بازگشت

محمد بن عبدالله


«محمد بن عبداللَّه بن جعفر» که مادرش «خوصا» از بني بکر بن وائل بود، [1] به ميدان جنگ آمد، در حالي که رجز مي خواند:



نشکو الي اللَّه من العدوان

قتال قوم في الردي عميان





[ صفحه 309]





قد بدلوا معالم القرآن

و محکم التنزيل والتبيان



و اظهروا الکفر مع الطغيان [2]

«نزد خداوند از تجاوز شکايت مي بريم، از جنگ مردمي که در هلاکت، به کوري دچار هستند».



«نشانه هاي قرآن را تغيير داده اند و آيات محکم تنزيل و تبيان را».

«و کفر و سرکشي را آشکار نموده اند».

با اين رجز، از رنج اهل بيت نزد خداوند شکايت برد، از ستم و تعدّي آن گروه ستمکاري که از حق، کور شدند و در گمراهي، خود را هلاک نمودند و احکام قرآن را تغيير داده، کفر و سرکشي آشکار کردند.

آن جوان، به سختي نبرد کرد تا اينکه «عامر بن نهشل تميمي» [3] بر او حمله برده با شمشير، ضربه اي بر او زد و تن آغشته به خون وي بر شنزار داغ کربلا افتاد، اندکي بعد، آخرين نفسهاي خود را کشيد که «سليمان بن قته» در رثايش گفت:



و سمي النبي غو در فيهم

قد علوه بصارم مصقول



فاذا ما بکيت عيني فجودي

بدموع تسيل کل مسيل [4] .



«همنام پيامبر که در ميان آنان رها شد و با شمشيري صيقل شده بر او ضربه زده بودند».

«پس اي چشم من! اگر گريستي، بسيار گريه کن با اشکهايي که چون سيل روان گردند».



[ صفحه 310]




پاورقي

[1] همان 95.

[2] الفتوح 204 /5.

[3] الارشاد، ص 107 /2.

[4] مقاتل الطالبيين، ص 96 -95.