بازگشت

از خطبه هاي آن حضرت در كربلا در مذمت اهل كوفه


حمد الله و اثني عليه، و ذکره بما هو اهله،

و صلي علي محمد صلي الله عليه و آله و سلم و علي الملائکة و الانبياء و الرسل.

«فلم ير متکلم بليغ مثله»، ثم قال:

تبا لکم ايتها الجماعة، و ترحا حين استصرختمونا و الهين، فاصرخناکم موجفين، سللتم علينا سيفا لنا في ايمانکم، و حششتم علينا نارا اقتدحناها علي عدونا و عدوکم، فاصبحتم البا لاعدائکم علي اوليائکم بغير عدل افشوه فيکم، و لا امل اصبح لکم فيهم فهلا لکم الويلات، ترکتمونا، و السيف مشيم، و الجأش طامن، و الرامي لما يستصحف، ولکن اسرعتم اليها کطيرة الدبا، و تداعيتم اليها کتهافت الفراش، فسحقا لکم يا عبيد الامة و شذاذ الاحزاب، و نبذة الکتاب و محرفي الکلم، و عصبة الاثام و نفثة الشيطان و مطفي ء السنن، اهؤلاء تعضدون، و عنا تتخاذلون، اجل والله غدر فيکم قديم! و شجت اليه اصولکم، و تأزرت عليه فروعکم، فکنتم اخبث ثمر شجا للناظر، و أکلة للغاصب.

الا و ان الدعي ابن الدعي، قد رکزبين اثنتين، بين السلة و الذلة، و هيهات منا الذلة، يأبي الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون، و حجور طابت و طهرت، انوف حمية، و نفوس ابية من ان تؤثر طاعة اللئام علي مصارع الکرام.

الا و اني زاحف بهذه الاسرة مع قلة العدد، و خذلة الناصر.

«ثم تمثل بابيات فروة بن مسيک المرادي»:



فان نهزم فهزامون قدما

و ان نغلب فغير مغلبينا



و ما ان طبنا جبن ولکن

منايانا و دولة آخرينا



اذا ما الموت رفع عن اناس

کلا کله اناخ بآخرينا



فافني ذلکم سروات قومي

کما افني القرون الاولينا



فلو خلد الملوک اذا خلدنا

ولو بقي الکرام اذا بقينا



فقل للشامتين بنا افيقوا

سيلقي الشامتون کما لقينا



ثم ايم الله، لا تلبثون بعدها الا کريث ما يرکب الفرس حتي تدور بکم دور الرحي، و تقلق بکم قلق المحور، عهد عهده الي ابي عن جدي (فاجمعوا امرکم و شرکآء کم ثم لا يکن امرکم عليکم غمة، ثم اقضوا الي و لا تنظرون)، (اني توکلت علي الله ربي و ربکم ما من دآبة الا هو آخذ بناصيتها ان ربي علي صراط مستقيم).

اللهم احبس عنهم قطر السماء و ابعث عليهم سنين کسني يوسف، و سلط عليهم غلام ثقيف، فيسومهم کأسا مصبرة فانهم کذبونا و خذلونا، و انت ربنا (عليک توکلنا و اليک انبنا و اليک المصير) [1] .


***

(امام عليه السلام حمد و ثناي الهي را با آنچه سزاوار و حق است به جاي آورد و آنگاه بر پيامبر و ملائکه و پيامبران خدا درود فرستاد، آن گاه سخناني ايراد فرمود که متکلمي به اين پر تواني تاکنون ديده نشده است:)

اي جماعت کوفه مرگ بر شما! شمايي که از ما طلب استغاثه مي کرديد و در اين استغاثه اظهار عشق و محبت مي نموديد.

