قافيه «ظ»
إذَا الإِنسانُ خانَ النَّفسَ مِنهُ
فَما يَرجوهُ راجٍ لِلحِفاظِ
ولا وَرَعٌ لَدَيهِ ولا وَفاءٌ
ولَا الإِصغاءُ نَحوَ الاِتِّعاظِ
وما زُهدُ التَّقِيِّ بِحَلقِ رَأسٍ
ولا لُبسٌ بِأَثوابٍ غِلاظِ [1] .
ولکِن بِالهُدي قَولاً وفِعلاً
وإدمانِ التَّخَشُّعِ فِي اللِّحاظِ
وبِالعَمَلِ الَّذي يُنجي ويُنمي
ويوسِعُ لِلفِرارِ مِنَ الشُّواظِ. [2] .
***
هر گاه انسان به خود، خيانت کند
هيچ کس اميد ندارد که وي حريمش را حفظ کند.
چنين کسي، نه وفايي دارد و نه تقوايي
و به هيچ اندرزي گوش فرا نمي دهد.
زهد انسان متّقي، به تراشيدن سر
و پوشيدن لباس هاي خشن نيست
بلکه به هدايت يافتن در گفتار و کردار
و به اصلاح رفتار و خاکساري هميشگي نگاهش [در دنيا] است.
نيز به انجام دادن کارهايي است که رهايي بخش و رشد دهنده اند
و باعث رهايي انسان از شراره هاي آتش دوزخ مي شوند.
***
[1] في ديوان الإمام الحسين عليه السلام: «ولا بلباسِ أثوابٍ غلاظ».
[2] الشُّوَاظُ والشِّواظُ: اللَّهبُ الذي لا دخان له (الصحاح: ج 3 ص 1173 «شوظ»).