بازگشت

سخني بي ارزش


از بي ارزش ترين و ناچيزترين گفته ها مطلبي است که «ابن اثير» بيان کرده، او گفته: حضرت عباس عليه السلام به برادرانش فرمود: «پيش رويد تا وارث شما شوم؛زيرا شما را فرزندي نيست!!» [1] اين مطلب را نوشته اند تا از اهميت آن قهرمان بزرگي که در فداکاري و جانبازي در راه خدا، در طليعه ي مردان اسلام بود بکاهند. آيا ممکن است حضرت عباس عليه السلام در آن ساعت هولناک که مرگ در چند قدمي آن حضرت بود، با وجود آن همه محنتهاي دردناکي که وي را احاطه نموده بودند به مسائل مادي بينديشد، او مي ديد ستارگاني چون برادر زادگان و عموزادگانش بر زمين افتاده اند، او صداي ناله ي آزاد زنان و بانوان وحي و نبوّت را مي شنيد، صداي کودکان به گوش او مي رسيد که فرياد العطش! العطش! سرداده بودند، او برادرش را مشاهده مي کرد که محاصره اش کرده اند و فريادرس مي طلبيد ولي کسي به ياريش نمي آيد، اين مصيبتهايي که خردها را سرگشته مي سازد، همه ي احساسات و عواطفش را در برگرفته بود و به چيزي نمي انديشيد، جز اينکه به شتاب از اين دنيا سفر کند، علاوه بر آن، «ام البنين»، مادر حضرت عباس، در قيد حيات بود و ميراث برادرانش به او مي رسيد زيرا از طبقه ي نخست (در ارث)



[ صفحه 312]



بود. و شايد آنچه وارد شده، اين باشد که: «تا انتقام شما را بگيرم» و اين مطلب تحريف گشته باشد.


پاورقي

[1] ابن‏اثير، تاريخ 76 /4.