بازگشت

نماينده ي پادشاه روم


نماينده ي پادشاه روم، در مجلس يزيد بود، هنگامي که سر امام را در برابر او ديد، از اين امر در شگفت شد و به او گفت: اين سر چه کسي است؟

- سر حسين است.

- حسين کيست؟



[ صفحه 474]



- فرزند فاطمه.

- فاطمه کيست؟

- دختر پيامبر خدا صلي اللَّه عليه و آله.

- پيامبرتان؟

- آري.

وي از اين امر پريشان شد و بر او فرياد کشيد: «نابودي براي شما و براي دينتان باد! سوگند به حق مسيح که شما بر باطل هستيد، نزد ما در يکي از جزيره ها، ديري است که در آن سم اسبي وجود دارد که مسيح بر آن سوار گشته بود،ما در هر سال از مسافت ماهها و سالها به سوي آن مي رويم و نذورات و اموالي را با خود مي بريم و بيش از آنچه شما کعبه ي خود را عظيم مي شماريد آن را تعظيم مي کنيم، واي بر شما!».

پس، خشمگين از نزد وي برخاست [1] ، در حالي که آن منظره ي هولناک او را پريشان ساخته بود.


پاورقي

[1] مرآةالزمان، ص 101. الصراط السوي، ص 89.