بازگشت

امر به معروف


امام عليه السلام اين سخن درخشان را خطاب به انصار و مهاجرين ايراد فرمود و از تسامح آنان در امر به معروف و نهي از منکر که جامعه اسلامي بر آنها بنا



[ صفحه 183]



شده است، بر آنان خرده گرفت، همچنانکه بي عدالتيهاي اجتماعي را که امت دچار آنها شده بود،مورد توجه قرار داد که از کوتاهي در انجام اين وظيفه خطير ناشي شده بود. متن آن گفتار چنين است:

«اي مردم! عبرت گيريد به آنچه خداوند پند داده است اوليايش را از ستايش بد احبار، آنجا که مي فرمايد: «چرا روحانيان و احبار آنها را از گفتار گناه باز نمي دارند» [1] .

و فرمود: «لعنت شدند آنها که از بني اسرائيل کافر کشتند - تا آنجا که فرمود - چه زشت است آنچه انجام مي دادند» [2] .

و اينکه خداوند بر آنها خرده گرفته است؛ زيرا از ستمکاراني که در ميانشان بوده اند، منکر و فساد را مي ديدند ولي آنهارا از آن نهي نمي کردند به طمع آنچه از آنان به دست مي آوردند و به ترس از آنچه بيمناک بودند و خداوند مي فرمايد: «از مردم نهراسيد و از من بترسيد» [3] .

و فرمود: «مردان و زنان با ايمان بعضي اولياي بعضي ديگرند که امر به معروف و نهي از منکر مي کنند» [4] که خداوند از امر به معروف و نهي از منکر به عنوان واجبي از سوي خود آغاز نمود؛ زيرا علم دارد به اينکه اگر انجام شوند و به پاي داشته گردند، همه فرايض از آسان و مشکل برپا مي گردند؛ چون امر به معروف و نهي از منکر، دعوتي به سوي اسلام است همراه با رد مظالم و مخالفت با ظالم و تقسيم در آمد و غنايم و اخذ صدقات از مواضعشان و هزينه کردن آنها در



[ صفحه 184]



محل استحقاقشان... و از اين گذشته شما اي گروه! گروهي هستيد مشهور به علم و ياد شده به خير و معروف به نصيحت و براي خدا، در دل مردم با هيبت هستيد که شريف شما را هيبت مي دارد و ضعيف شمارا گرامي مي شمارد و به شما ايثار مي کند آن که شما را بروي فضلي نباشد و احساني به او ننموده باشيد. در کارها هرگاه بر طالبان آنها سخت شود، شفاعت مي کنيد و در راه، با هيبت ملوک و کرامت بزرگان حرکت مي کنيد، آيا همه اينها را فقط به اين جهت به دست نياورده ايد که از شما انتظار قيام به حق اللَّه مي رود هرچند که شما از بيشتر حقش کوتاهي مي کنيد؛ زيرا حق ائمه را ناچيز شمرده و حق ضعفا را از بين برده ايد و اما حق خودتان را به زعمتان مطالبه نموده ايد، پس نه مالي را بذل کرده و نه جان خود را بخاطر آفريدگارش به خطر انداخته و نه خانداني را براي خدا دشمن شده ايد.

شما از خداوند بهشتش و مجاورت پيامبرانش و ايمني از عذابش را آرزو مي کنيد، من بر شما بيم دارم اي آرزو کنندگان از خدا که بلايي از بلاهايش برشما وارد شود؛ زيرا از کرامت خداوند به منزلتي دست يافته ايد که به آن برتر شده ايد در حالي که شما گرامي نمي داريد کسي را که به خدا شناخته شده است و شما به سبب خدا در ميان بندگانش گرامي داشته مي شويد و شما مي بينيد که پيمانهاي خدا شکسته مي شود ولي به پا نمي خيزيد اما براي بعضي از تعهدات پدرانتان بر مي خيزيد، در حالي که عهد رسول اللَّه صلي الله عليه و آله حقير شمرده شده و نابينايان و دلالان در شهرها به حال خود رها شده اند و به آنها ترحمي نمي کنيد، نه خود در جايگاه خويش عمل مي نماييد و نه به آنکه در اين زمينه عمل مي کند ياري مي رسانيد و با مداهنه و سازشکاري نزد ستمگران ايمن مي شويد. همه اينها از مواردي است که خداوند شما را به آن دستور داده است از نهي و تناهي و شما از



[ صفحه 185]



آن غافليد در حالي که شما بيشتر از همه مردم گرفتار مصيبت شده ايد به سبب آنچه از جايگاه علما از دست داده ايد اگر در اين راه مي کوشيديد؛ زيرا جريان کارها و احکام به دست خداشناسان و امناي وي بر حلال و حرامش مي باشد، پس شما آن منزلت را از دست داده ايد و آن از دست شما به در نرفته است مگر با پراکندگي شما از حق و اختلاف شما در سنّت بعد از بيّنه آشکار و اگر بر رنج، صبر مي کرديد و سختي را در راه خدا تحمل مي کرديد، کارهاي خدا بر شما وارد و از نزد شما صادر مي شد و به شما ارجاع مي گرديد، ولي شما ستمگران را در جايگاه خود تمکين نموديد و امور خدارا به دستشان سپرديد که به شبهات عمل کنند و در شهوات سير نمايند.

فرار شما از مرگ و اهميت دادنتان به زندگي که از شما جدا مي شود، آنها را بر شما مسلط گردانيد، پس ناتوانان را به دست آنان سپرديد و آنان، يا مظلومي به بردگي کشيده شده اند و يا مستضعفي در زندگي، شکست خورده، در مملکت با عقايد خود جولان دارند و رسوايي را با هواهاي خويش در مي يابند و از اشرار، پيروي مي کنند و بر خداي جبار، گستاخي مي ورزند.

در هر شهري از آنان، خطيبي بر منبر خويش سخن مي راند که زمين براي آنها خالي مانده و دستشان در آن بازگشته و مردم، بردگان آنان گشته اند، دست هيچ لمس کننده اي را بر نمي گردانند چرا که يا جباري ستمگرند و يا قدرتمندي سختگيربر ضعيفان، اطاعت شده اي که خداي آورنده و بازگيرنده را نمي شناسد، پس شگفتا! و چرا در شگفت نباشم در حالي که زمين پراست از فريبکاراني ستمکار و صدقه دهندگاني ظالم و حاکمي بر مؤمنين که به آنان رحم نمي کند و خدا حاکم است در آنچه



[ صفحه 186]



ميان ما محل منازعه است که با حکم خود در آنچه ميان ما مشاجره افتاده است، قضاوت مي کند...» [5] .

اين مدرک سياسي، سرشاراست از عواملي که به انحطاط اخلاق و شيوع منکرات در شهرها که ناشي از عدم اقدام مهاجرين و انصار در عمل به مسؤوليتها و واجبات ديني و اجتماعي آنهاست؛ زيرا جايگاهي برجسته در جهان اسلام داشتند؛ آنان ياران پيامبر صلي الله عليه و آله و حافظان اسلام بودند و مي توانستند سخن حق را بگويند و با باطل در ستيز باشند، ولي آنان از اداي واجبات خودداري کردند، امري که سبب شد تا گروه طاغوتي حاکم از بني اميه برگردن مسلمين مسلط شدند و بندگان خدا را به بردگي کشيدند و مال خدا را به يغما بردند.


پاورقي

[1] مائده : 63.

[2] مائده : 78.

[3] مائده : 44.

[4] توبه : 71.

[5] تحف العقول، ص239 - 237.