ما به سوي شما آمديم ولي شمشيرهايي که قسم خورده بوديد، به نفع ما خارج نماييد، عليه ما به کار بستيد و آتشي که بايد عليه دشمن ما شعله ور مي ساختيد، عليه ما آماده نموديد، و عليه دوستانتان با دشمن همنوا شديد؛ در حالي که نه آنان عدالتي ميان شما برقرار نمودند و نه بذر اميدي در جامعه ي شما پاشيدند، پس واي بر شما، ما را رها نموديد و حال آن که شمشير در غلاف، دل آرام و فکر بي تشويش بود، ولي شما در اين فتنه عجله کرديد، و براي برپايي جنگ، مانند ملخ هاي ناتوان و پروانه پرسوخته هجوم آورديد. پس مرگ بر شما، اي بندگان کنيزکان و اي ورشکستگان جامعه، و اي دور افتادگان از قرآن و تحريف کنندگان وقايع و اي گناهکاران و اي پيروان شيطان و خاموش کنندگان سنت پيامبر، آيا به يزيديان کمک مي کنيد و از ما دوري مي جوييد؟ آري به خدا سوگند! حيله و مکر در شما قديمي است و ريشه هاي وجود شما براساس حيله روييده و شاخه هاي آن رشد نموده است. شما خبيث ترين ميوه اي هستيد که براي هر تماشاگري، مايه ي اندوه است و طعمه اي لذيذ و گوارا براي غاصبان و زورمندان مي باشيد.

هان بدانيد! که زنازاده، فرزند زنازاده مرا بين دو چيز مجبور نموده است؛ بين ذلت و مرگ، و هيهات که ما ذلت بپذيريم، خداوند و پيامبر و مؤمنان اين ذلت را روا نمي دانند. دامن هاي پاک و اصالت و شرف خانواده، همت والا و غيرت نفس ما، هرگز اجازه نمي دهند که اطاعت فرومايگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجيح دهيم.

بدانيد من با همين ياران کم به سوي خدا رهسپارم.

سپس امام به اشعار فروة بن مسيک المرادي تمثل فرمودند:

اگر دشمن را فراري دهيم، که اين شيوه ي ما از قديم است

و اگر شکست بخوريم، اين ما نبوديم که شکست خورديم

و ترس براي ما خوب نيست

ولي دولت و حکومت ديگران جز با کشتن ما مقدور نمي باشد

در اين هنگام مرگ به گروهي، بسنده نکند

بلکه چنگال خود را به سينه ي گروه ديگري فرو خواهد کرد

مرگ برزگان قوم را در بر گرفت

همان طوري که بزرگان قوم اول ما را در بر گرفت

اگر بنا بود پادشاهان جاودان باشند، ما نيز جاودان مي مانديم

و اگر بزرگواران باقي مي ماندند، ما نيز باقي مي مانديم

بگو به سرزنش کنندگان ما بيدار باشيد

به زودي سرزنش کنندگان ما خواهند ديد آنچه را که ما ديديم

سپس حضرت فرمود: به خدا سوگند بعد از اين ميدان، شما از روزگار بهره اي نخواهيد برد، بهره ي شما با اندازه ي اسب سواري است که به اندازه ي يک سوارکاري بر دور يک آسياب مي گردد و بر محور آن، چرخ مي زند. اين را پدرم از جدم و براي من نقل کرد. پس امر خود و شريکانتان را جمع کنيد تا غصه و غم نداشته باشيد، سپس به سوي من آييد و منتظر نباشيد و با من پيکار کنيد، که من توکل بر خدا نمودم و هيچ جنبنده اي نيست مگر اين که زمام امورش به دست خداست. همانا پروردگار بر راه راست است.

خداوندا! باران رحمت خود را از اينها دريغ فرما و قحط سالي زمان يوسف را بر آنها بگستران و فرزند ثقيف را بر آنها مسلط کن، تا آنان را شکنجه کند و کسي از اين قوم نماند، مگر بر ضربه اي که زده، ضربه اي بر او بزند و بر قتلي که انجام داده گرفتار قتل شود که در واقع انتقام من و دوستان و اهل بيتم را از اينها بگيرد، چرا که اينها به ما حيله زدند و ما را تکذيب و خوار نمودند و خدايا! تو پروردگار ما هستي، بر تو توکل نموديم و به سوي تو بازگشت مي نماييم که بازگشت به سوي توست.


***

[1] اللهوف: ص 96.