بازگشت

اضطراب و سرگرداني


سرگرداني و خود خيانتي، جان بسياري از افراد اردوگاه اموي را در اختيار گرفته بود؛ زيرا آنان مي دانستند که بر پرتگاه باطل قرار دارند و حضرت حسين عليه السلام و يارانش، بر طريق حق هستند. به طوري که «شبث بن ربعي» که يکي از بزرگان آن سپاه و از عوامل رهبري در آن بوده، اين موضوع را بيان نموده



[ صفحه 183]



و گفته است:

«همراه علي بن ابي طالب و فرزندش حسن- پس از او- پنج سال با خاندان ابوسفيان جنگيديم، سپس بر فرزندش که بهترين مردم زمين است، تعدّي نموديم و در کنار خاندان معاويه و فرزند سميه ي زناکار، با وي جنگيديم، اين گمراهي است و چگونه گمراهي است!! به خدا! خداوند هرگز به مردم اين سرزمين خيري عطا نخواهد کرد و آنان را به نيکي موفق نخواهد نمود».

اين سخنان، ميزان اضطراب دروني را مشخص مي سازد که بر شبث بن ربعي دست يافته بود و بدون شک، صدها نفر ديگر همانند او بودند که در دل، خود را به سبب جنگيد نشان با ريحانه ي رسول خدا صلي اللَّه عليه و آله سرزنش مي کردند؛ همچنانکه بسياري از آنان از وارد شدن در عمليات جنگي، خودداري مي کردند؛ چنانچه «عمرو بن حجاج زبيدي»، اين موضوع را در مورد آنان متوجه شد و خطاب به آنان گفت: «در جنگ با کسي که از دين خارج شده است، دچار ترديد نشويد!».

از نشانه هاي آن سرگرداني اينکه از هيچيک از آنان رجزخواني [1] ، نقل نشده است که هدف خود در آن جنگ را بيان کند و يا مقصود خود در جنگ با امام را تمجيد نمايد؛ زيرا دهانها بسته شده و زبانها لال گرديده بودند، بلکه رجزخواني از ياران امام حسين عليه السلام و اهل بيت او بود که هدفها و اصولي را که به خاطر آنها شهيد شده بودند، نمايان مي ساخته است... رجزخواني، سرود نظامي معمول در آن روزگاران بود که رزمندگان هنگام جنگ آن را مي خواندند و به



[ صفحه 184]



شجاعتها و قهرمانيهاي خويش، افتخار مي نمودند و دشمنانشان را به کشتن و فراري ساختن آنان تهديد مي کردند.

رجزخواني در آن نبردها همچون سلاحي از سلاحهاي نبرد بود که جنگاوران بر آن اعتماد مي کردند همان گونه که بر ابزارهاي جنگي چون شمشير، تير و نيزه، اعتماد مي نمودند. در واقعه ي جمل، ياران عايشه، رجزي را مي خواندند که نمايانگر شتافتن آنان براي حمايت از مادرشان بود و ياران امام، در رجزشان، دفاعشان از حضرت امام اميرالمؤمنين عليه السلام را بيان مي کردند که بر آنها فريضه اي ديني بود، همچنين در نبرد صفين.

اما در واقعه ي کربلا حتي يک بيت شعر، نقل نشده است که يکي از افراد اردوگاه اموي آن را سروده و يا آن را شاهد و مثال آورده باشد که اين دليلي است بر شيوع حيرت و ترديد در نفوس آنان؛ زيرا همگي آگاه بودند، آگاهي دور از مغالطه و انکار که چه گناهي را مرتکب شده و چگونه در باطل فرورفته و در گمراهي غوطه ور گرديده بودند.


پاورقي

[1] «ابن‏حبيب» مي‏گويد: عربها رجز را در جنگ، شترراني، فخرفروشي، و مواردي از اين قبيل مي‏گفتند، اين مطلب در الاغاني 164 /18 آمده است.