بازگشت

مرد شامي در برابر امام زين العابدين


پيرمردي که تبليغات دروغين او را گمراه ساخته بود، پيش رفت و صفوف مردم را شکافت تا اينکه نزد امام زين العابدين رسيد و با صداي بلند گفت: «سپاس خداي را که هلاکتان ساخت و امير را بر شما مسلّط نمود!».

امام به وي نگريست و او را فريب خورده اي يافت که حق بر او پنهان مانده است، پس به وي فرمود: «اي شيخ! آيا قرآن خوانده اي؟».

- آري.

- «آيا گفته خداي تعالي را خوانده اي که مي فرمايد: «بگو از شما مزدي بر اين (کار خود) نمي خواهم، جز مودّت داشتن نسبت به خويشاوندانم». و قول خداي تعالي را: «و به خويشاوندان، حقشان را بده». و قول خداي تعالي را: «و بدانيد که هرچه به دست آوريد، يک پنجم آن، براي خداوند است و براي پيامبر و خويشاوندان»؟

شيخ آرام شد و با صدايي آهسته گفت: «آري، اينها را خوانده ام».

امام به او فرمود: «به خدا! خويشاوندان در اين آيه ها، ما هستيم، اي شيخ! آيا قول خداي تعالي را خوانده اي: «همانا خداوند مي خواهد پليدي را از شما اهل بيت دور سازد و شما را پاک گرداند»؟

- «آري».



[ صفحه 445]



- «ما اهل بيت هستيم که خداوند ما را به تطهير، مخصوص گردانيده است».

آن پيرمرد به لرزه افتاد و خونش منجمد شده با صدايي لرزان به امام گفت: «شما را به خدا سوگند! آيا شما همانها هستيد؟».

- «سوگند به حق جدّمان رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله که ما بدون شک همانها هستيم».

آن پيرمرد، دوست مي داشت که زمين او را در خود فرومي برد و آن سخنان سنگدلانه را بر زبان نمي آورد. خود را بر امام افکند و بر دستهايش بوسه ها زد و در حالي که اشکش بر چهره اش روان بود، گفت: «نزد خداوند از آنکه شما را کشته است برائت مي جويم».

پيرمرد از امام درخواست نمود که او را ببخشد و از او خشنود گردد [1] در حالي که اکثريت غالب مردم شام همانند اين پيرمرد بودند که تبليغات اموي آنان را گمراه ساخته و از شناختن اهل بيت: بازداشته بود.


پاورقي

[1] لهوف، ص 213 -211.