بازگشت

لشكركشي كوفيان براي جنگ


هنگامي که خبر مستولي شدن سپاه ابن زياد بر امام حسين عليه السلام و محاصره ي آن حضرت در کربلا منتشر گرديد، ترس و وحشت فراواني در همه ي محافل کوفه حکمفرما شد و توده هاي مردم در زير فشار هولناک قدرت شمشيرها و نيزه ها تخدير شدند؛ زيرا ابن زياد، رعب و وحشت را گسترانيده حکومت نظامي را در همه ي مناطق کوفه اعلام کرد و به مجرد گمان و تهمت، حکم مرگ و اعدام افراد را صادر مي کرد، در نتيجه مردم از خود اختياري نداشتند.

فرزند مرجانه، وقتي که بر فرزند فاتح مکه و درهم شکننده ي بتهاي قريش دست يافته بود، خواسته هاي خود و رؤياهايش را محقق مي ديد، تا با کشتن وي، نزد نوه ي ابوسفيان- همان رهبر احزاب مخالف اسلام- تقرب جويد و از اين کار، وسيله اي براي استحکام نسبت چسبانده شده ي خود به بني اميه را بيابد که «ابومريم» ميخانه دار به آن گواهي داده بود [1] .

فرزند مرجانه، تمام اوقات خود را صرف آماده سازي براي جنگ و به کارگيري وسايل مختلف براي چيره شدن بر جريان حوادث نمود، در حالي که بزرگان و اشرافي که وجدانهاي خود را به وي فروخته بودند، در اطرافش گرد آمده بودند تا برنامه هاي خطرناکي براي عمليات جنگي فراهم آورند.



[ صفحه 124]




پاورقي

[1] روزي «معاويه»... در حضور مردم به «ابومريم سلولي» گفت: به چه شهادت مي‏دهي؟ گفت: شهادت مي‏دهم که ابوسفيان نزد من آمد و از من زن بدکاره‏اي را طلب کرد، به او گفتم: به جز «سميه» کسي نزد من نيست، گفت: او را بياور، اگر چه کثيف و آلوده است، من آن زن را آوردم...! آنگاه معاويه، زياد را برادر خويش و فرزند پدرش ابوسفيان ناميد. (النصائح الکافيه لمن يتولي معاويه، ص 81).