بازگشت

سخنراني حر براي سپاهيان


حرّ، از امام حسين عليه السلام اجازه خواست تا اهل کوفه را پند دهد و نصيحت کند، شايد بعضي از آنان از نادرستي خود بازگشته به سوي حق روي آورند. امام به وي اجازه داد و او به سوي آنان رفت و با صداي بلند گفت:

«اي اهل کوفه! مادرتان به عزايتان بنشيند و گريان گردد، آيا او را دعوت مي کنيد و وقتي به نزد شما آمد از او مي خواهيد که خود را تسليم کند در حالي که ادعا نموديد خودتان را در دفاع از او مي کشيد، آنگاه بر او تعدّي نموده ايد تا او را بکشيد، خود را نگهداشته و او را محاصره نموده و از رفتن به سرزمينهاي



[ صفحه 234]



گسترده ي خداوند تا خود و اهل بيتش ايمن گردند بازداشته اند و اينک همچون اسير گشته که نه براي خود نفعي را در اختيار دارد و نه از خود زياني را دور مي سازد، او و همراهانش را از آب جاري فرات منع کرده ايد که يهودي و مسيحي و زردشتي از آن مي نوشند و خوکهاي مناطق و سگهاي آنان در آن وارد مي شوند در حالي که وي و خانواده اش را تشنگي از پاي انداخته است، چه بد است آنچه بعد از محمد با ذريّه ي او عمل کرده ايد، خداوند شما را در روز تشنگي، سيراب نکند اگر از آنچه بر آن هستيد، توبه نکنيد و بازنگرديد»».

زمين در زير پاهايشان به لرزه آمد؛ زيرا در آنجا صدها نفر امثال حرّ بودند که گرفتار امواجي از کشمکش دروني شده و يقين داشتند که کارشان باطل است، اما به خواست نفساني خود در دوست داشتن زندگي، پاسخ مثبت دادند. بعضي از آن مسخ شدگان وقاحت به خرج داده به سوي حرّ، تيرهايي پرتاب کردند [1] که همه ي حجّت آنان در ميدان همين بود.


پاورقي

[1] کامل 65 /4.