بازگشت

خطبه ي امام زين العابدين


امام زين العابدين عليه السلام به سخن پرداخت و پس از سپاس و ستايش خداوند،



[ صفحه 408]



گفت: «اي مردم! هر کس مرا شناخت که شناخت و هر کس مرا نشناخته باشد، من علي فرزند حسين بن علي بن ابي طالب هستم. من فرزند کسي هستم که حرمتش شکسته، نعمتش تاراج گشته، مالش به غارت رفته و خانواده اش اسير گرديده است.

من فرزند کسي هستم که بي هيچ خونخواهي و يا ميراثي، در کنار رود فرات سر بريده شد. من فرزند کسي هستم که شکيبانه به قتل رسيد و مرا بدان افتخار کافي است.

اي مردم! شما را به خدا سوگند مي دهم! آيا مي دانيد شما براي پدرم نامه نوشته،او را فريب داده، با او عهد و پيمان بسته، بيعت نموده و سپس با او نبرد کرده ايد؟ پس نابودي شما را باد! به خاطر آنچه براي خود پيش فرستاده ايد و بدا به حال عقيده تان! با کدام چشم به رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله مي نگريد؟آنگاه که به شما بگويد: عترتم را کشتيد و حرمتم را شکستيد، پس از امّتم نيستيد».

صداها به گريه برخاست، فردي از ميان آنان فرياد کشيد: «هلاک شديد و نمي دانيد!».

امام به خطبه ي خويش ادامه داد و فرمود: «خداوند رحمت کند کسي را که نصيحت مرا بپذيرد و سفارش مرا در مورد خداوند و پيامبر او و اهل بيتش، حفظ کند که ما را در رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله سر مشقي نيکو باشد».

آنان يکصدا فرياد برآوردند: «اي فرزند رسول خدا! ما شنوندگاني فرمانبردار و عهد تو را نگهدار هستيم و به آن بي اعتنا و از تو روي گردان نيستيم، پس ما را به امر خود فرمان ده، خداي تو را رحمت کند که ما با هر کس که با تو بجنگد در جنگ خواهيم بود و با آنکه تو را در صلح باشد در صلح هستيم و از هر کس که به تو و به ما ستم نموده است، بيزاريم».



[ صفحه 409]



امام، اين وفاداري دروغين را بر آنان بازگردانده فرمود: «هيهات! هيهات! اي پيمان شکنان حيله گر! ميان شما و خواسته هايتان جدايي افکنده شده است. آيا مي خواهيد به سوي من بياييد آن گونه که قبلاً به سوي پدرم آمديد؟، هرگز، سوگند به خداي شتران دونده که زخم هنوز بهبودي نيافته است، پدرم و اهل بيتش، ديروز کشته شدند و عزاي رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله و عزاي پدرم و فرزندان پدرم، فراموش نگشته، به خدا! آن داغ در کام من و تلخيش همچنان در گلويم و غصه اش، در ميان سينه ام مي باشد». [1] .

آنگاه امام عليه السلام از سخن باز ايستاد و از آن پيمان شکنان فاجري که روي تاريخ را با کارهاي متناقضشان سياه کردند، روي گردانيد، زيرا آنان، امام را کشتند و سپس بر او به گريه کردن، مشغول شدند.


پاورقي

[1] ابن‏نما، مثيرالاحزان ص 89، و لهوف، ص 200 -199.