رسيد، گفت: دست مرا به قبر برسان، دست او را به روي قبر نهادم جابر از فرط اندوه و غم، از هوش رفت و بر روي قبر نقش بست، من آب به سر و صورت او پاشيدم، همينكه به هوش آمد، سه بار صدا زد: يا حسين! آنگاه گفت: چگونه دوستي است كه جواب دوست را نميدهد؟ سپس جواب خويش را داد و گفت: « چگونه ميتواني پاسخ بدهي در حالي كه رگهاي گردنت بريده شده، و خونت ريخته، و سرت از بدن جدا گشته است؟! گواهي ميدهم كه تو زادة بهترين پيامبران، فرزند سرور مؤمنان، فرزند همزاد تقوي، از نسل هدايت، پنجمين عضو اصحاب كساء فرزند سرور برگزيدگان الهي، و زادة فاطمه سرور زنان جهاني. چگونه چنين نباشي درحالي كه از دست سرور پيامبران، غذا خورده، در دامن پرهيزگاران پرورش يافتهاي، از پستان ايمان شير خورده و با نور اسلام از شير باز گرفته شدهاي. تو، چه در زندگي و چه پس از مرگ پاك بودهاي، دلهاي مؤمنان از فراق تو آزرده گشته است ولي در زنده بودن تو شكي ندارند. سلام و درود خدا بر تو باد، گواهي ميدهم كه در راه برادرت يحيي بن زكريا گام نهادي مثل او بشهادت رسيدي» سپس جابر به اطراف قبر نگريست و چنين گفت: « درود بر شما روانهاي پاكي كه در آستان حسين (ع) خفته و در بارگاه او آرميدهايد! گواهي ميدهم كه شما نماز را بر پاي داشتيد، زكات را پرداختيد، امر به معروف و نهي از منكر نموديد، با بيدينان به جهاد برخاسته خدا را پرستش نموديد تا آنكه مرگ را در آغوش كشيديد! سوگند به خدائي كه محمد (ص) را به پيامبري برانگيخته، ما نيز در پاداش شما شريكيم!». عطيه ميگويد: گفتم: « چگونه در پاداش اين شهيدان، با آنان شريكيم در حالي كه ما، در راه شهادت قدمي برنداشته، شمشيري نزدهايم و حال آنكه سرهاي آنان در راه خدا از تن جدا گشته و فرزندانشان يتيم، و همسرانشان بيوه گشتهاند؟!» جابر پاسخ داد: اي عطيه! من از پيامبر (ص) شنيدم ميفرمود: «هركس هر گروهي را دوست بدارد، روز رستاخيز در صف آنان قرار ميگيرد و با آنان يكجا محشور ميگردد، و هر كس عمل هرگروهي را دوست بدارد، در پاداش يا كيفر عمل آنان شريك خواهد بود. سوگند به خدائي كه محمد (ص) را به پيامبري برانگيخته، نيت و اعتقاد من و يارانم، عينا همان اعتقاد و نيت حسين (ع) و ياران اوست». عطيه ميگويد: در اين هنگام سياهي كارواني از سوي شام نمودار گشت، به جابر گفتم: اينك سياهي كارواني از سوي شام نمودار شده است، جابر گفت: برو از اين كاروان خبري براي ما بياور، اگر از افراد عمر بن سعد بودند، برگرد و خبر بده، عطيه رفت، طولي نكشيد برگشت و گفت: جابر! برخيز و از حرم رسول خدا استقبال كن، اينك زين العابدين است كه همراه عمهها و خواهرانش ميآيند. جابر با سر و پاي برهنه، حركت كرد، همينكه به نزديكي امام زين العابدين رسيد، امام فرمود: تو جابري؟ عرض كرد: بلي، فرمود: جابر! اين جا بود كه مردان ما كشته شدند، كودكان ما سربريده شدند، زنان ما، به اسيري رفتند و خيمههاي ما را آتش زدند...
|