بازگشت

ارزش و مقام دوستان امام حسين


قال الامام الحسين عليه السلام: يا اُخْتاهْ مُنْذُ رَحَلْنا مِنَ الْمَدينَةِ ما رَأَيْتُکِ مُتَبَسِّمَةً، اَخْبِريني ما سَبَبُ تَبَسُّمِکِ. (ثمَّ قال): يا اُخْتاهْ اِعْلَمي، إنَّ هؤُلاءِ اَصْحابي مِنْ عالَمِ الذَّرِّ، وَ بِهِمْ وَعَدَني جَدّي رَسُولُ اللهِ صلي الله عليه وآله هَلْ تُحِبّينَ اَنْ تَنْظُري اِلي ثَباتِ اَقْدامِهِمْ. (ثمَّ قال): يا اَصْحابي اِعْلَمُوا اَنَّ هؤُلاءِ الْقَوْمَ لَيْسَ لَهُمْ قَصْدٌ سِوي قَتْلي وَ قَتْلِ مَنْ هُوَ مَعي وَ اَنَا اَخافُ عَلَيْکُمْ مِنَ الْقَتْلِ، فَأنْتُمْ في حِلٍّ مِنْ بَيْعَتي، وَ مَنْ أحَبَّ مِنْکُمُ الْاِنْصِرافَ فَلْيَنْصَرِفْ في سَوادِ هذَا اللَّيْلِ.

(ثمَّ قال): اِنْ کُنْتُمْ کَذلِکَ فَارْفَعُوا رُؤُوسَکُمْ وَانْظُروُا اِلي مَنازِلِکُمْ في الْجَنَّةِ.


***

و فرمود: (اي خواهرم! زماني که از مدينه حرکت کرديم تو را هرگز متبسّم نديدم اکنون چه خبر شده که خنده بر لب داري؟). حضرت زينب به شوق و وفاداري ياران اشاره کرد؛

و فرمود: (خواهرم بدان! اينها که در اطراف من قرار دارند دوستان و ياران من از عالم ذر مي باشند و به وفاداري و دوستي آنان جدّم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مرا وعده داد، خواهرم مي خواهي استقامت و پايداري آنان را بنگري؟.)

آنگاه امام حبيب بن مظاهر و زهير و ديگران را فراخواند، همه با شتاب گرداگرد آنحضرت را گرفتند، هرچه امام عليه السلام آنها را نصيحت کرد و هشدار داد که من بشما اجازه دادم برويد و جان خود را نجات دهيد، هر يک با سخنان حماسي گفتند تو را رها نمي کنيم تا کشته شويم.

امام فرمود: (اي ياران من بدانيد که اين قوم هدفشان کشتن من و همراهان من است من بر شما از کشته شدن ميترسم، من بيعت را از شما برداشتم و پيماني که با من بستيد واگذاشتم، هرکس دوست دارد از ما کناره گيري کند از اين تاريکي شب استفاده کرده از ما جدا شود.)

اصحاب و بني هاشم هرکدام در وفاداري با آنحضرت سخن گفتند و اصرار کردند که از شما جدا نمي شويم. کار که به اينجا کشيد امام فرمود: (اکنون سربلند کنيد و به جايگاه خود در بهشت نگاه کنيد.)


***