بازگشت

پاداش دادن به فرزند مرجانه


يزيد ستمگر، فرزند مرجانه را به خاطر کشتن ريحانه ي رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله سپاس گفت و در تقدير و بزرگداشت وي کوشيده او را براي حضور نزد وي در



[ صفحه 471]



دمشق فراخواند، تا در اين خصوص، او را پاداش دهد.

يزيد نامه اي بدين شرح به وي نوشت:

اما بعد: توبه جايي که در آن هستي، بالا رفته اي آن گونه که «اوّل» گفته است:



رفعت فجاوزت السحاب و فوقه

فما لک الا مرتقي الشمس مقعد



«تو بالا برده شده و از ابر و بالاي آن گذشته اي، تو را جز جاي بالا رفتن آفتاب، جايگاهي نباشد!».

پس هرگاه اين نامه ام را دريافت نمودي، به سوي من بيا تا تو را بر آنچه انجام داده اي، پاداش دهم.

ابن زياد، به همراه اعضاي حکومتش به دمشق مسافرت کرد، هنگامي که به آنجا رسيد، همه ي بني اميه براي استقبال وي خارج شدند، وقتي که بر يزيد وارد شد، به سوي او برخاسته ابن زياد را در آغوش گرفت و ميان دو چشمانش را بوسيد، وي را بر تخت سلطنتش نشانيد و به خواننده گفت تا با آواز بخواند و ساقي را گفت که جام بگرداند، سپس گفت:



اسقني شربة تروي فؤادي

ثم صل و اسق مثلها ابن زياد



موضع السرّ والامانة عندي

و علي ثغر مغنمي و جهادي



«جامي به من بنوشان که دلم را سيراب کند، سپس پيوسته باش و همانندش را به ابن زياد بنوشان».

«آنکه جايگاه راز و امانت نزد من است و مرزدار غنايم و جهاد من مي باشد».

فرزند مرجانه، يک ماه در دمشق اقامت نمود و يزيد يک ميليون درهم به وي جايزه داد و همانند آنها را به ابن سعد بخشيد به علاوه خراج عراق را به مدت



[ صفحه 472]



يک سال به ابن زياد داد [1] در دوستي وي کوشيد و او را بر زنان و عيالش وارد ساخت. [2] .

هنگامي که برادرش، مسلم بن زياد بر يزيد وارد شد، او را گرامي داشت و به احترام برادرش عبيداللَّه، او را بزرگ شمرد، به وي گفت: «محبت شما بر خاندان ابوسفيان، واجب شده است».

او را يک روز تمام، نديم خود قرار داد و ولايت سرزمين خراسان را به وي واگذار کرد [3] وي از خاندان زياد، به خاطر نابود کردن خاندان پيامبر خدا صلي اللَّه عليه و آله سپاسگزاري کرد و گمان داشت که آنان براي وي قدرت و حکومت را آسان نموده اند و نمي دانست که آنها مملکتش را ويران کرده و قدرتش را از بين برده و رسوايي و ننگ را براي او جاويد ساخته بودند.


پاورقي

[1] مرآةالزمان في تواريخ الاعيان، ص 106.

[2] ينابيع المودة 149 /1. الصراط السوي في مناقب آل‏النبي، ص 85.

[3] الفتوح 254 /5.