بازگشت

وراثت


«وراثت» به اين تعبير شده که آن عبارت است از مشابهت فرع با اصل و تنها به مشابهت ظاهر، محدود نمي شود بلکه خواص ذاتي و ساختار طبيعي را نيز شامل مي شود، آن گونه که علماي وراثت به صراحت بيان کرده و گفته اند: آن امري آشکار در همه موجودات زنده است؛ زيرا بذر پنبه، پنبه مي دهد و تخم گل، گل را نتيجه مي دهد و ديگر موارد نيز چنين است که فرع شبيه اصل است و در خواص و دقيق ترين صفاتش با آن برابر مي باشد.



[ صفحه 50]



«مندل» مي گويد: «بسياري از صفات ارثي بدون تجزيه يا دگرگوني، از يکي از دو اصل يا از هر دوي آنها به فرع منتقل مي شود...».

«هکسلي» اين پديده را با اين گفته خود مؤکّد مي سازد که: «هيچ اثر يا خاصه اي براي هيچ عضوي نيست مگر اينکه به وراثت و يا محيط بر مي گردد؛ زيرا ساخت وراثتي حدود احتمالي را معين مي کند و محيط، مقرر مي دارد که اين احتمال محقق خواهد شد. بنابر اين، ساخت وراثتي چيزي جز قدرت تعامل با هر محيطي به طريقي خاص نيست...».

و مقصود اين است که همه آثار و خواصي که در دستگاههاي حساس بدن انسان ظاهر مي شود، به عوامل وراثتي و قوانين آنها بر مي گردد و محيط وقوع آن مميزات و ظهور آنهارا در خارج مقرر مي دارد بنابر اين،بنا به تحقيقات تجربي که متخصصان مباحث وراثت انجام داده اند، محيط، تنها عامل ياري دهنده به وراثت است.

به هر حال، علماي وراثت بدون ترديد بر اين تأکيد دارند که فرزندان و نوادگان، بيشتر صفات نفساني و جسماني پدران و اجداد را به ارث مي برند و اين صفات، بدون اراده و اختيار به آنان منتقل مي شوند. اين مورد به صراحت در نوشته دکتر «آلکسيس کارل» درباره وراثت آمده است، آنجا که مي گويد:

«زمان ادامه مي يابد، همان گونه که در فرع تا آن سوي مرزهاي جسمانيش امتداد پيدا مي کند... و حدود زمانيش از حدود اتّساعي آن دقيق تر و ثابت تر نيست، زيرا آن به گذشته و آينده مربوط است، علي رغم اينکه ذات آن به خارج از حال، گسترش نمي يابد... و فرديت ما آن گونه که مي دانيم، هنگامي به وجود مي آيد که اسپرم، وارد اوول مي شود، ولي عناصر ذات پيش از اين لحظه وجود پيدا مي کند و در بافتهاي والدين و اجداد و گذشتگان بسيار دور ما پراکنده مي باشد؛ زيرا ما از مواد سلولي پدران و مادرانمان ساخته شده ايم که در حالت ارگانيک



[ صفحه 51]



تجزيه ناشده در گذشته توقف مي نمايد... و ما قطعات ناچيزي از کالبدهاي فراوان گذشتگانمان را در وجود خود داريم و صفات و کمبودهاي ما چيزي جز ادامه کمبودها و صفات آنان نيست...» [1] .

اسلام، پيش از ديگران، اين پديده را کشف کرد و بر تأثير عملي آن در ساخت نفساني و تربيتي فرد، دلالت کرد و با اصرار فراوان بر اين امر تأکيد نمود که رابطه زوجيت بر اساس محکمي از آزمايش و بررسي رفتار زوجين و سلامت نفساني و اخلاقي آنان از عيوب و نواقص، صورت گيرد. و در حديث است که: «براي نطفه خود انتخاب کنيد که اصل، وارد شونده و تأثير گذار است».

قرآن مجيد به آنچه وراثت از دقيق ترين صفات منتقل مي کند، اشاره دارد. خداي تعالي در داستان پيامبرش حضرت نوح، مي فرمايد: «ربِّ لَا تَذَرْ عَلَي الْأرْضِ مِنَ الْکَافِرِينَ دَيّاراً إنَّکَ إنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبدَکَ و َلَا يَلِدُوا إلاَّ فَاجِراً کَفَّاراً» [2] و اين آيه به وضوح دلالت دارد بر انتقال کفر و الحاد به وراثت از پدران به فرزندان. و کتب حديث، سرشاراست از مجموعه بزرگي از اخباري که از ائمه اهل بيت عليهم السلام رسيده و بر واقعيت وراثت و قوانين آن و اهميت فراوانش در رفتار انسان و ساخت وجودي او دلالت دارد.

در پرتو اين پديده که در تأثير خود منحرف نمي شود، به طور قطع مي گوييم که سبط پيامبر صلي الله عليه و آله صفات اخلاقي، نفساني و ساختهاي روحي خود را از جدش حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله به ارث برده که آن حضرت با اين ويژگيها بر ديگر



[ صفحه 52]



پيامبران برتري يافته بود و بسياري از روايات، ميزان آنچه را که او و برادرش امام حسن از صفات جسماني از جدشان حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله به ارث برده اند، مشخص نموده اند؛ زيرا از حضرت علي عليه السلام روايت شده است که فرمود: «هرکس دوست دارد که به شبيه ترين مردم به رسول خدا صلي الله عليه و آله ما بين گردن و موي او بنگرد، به حسن نگاه کند و هرکس دوست دارد که به شبيه ترين مردم به رسول خدا صلي الله عليه و آله ما بين گردن تا قوزک پا نگاه کند، از نظرخلقت و رنگ، به حسين بنگرد» [3] .

و در روايتي آمده است که امام حسين عليه السلام ما بين ناف تا پايش به پيامبر شباهت داشت [4] و همان گونه که اين ظاهر را از جد به ارث برده، ويژگيها و ديگر حالات و صفاتش را نيز از آن حضرت به ارث گرفته بود.


پاورقي

[1] نظام تربيتي در اسلام، ص62 - 61.

[2] نوح/26 و 27: «نوح عرض کرد: پروردگارا! (اينک که قوم از کفر و عناد دست نمي کشند) توهم اين کافران را هلاک کن و از آنان ديّاري بر روي زمين باقي مگذار، اگر از آنان هرکه را باقي گذاري، بندگان پاک با ايمانت را گمراه مي کنند و فرزندي هم جز بدکار و کافر از آنان به ظهور نمي رسد».

[3] طبراني، المعجم الکبير 98:3 مخطوط به خط علّامه سيد عزيز طباطبائي يزدي.

[4] المنمق في اخبار قريش، ص424.