بازگشت

امام به يارانش اجازه ي رفتن مي دهد


امام، ياران و اهل بيتش را در شب دهم محرم فراهم آورد و از آنها خواست تا در گستره ي زمين، رها شوند و او را تنها گذارند تا سرنوشت قطعي شده ي خود را ببيند، آن حضرت مي خواست آنان در کار خويش آگاه و با خبر باشند، پس به آنان فرمود: «خداي را به بهترين ستايش، مي ستايم و او را در خوشي و ناخوشي سپاس مي گويم... خداوندا! تو را سپاس مي گويم که ما را با نبوّت کرامت بخشيدي و قرآن را به ما آموختي و در دين، آگاهمان ساختي و براي ما گوشها و ديده ها و قلبها قرار دادي و ما را از مشرکان نساختي.

اما بعد: من ياراني با وفاتر و بهتر از يارانم نمي شناسم، پس خداوند همه ي شما را به جاي من پاداش خير دهد، همانا من گمان مي کنم که روز (وعده) ما با اين دشمنان، فردا باشد، من به همه ي شما اجازه داده ام که از من رها شويد، مرا بر شما عهد و پيماني نيست، اين شب، شما را پوشانده است پس آن را به کار گيريد و هر کدام از شما دست مردي از اهل بيت مرا بگيرد- که خداوند همه شما را پاداش نيک دهد- سپس در مناطق و شهرهايتان متفرق شويد تا اينکه خداوند گشايشي پيش آورد که اين قوم کسي جز مرا نمي طلبند و اگر مرا به دست آورند، از طلب ديگران، دست مي کشند» [1] .



[ صفحه 197]



عظمت ايمان در اين سخنان گرانقدر نمايان شده است، جنبه ي مهمي از طرز تفکر امام را نشان مي دهد که پيشتاز کرامت انساني بود؛ زيرا در اين موضعگيري دقيق،همه ي انواع کجرويها را رها کرد و ياران و اهل بيتش را در برابر حقيقت امر قرار داد و نتيجه ي حتمي آن را که همان کشته شدن و جانبازي باشد، براي آنان بيان کرد؛ چون چيزي جز آن وجود نداشت... و علاقه مند شد او را رها کنند و در تاريکي شب از او جدا شوند و تاريکي شب را پوششي براي خود قرار دهند، شايد آنان شرم داشتند که در روشنايي روز از او دور گردند و يا اينکه از او مي ترسيدند که آنان را از تعهداتشان در قبال خود حلّيت داد و آنان را آگاه نمود که خود او شخصاً هدف آن درندگان وحشي بود که اگر او را به دست مي آوردند،حاجتي به طلبيدن غير از او نداشتند.


پاورقي

[1] ابن‏اثير، تاريخ 58 -57 /4. ابن‏جوزي، منتظم 338 -337 /5 کلام آن حضرت، به صورت ديگري روايت شده!؛ زيرا در مقتل حسين از عبداللَّه عوالم 347 -346 /17 آمده است که آن حضرت فرمود: «شما از بيعت من رها هستيد، پس به خاندان و دوستان خود بپيونديد. و به اهل‏بيتش فرمود: شما را اجازه دادم که از من جدا شويد؛ زيرا شما به سبب چند برابر بودن تعداد و نيروهايشان قدرت برابري با آنان را نداريد و مقصود آنان کسي جز من نيست، پس مرا با آنان بگذاريد که خداوند عزيز و جليل مرا کمک مي‏کند و از حسن نظرش مرا بي‏نصيب نمي‏سازد؛ همچنانکه با گذشتگان پاکمان عمل کرده است. پس عده‏اي از افراد اردوگاهش از او جدا شدند اما اهل‏بيتش به او گفتند: ما از تو جدا نمي‏شويم، آنچه تو را غمگين سازد، ما را نيز غمگين مي‏کند و آنچه به تو مي‏رسد به ما هم مي‏رسد، ما هرگاه همراه تو باشيم، به خداوند نزديکتر خواهيم بود. حضرت به آنان گفت: اگر خودتان را براي آنچه من به آن تصميم گرفته‏ام مهيّا نموده‏ايد، بدانيد خداوند جايگاههاي بلند را به خاطر تحمل ناگواريها به بندگانش مي‏بخشد و اگر خداوند مرا همراه آنان که از خاندانم رفته‏اند- من آخرين کسي هستم که از آنها باقي مانده است- به کراماتي مخصوص گردانيده که همراه آنها تحمل ناخواسته‏ها آسان مي‏شود، بخشي از کرامتهاي خداوند براي شما خواهد بود و بدانيد که دنيا، شيرين و تلخش خواب است و بيداري در آخرت خواهد بود و رستگار کسي است که در آنجا رستگار شود و بدبخت کسي است که در آنجا بدبخت باشد».