بازگشت

يك روحاني يهودي


يک عالم يهودي در مجلس آن ستمگر نشسته بود، هنگامي که امام زين العابدين عليه السلام خطبه ي شيوايش را ايراد نمود و هيجان به پا کرد و آن اجتماع را بيدار ساخت، آن روحاني يهودي، روي به يزيد کرد و گفت: اين جوان کيست؟

- علي بن الحسين است.

- حسين کيست؟

- فرزند علي بن ابي طالب است.



[ صفحه 475]



- مادر او کيست؟

- دختر محمد است.

سبحان اللَّه! اين فرزند دختر پيامبر شماست که او را کشته ايد، رفتار شما پس از او با ذريّه اش چه بد است. به خدا! اگر پيامبر ما موسي بن عمران، در ميان ما نوه اي باقي مي گذاشت، گمان داريم که او را به جاي پروردگارمان مي پرستيديم، ديروز بود که پيامبرتان از شما جدا گرديد، اما شما به سوي فرزندش شتافتيد و او را کشتيد، بدا برايتان که چه امّتي هستيد!».

آن ستمگر، خشمگين شد و دستور داد تا بر دهانش ضربه زنند، آن روحاني يهودي برخاست در حالي که فرياد مي کشيد: «اگر مي خواهيد مرا بکشيد، من در تورات يافته ام که هر کس ذريه ي پيامبري را بکشد، همچنان براي ابد لعنت شده خواهد بود و هرگاه بميرد، خداوند او را به آتش جهنم مي سوزاند». [1] .


پاورقي

[1] الحدائق الوردية 127 /1. الفتوح 247 -246 /5. الخوارزمي، مقتل 71 /2.