جواب:
خون امام حسين (ع) براي هدف مقدسي ريخته شد وآن امر به خوبيها وارزشها ونهي از بديها وضدارزشها بود ،درزمانيكه كسي حق اظهار عقيده نداشت ،فرياد عدالتي بود درزمان استبداد وستم مطلق وكلام وسخني در يك خاموشي مرگبار به عنوان مثال نمرودي پيدا مي شود درنهايت ظلم وستم كه يك مرد باقي نمي گذارد و درهمين زمان نهضت مقدس ابراهيم صورت مي گيرد ويا فرعوني پيدا مي شود وهمانطور كه قرآن مي فرمايد « ان فرعون علا في الارض وجعل اهلها شيعا يستضعف طائفه منهم يذبح ابنائهم ويستحيي نسائهم » (1) فرعون در سرزمين مصر تكبر وگردنكشي مي كرد وميان اهل آن سرزمين تفرقه واختلاف افكند وطائفه ( بني اسرائيل ) را سخت ضعيف وذليل كرد وپسرانشان را مي كشت و زنانشان را زنده مي گذاشت .» درهمين عصر موسايي مبعوث مي شود ومردم را از چنگال ستم فرعون نجات مي دهد ويا در عصر بعثت خاتم الانبياء كه تمام دنيا در ظلمت وخاموشي وهرج ومرج وفساد فرورفته است ، ناگهان فرياد« قولوا لااله الاالله تفلحوا » بلند ميشود. حال در زمان امام حسين عليه السلام دولت ظالم اموي تمام نيروها را به نفع خود تجهيز كرده است حتي نيروي مذهب را به اين ترتيب كه محدثين از خدا بيخبر را استخدام كرده وبه آنها پول مي دهد تا به نفع آنها حديث جعل كنند مي گويند يك عالم اموي گفته است : ان الحسين قتل سيف جده ومنظور او اين بوده كه حسين (ع) به حكم دين جدش كشته شده . بني اميه توانسته بودند اسلام را آنچنان استثمار واستخدام ومنحرف كنند كه يك عده مردم از خدا بي خبر به عنوان جهاد وخدمت به اسلام به جنگ حسين (ع) بيايند . « وكل يترقبون الي الله بدمه » (2) واميدوار باشد كه به اين وسيله به خدا نزديك ميشوند ،آنوقت شعله اي مانند شعله حسيني در يك چنين شرايطي پيدا مي شود شرايطي كه نوشته اند اگر يك نفر مي خواست يك جمله درباره علي روايت كند مثلاً بگويد من از پيغمبر چنين چيزي را درباره علي (ع) شنيدم يا مي خواهم فلان قضيه يا فلان خطبه را از علي نقل كنم . مي رفتند در صند وقخانه ها ،درها را از پشت مي بستند كسي كه مي خواست جمله را نقل كند طرف را قسم هاي مؤكد ميداد كه من به اين شرط براي تو نقل مي كنم كه آن را را براي احدي نقل نكني مگر براي كسي كه به اندازه خودت قابل اعتماد باشد وتوهم او را به همين اندازه قسم بدهي كه براي شخص غير قابل اعتماد نقل نكند و امام حسين عليه السلام باآن جانثاري كه كرد اسلام را تجديد حيات ودرخت اسلام را با خون خود آبياري نمود.« اشهد انك قد اقمت الصلاه واتيت الزكاه وامرت بالمعروف ونهيت عن المنكر» شهادت مي دهم كه تو اقامه نماز كردي ، زكات دادي وامر به معروف ونهي ار منكر كردي ودر راه خدا جهاد نمودي وحق جهاد را به جا آوردي. حال لازم است از خود سؤال كنيم كه چه رابطه اي ميان شهادت حسين بن علي (ع) ونيرو گرفتن اسلام وزنده شدن اصول وفروع دين وجود دارد زيرا مي دانيم صرف اينكه خوني ريخته شود منشأ اين اين امور نمي شود . اگر شهادت حسين بن علي (ع) صرفاًفاجعه خونين مي بود اگر صرفاً اين مي بود كه خوني به به ناحق ريخته شده است وبه تعبير ديگر صرفاً نفله شدن يك شخصيت بسيار بزرگي. هرگز چنين آثاري به دنبال خود نمي آورد . شهادت حسين بن علي از آن جهت اين آثار را به دنبال خود آورد كه نهضت او يك