ابوبكر مخزومي
«ابوبکر بن عبدالرحمن مخزومي» [1] به سوي امام شتافت و به آن حضرت گفت: «خويشاوندي مرا به دلسوزي براي تو وا مي دارد و نمي دانم که من در نصيحت چگونه ام؟ پدرت شجاعت تر بود و مردم به او اميدوارتر و از او حرف شنوتر و بر او فراهم تر بودند. او به سوي معاويه حرکت کرد در حالي که مردم جز اهل شام، همراه وي بودند و او از معاويه گرامي تر بود، اما او را واگذاشتند و به طمع دنيا، همراهي او را رها کردند و جرعه هاي خشم به وي چشاندند و با وي مخالفت کردند تا رسيد به آنچه رسيد از کرامت و رضوان خدا...سپس با برادرت عمل کردند آنچه را عمل کردند و تو همه ي آنرا مشاهده کردي و ديدي. اينک تو به سوي کساني که بر پدر و برادرت تعدّي کردند مي روي تا با آنها به جنگ اهل شام و اهل عراق درآيي، به جنگ کسي مي روي که از تو آماده تر و قوي تر است و مردم از وي ترسان ترند و به او اميدوارتر، اگر خبر حرکت تو به آنها برسد، مردم را با اموال به طمع مي کشانند که آنان بردگان دنيا هستند، آنگاه آنان که به تو وعده ي ياري داده اند، با تو خواهند جنگيد و تو را وامي گذارد کسي که تو در نزد وي از آنکه ياري اش مي کند، محبوبتر هستي، پس در دل، خدا را ياد کن...».
امام از نصيحت و عواطف وي سپاسگزاري کرد و او را آگاه کرد که بر عزمش مصمّم است».
[ صفحه 34]
ابوبکر نااميد شد و گفت: «اي اباعبداللَّه! تو را به خدا مي سپاريم».
آنگاه ابوبکر نزد والي مکه رفت، در حالي که مي گفت:
کم تري ناصحاً يقول فيعصي
و ظنين المغيب يلفي نصيحا
«چه بسيار نصيحت کننده را مي بيني که حرفش را نمي شنوند امّا متهمي که در پنهان است ناصح مي گردد».
- «چه شده است اي ابوبکر؟!».
وي گفتار خود با حضرت حسين را به اطلاعش رساند، او به وي گفت: «به خداي کعبه! او را مخلصانه نصيحت کرده اي». [2] .
پاورقي
[1] «ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث مخزومي قرشي»، يکي از فقهاي سبعه است که در خلافت عمر به دنيا آمد و به سبب کثرت نمازش، به او «راهب قريش» ميگفتند. وي نابينا و از بزرگان قريش بود و در سال 95 هجري درگذشت (تهذيب التهذيب 30 /12).
[2] مروج الذهب 56 /3. طبري،تاريخ 382 /5.