بازگشت

شهادت حنظله ي شبامي


«حنظله ي شبامي» از کساني است که زندگيشان را با ايمان به خدا، ساخته و پرداخته بودند تا آنجا که به بالاترين ارزشهاي انساني راه يافت. وي با اشتياق و رغبت، نزد امام رفت تا جايگاه خود را در کنار ياران شهيد امام به دست آورد. از آن حضرت اجازه خواست، امام به وي اجازه داد و او به سوي ميدان رفته شروع به پند دادن آن قوم نمود و آنان را به ياد سراي آخرت انداخته گفت:

«اي قوم! من بر شما مي ترسم از روزي همچون روز احزاب، همانند قوم نوح، عاد، ثمود و کساني که بعد از آنان بودند، خداوند، ستمي بر بندگان نمي خواهد. اي قوم! من بر شما بيمناکم از روز فرياد زدنها، روزي که پشت کرده مي رويد و شما را از خداوند پناه دهنده اي نباشد آن کس را که خداوند گمراه سازد، وي را هدايت کننده اي نباشد.... اي قوم! حسين را نکشيد که خداوند شما را به عذاب گرفتار سازد، آن کس که افترا کند، ناکام گردد».

آن فرومايگان، سخنش را نفهميدند، بلکه به سرکشي و گمراهي خود ادامه دادند چرا که خداوند بر دلها و گوشهايشان مهر زده و آنان بينا نبودند.

امام، گفتارش را سپاس گفت و به او فرمود: «خداوند تو را رحمت کند! آنان مستوجب عذاب گشتند آنگاه که آنچه را در دعوت آنان به سوي حق بيان داشتي به تو باز گرداندند و به سوي تو برخاستند تا تو و يارانت را نابود سازند،



[ صفحه 274]



پس چگونه باشند اينک که برادران درستکار تو را کشته اند؟».

- «راست گفتي اي فرزند رسول خدا! آيا به سوي آخرت نرويم؟».

امام به وي اجازه داد و با اشتياق به سوي ميدان نبرد رفت تا به شهادت رستگار شود، وي همچون قهرمانان نبرد کرد تا اينکه به شهادت رسيد [1] ، در حالي که به پيمانش با خدا- که حق را ياري کند و در راه اسلام فداکاري نمايد- وفا کرده بود.


پاورقي

[1] طبري، تاريخ 443 /5.