حماسه بزرگ اسلامي والهي ويك حماسه مقدس بود. وحماسه مقدس كسي است كه براي منافع و نژاد خود نمي خروشد. او اساساً چيزي كه نمي بيند شخص خود اوست . او فقط حق وحقيقت را مي بيند واگر خيلي كوچكش كنيم بايد بگوييم بشريت را مي بيند . مانند اين آيه قرآن كريم كه مي گويد « قل يااهل الكتاب تعالوا الي الكلمه سواء بيننا وبينكم الا نعبد الاالله ولا نشرك به شيئا ولا يتخذبعضا بعضا اربابا من دون الله » (3) اي اهل كتاب ، اي كساني كه ادعاي مذهب داريد بياييد با يكديگر سخن داشته باشيم ، بياييد خودمان را فراموش كنيم وفقط عقيده را ببينيم ، بياييد در راه يك عقيده خود را فراموش كنيم « الا نعبد الا الله » جز خدا هيچ موجودي را قابل پرستش ندانيم « ولا يتخذ بعضا بعضا اربابا من دون الله » بياييد استثمار وبشرپرستي را ملغي كنيم وعدل ومساوات را درميان بشريت بياوريم . اثر وخاصيت يك حماسه مقدس آن است كه در روح موج بوجود مي آورد . حميت وغيرت به وجود مي آورد شجاعت وصلابت به وجود مي آورد ، شجاعت وصلابت به وجود مي آورد، دربدنها خونها را به حركت وجوشش در مي آورد و تنها را از رخوت وسستي خارج مي كند وچابك وچالاك مي نمايد، چه بسيار خونها در محيط هايي ريخته مي شود كه چون فقط جنبه خونريزي دارد ، اثرش مرعوبيت مردم است . اثرش اين است كه از نيروي مردم وملت مي كاهد ونفسها بيشتر در سينه ها حبس مي شود اما شهادت هايي در دنيا هست كه به دنبال خود روشنايي وصفا براي اجتماع مي آورد. بعضي از پديده هاي اجتماعي روح اجتماع را تاريك وكدر مي كند ترس ورعب در اجتماع بوجود مي آورد . به اجتماع حالت بردگي واسارت مي دهد ولي يك سلسله پديده هاي اجتماعي است كه به اجتماع صفا و نورانيت مي دهد ترس اجتماع را مي ريزد . احساس بردگي واسارت را از او مي گيرد وجرأت وشهامت به او مي دهد. بعد از شهادت امام حسين (ع) باحركات قهرمانانه خود روح مردم مسلمان را زنده كرد ، احساسات بردگي واسارتي را كه از اواخر زمان عثمان وتمام دوره معاويه بر روح جامعه اسلامي حكمفرما بود تضعيف كرد وترس را ريخت واحساس عبوديت را زايل كرد وبه عبارت ديگر به اجتماع اسلامي شخصيت داد او به روي نقطه اي در اجتماع انگشت گذاشت كه بعدها در اجتماع در خودش احساس شخصيت كرد. مسأله احساس شخصيت مسأله بسيار مهمي است . ازاين سرمايه بالاتر براي اجتماع وجود ندارد كه در خودش احساس شخصيت و منش كند وبراي خودش ايده آل داشته باشد ونسبت به اجتماعهاي ديگر احساس استعفا وبي نيازي داشته باشد . اگراجتماعي اين منش را از دست داد واحساس نكرد كه خودش فلسفه مستقلي دارد كه بايد به آن فلسفه متكي باشد هرچه داشته باشد از دست مي دهد000معروف است كه آلمانيها گفته اند : مادر جنگ جهاني دوم همه چيز را از دست داديم مگر يك چيز را كه همان شخصيت خودمان بود و چون شخصيت خودمان را از دست نداديم همه چيز را دوباره بدست آورديم. پيغمبر اسلام به مردم عرب چه داد؟ واساساً يك آدم فقير ويتيم وكسيكه تمام قوم وقبيله اش بااو دشمن هستند چه داشت كه به آنها بدهد وچطور شد كه آنها را از آن حضيض پستي به اوج عزت رساند ؟ ايماني به آنها داد كه آن ايمان به آنها شخصيت داد يكمرتبه آن عرب سوسمار خور ، عرب غارتگري كه دخترش را زنده زنده به خاك مي كرد اين احساس در او پيدا شد كه ما بايد دنيا را از اسارت واز پرستش واطاعت غيرخدا نجات بدهيم وهيچ اهميت نمي داد كه اعتراف كند كه در گذشته چطور بوده است وحتي افتخار مي كرد كه بگويد من در گذشته پست بودم آنطور فكر مي كردم هيچ سابقه درخشان ملي ندارم ولي امروز اينطور فكر مي كنم از شما عاليتر فكر مي كنم اينرا مي گويند شخصيت آيا كلمه اي هست كه از كلمه لا اله الا الله بيشتر به روح انسان حماسه وشخصيت بخشيد000من در مقابل غير خدا هرچه هست سرتعظيم فرود نمي آورم . من طرفدار عدالتم ، طرفدار حق واحسانم ، طرفدار فضيلتم ، به اين مي گويند شخصيت . امويين ( ابوسفيان ، معاويه ، يزيد ) كار كردند كه شخصيت اسلامي را در ميان مسلمين ميراندند. كوفه مركز ارتش اسلام بود واگر حسين به كوفه نمي رفت امروز تمام مورخين دنيا او را ملامت مي كردند ، مي گفتند عراق كه مركز ارتش اسلامي بود از تو دعوت كرده بود و18هزار نفر با نماينده تو بيعت كردند و12هزار نامه براي تو فرستادند چرا به آنجا نرفتي ؟ مگر از عراق جايي بهتر وبالاتر بود ؟ اساساً كوفه شهري است كه بعد از جنگ هايي كه در صدر اسلام واقع شد به دستور عمربن خطاب توسط ارتش اسلام شناخته شد واز كوفيها ومردم عراق شجاعتر وسلحشورتر وجود نداشت . درعين حال همين مردمي كه هجده هزار بيعت كننده داشتند ودوازده هزار نامه نوشته بودند به مجرد اينكه سروكله پسر زياد پيدا شد همه فرار كردند . چرا؟ چون زياد بن اميه سالها در كوفه حكومت كرده بودآنقدر چشم درآورده بود ، آنقدر دست وپاها بريده بود. آنقدر شكمها سفره كرده بود. آنقدر افراد را در زندانها كشته بود كه اينها به كلي احساس شخصيت خودشان را از دست داده بودند لذا تا شنيدند پسرزياد آمد ، زن دست شوهرش را مي گرفت واو را از پيش مسلم جدا مي كرد وبي شك مردم كوفه از شيعيان علي بن ابيطالب بودند وامام حسين را شيعيانش كشتند لذا در همان زمان هم مي گفتند « قلوبهم معه و سيوفهم عليه» چرا كه امويها شخصيت ملت مسلمان را له كرده بودند و ديگر كسي از آن احساسهاي اسلامي در خودش نمي ديد . اما همين كوفه به بركت قيام غيورانه امام حسين ( ع ) بعد از مدت سه سال انقلاب كرد و پنج هزار نفر ثواب از همين كوفه پيدا شد و سر قبر حسين ( ع ) رفتند و در آنجا عزاداري كردند و به درگاه الهي از تقصيري كه كرده بودند توجه كردند و گفتند ما تا انتقام خون حسين بن علي ( ع ) را نگيريم از پاي نمي نشينيم ، يا بايد كشته شويم يا انبقام بگيريم و عمل كردند و قتله كربلا را همين ها كشتند . وشروع اين نهضت از همان عصر عاشورا و ار روز دوازدهم محرم بود چه كسي اين كار را كرد ؟ حسين بن علي ، شخصيت دادن به يك ملت اين است كه به آنها عشق و ايده آل داه شود و اگر عشقها و ايده آلهايي دارند كه رويش را غبار گرفته است آن گردو غبار را زد و ده مرتبه آن را زنده كرد . دوست عزيز هنوز هم حسين بن علي ( ع ) در روح ها موج ايجاد ميكند حميت و غيرت به وجود مي آورد و شجاعت و صلابت ايجاد مي كند خون را به حركت و جوشش در مي آورد و ا زرخوت و سستي خارج و چابك و چالاك مي نمايد .
منابع و مأخذ : 1- قرآن كريم ، سوره مباركه قصص آيه 2- بحارالا نوار ، ج 44 ، ص 298 3- قرآن كريم ، سوره مباركه آل عمران آيه 64 4- حماسه حسيني ، استاد مطهري ، ج 1 ص 42 – 48 ( با حذف )
|