بازگشت

مضامين خطابه ي حضرت زينب


اين خطابه ي عظيم، استمرار انقلاب کربلا بود و به صورت برجسته اي، ارزشهاي والا و هدفهاي بلند آن را نمايان ساخت؛ زيرا شامل اين موارد بود:



[ صفحه 458]



اوّل: اين خطابه، غرور و ستمگري آن ستمگر را نشان داد، زيرا وي گمان کرده بود با داشتن نيروهاي نظامي که صحراها و سرزمينها را پر کرده، به پيروزي رسيده ولي آن پيروزي، موقتي بوده است. او از بي عقلي اش گمان کرد که پيروزي به دست آمده، به خاطر کرامتش نزد خداوند و خواري اهل بيت است، اما نمي داند خداوند به کافران در اين دنيا نعمتهايي را مي دهد تا گناهانشان بيشتر گردد و در آخرت، عذاب دردناکي داشته باشند.

دوّم: اين سخنراني، يزيد را به خاطر اسير کردن بزرگ بانوان اهل بيت، به شدت محکوم نمود؛ زيرا وي، خويشاوندي رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله را در مورد آنها مراعات ننمود، در حالي که آن حضرت در روز فتح مکّه، بر پدران يزيد منّت نهاد و در نتيجه پدر وجدش را آزاد نمود، او، اين نيکوکاري پيامبر را سپاس نگفت و با بدترين صورت، آن را پاداش داد.

سوّم: آنچه را آن ستمگر مرتکب شده بود يعني ريختن خون عترت پاک، به انگيزه ي سرشت و خوي موروثي اش بود؛ زيرا جدّه اش «هند» بود که جگر حضرت حمزه سيدالشهداء را جويد و جد او، «ابوسفيان»، دشمن اول اسلام بود، پدرش معاويه، خون مسلمين را ريخت و همه ي حرمتهاي خدا را مورد هتاکي قرار داد، بنابراين، ارتکاب جنايات، از جمله سرشتها و خويهاي اوست که بر آنها سرشته شده بود.

چهارم: حضرت زينب عليهاالسلام در مورد آن شعري که بدان تمثل جست و حضور پيران امويش را آرزو کرد تا ببينند که چگونه وي انتقامشان را از پيامبر صلي اللَّه عليه و آله با نابودي فرزندانش گرفته است، بر او اعتراض کرد و يزيد، به آن جايي وارد مي شود که آنان به آن وارد شدند و جاويد ماندن در آتش جهنم را به دست آوردند.



[ صفحه 459]



پنجم: آن طاغوت، با ريختن خون عترت پاک، جز خون خود را نريخته و جز پوست خود را نبريده بود؛ زيرا آن جانهاي پاک، زنده و جاويدند و کرامت را به دست آورده و به قلّه ي شرف رسيده اند، اين يزيد است که رسوايي و زيانکاري را نصيب خود ساخته است.

ششم: آن حضرت، به کساني که آن ستمگر را در تسلّط بر گردن مسلمين قدرت داده اند، اشاره کرد که آنان مسؤول جناياتي هستند که وي مرتکب شده بود، مقصود آن حضرت عليهاالسلام معناي دورتري دارد که هر تأمل کننده در اين مورد، آن را در مي يابد.

هفتم: آن حضرت، بلندي جايگاه خود را نشان داد و باکلام امير و حاکم، با وي سخن گفت، او را ناچيز شمرد و ارزش او را کوچک دانست، بزرگمنشانه از گفتگو با وي، خودداري نمود و خود را بالاتر از آن يافت که او را مخاطب قرار دهد و اعتنايي به قدرتش ننمود... آن بانوي بزرگوار با آن ضعف و دردش که از مصيبتها به وي رسيده بود، قدرتش از وي بيشتر و شجاعتش از او شديدتر بود.

هشتم: آن حضرت، بيان کرد که هر چند يزيد بکوشد تا ياد اهل بيت: را محو کند، به اين کار موفق نمي شود؛ زيرا آنان در دلهاي مسلمانان و احساسات آنان جاي دارند و بر حق هستند و حق، ناگزير، پيروز مي شود، در عمل نيز حضرت حسين عليه السلام پيروز گشت و فاجعه ي آن حضرت، به شکوهي مبدل شد که هيچ انساني بدان دست نمي يابد. پس کدام پيروزي به ماندن شايسته و به جاودانگي بايسته تر از پيروزيي است که امام به دست آورد؟.

اين، اندکي از موارد بسياري است که در اين خطابه بيان شد؛ خطابه اي که نشاني از نشانهاي بلاغت و فصاحت و معجزه اي از معجزات بيان و يکي از ضربه هاي مهلکي است که بر حکومت بني اميه وارد شد.



[ صفحه 460]