بازگشت

سر امام در برابر يزيد


«محفر بن ثعلبه ي عائدي» و «شمر بن ذي الجوشن»، سر ريحانه ي رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله را نزد يزيد بن معاويه ي فاجر، به هديه بردند، هنگامي که به دربار اموي رسيدند، محفر صداي خود را بلند کرد تا يزيد بشنود، وي گفت: «سر احمق ترين و فرومايه ترين مردم را آورديم!!».

يزيد بر او اعتراض کرد و به وي پاسخ داد: «آنکه را مادر محفر زاييده، فرومايه تر و احمق تر است، ولي وي قطع کننده اي ستمکار بود». [1] .

يزيد، به مردم، بار عام داد تا به آنان نشان دهد که وي خاندان پيامبر صلي اللَّه عليه و آله را شکست داده است. مردم شام بر در کاخ ازدحام کردند و شادماني بزرگ خود را



[ صفحه 447]



اظهار داشتند و او را به اين پيروزي دروغين، شادباش مي گفتند. [2] .

سر ريحانه رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله در برابر زاده ي خيانت و جنايت، گذاشته شد و با چوب دستي اش بر دهان حضرت مي زد، آنجا که پيامبر صلي اللَّه عليه و آله آن را مي بوسيد، سپس انتقامجويانه و شماتت کننده گفت: «اي حسين! نتيجه ي ستمکاري ات را ديدي!». [3] .

سپس روي به همراهانش کرد و به آنان گفت: «گمان نمي کردم که اباعبداللَّه به اين سن رسيده باشد در حالي که سر و صورتش از خضاب سياه خارج شده اند». [4] پس از آن، در چهره ي امام عليه السلام دقيق شد در حالي که هيبت آن حضرت، او را گرفته بود، چنين به سخن آمد: «هرگز همانند اين چهره ي زيبا را نديده بودم». [5] .

وي به ضربه زدن بر دهان امام ادامه داد در حالي که مي گفت: اين در برابر ما همانند گفته ي حصين بن حمام است:



ابي قومنا ان ينصفونا فانصفت

قواضب في ايماننا تقطر الدما



يفلقن هاما من رجال اعزة

علينا و هم کانوا اعق و اظلما





[ صفحه 448]



«قوم ما نخواستند با ما انصاف داشته باشند، پس شمشيرهاي خون چکاني که در دست ماست، انصاف نمودند».

«سرهاي مردان عزيزي از ما را مي شکافند، آنان بدکامتر و ظالمتر بودند».

هنوز سخنش را به پايان نرسانده بود که «ابوبرزه ي اسلمي»، بر او اعتراض کرد و به وي گفت: «آيا با چوب دستي ات بر دهان حسين مي کوبي؟ اين چوب دستي تو بر دهان او جاي گرفته، من پيامبر خدا صلي اللَّه عليه و آله را ديده ام که آن را مي بوسيد، اما تو اي يزيد! روز قيامت مي آيي و ابن زياد شفيع تو باشد ولي اين مي آيد و محمد صلي اللَّه عليه و آله شفيع اوست».

سپس برخاست و خارج شد. [6] ، و يحيي بن حکم با حالتي متأثر گفت:



لهام بجنب الطف ادني قرابة

من ابن زياد العبد ذي الحسب الوغل



امية امسي نسلها عدد الحصي

و بنت رسول اللَّه ليس لها نسل [7] .



«آن سري که در کربلا بود، نزد يکي اش به ابن زياد- آن بنده صاحب نسب زشت- نزديکتر است»

«نسل اميه به تعداد سنگريزه ها شده و دختر رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله را نسلي نمانده است».

آن ستمگر از سخنش رنجيد و با دست خود بر سينه اش زد و به او گفت: ساکت شو کاش مادرت تو را نزاده بود. [8] .

هر دارنده ي وجدان زنده اي، از مصيبتهاي دردناکي که آن ستمگر بر اهل بيت وارد ساخت، متأثر گرديد.



[ صفحه 449]




پاورقي

[1] ابن‏اثير، تاريخ 84 /4 و در البداية والنهاية 194 /8 آمده است که گويند: محقراست، نه محفر. و در الارشاد، ص 119 /2 آمده: امام زين‏العابدين عليه‏السلام به وي پاسخ داد.

[2] البداية والنهاية 197 /8.

[3] مناوي، الکواکب الدرية 146 /1. و در تذهيب التهذيب 157 /1. از ابن‏حمزه روايت شده که گفت: زني از عاقل‏ترين و زيباترين مردم را ديدم که او را «ربا» مي‏گفتند. وي دايه‏ي يزيد بن معاويه و صد ساله بود. گفت: شخصي بر يزيد وارد شد و به او گفت مژده باد تو را که خداوند تو را بر حسين مسلط نمود، او را کشته‏اند و سرش را نزد تو آورده و در طشتي گذاشته‏اند. پس به غلامش دستور داد تا آن را آشکار کند. وقتي آن را ديد،چهره‏اش سرخ شد. به ربا گفتم: آيا دندانهايش را با چوب‏دستي ضربه زد؟ گفت: آري به خدا!.

[4] ذهبي، تاريخ اسلام 19 /5.

[5] تاريخ قضاعي، ص 330.

[6] ابن‏اثير، تاريخ 85 /4.

[7] ذهبي، تاريخ الاسلام 18 /5. البداية والنهاية 192 /8. الارشاد، 120 -119 /2.

[8] المعجم 124 /1. طبري، تاريخ 461-460 /5. البداية والنهاية 192 /8.