بازگشت

با خود بردن بانوان خاندان نبوت


يکي از درخشان ترين برنامه ريزيهاي امام بزرگ عليه السلام در انقلاب عظيمش اين بود که بانوان خاندان نبوت و رسالت را با خود به کربلا برد، در حالي که مي دانست مصيبتها و گرفتاريهايي بر آنها خواهد گذشت او اين مطلب را هنگامي که ابن عباس او را از بردنشان به عراق نهي مي کرد، بيان فرمود و به وي گفت: «قد شاء اللَّه أن يراهن سبايا... [1] ؛ خداوند اراده فرموده است که آنان را اسير ببيند».



[ صفحه 380]



آن حضرت، بدين وسيله مي خواست اداي رسالت جاويدانش را در آزاد کردن امّت و رهايي دادنشان از بردگي زير دست امويان، کامل سازد... آن بانوان بزرگ، نقش درخشاني در کامل کردن نهضت سرور شهيدان عليه السلام داشتند، مردم را پس از خوابي که بر آن مستولي شده بود، بيدار کردند و هيبت حکومت اموي را ساقط نمودند، باب قيام بر ضد آن حکومت را گشودند که اگر آنان نمي بودند هيچ کس نمي توانست کلمه اي در برابر آن طاغوت فاجر برزبان آورد. هرکس که در نهضت امام تأمل نموده و ابعاد آن را مطالعه کرده باشد اين مطلب را درک نموده است برخي از علما و نويسندگان به اين مطلب اشاره نموده اند، آنان عبارتند از:

الف - امام کاشف الغطاء: «امام شيخ محمد حسين آل کاشف الغطاء رحمه الله» در بسياري از تأليفات خود تأکيد نموده است که هدف از خروج امام به همراه خانواده اش به سوي کربلاء، کامل کردن نهضت و رسيدن به هدف خود در نابود ساختن دولت امويان بوده است و مي گويد: «آيا شک و ريبي داري در اينکه حسين عليه السلام اگر خود و فرزندانش کشته مي شدند و آن بانوان آزاده در آن مواضع به مقابله با طاغوت نمي پرداختند، کشته شدن آن حضرت به اجبار، از بين مي رفت و کسي براي انتقام گرفتن خونش بر نمي خاست و خونش به هدر نمي رفت، حسين مي دانست اين کاري است که چاره اي جز آن نيست، هيچ کس جز آن بانوان بزرگوار، قادر به انجام آن نبود، بر آن حضرت واجب شد که حتماً آنها را با خود ببرد، نه تنها براي مظلوميّت آنان در اسير شدن، بلکه براي منظوري سياسي و فکري عميق يعني تکميل هدف و رسيدن به مقصد، که حکومت يزيد را سرنگون سازد و به نابودي آن بشتابد پيش از آنکه او، اسلام را نابود کند



[ صفحه 381]



ومردم به جاهليت نخستينشان برگردند...» [2] .

ب - احمد فهمي: «استاد سيد احمد فهمي» مي گويد: «حسين عليه السلام، دريافت که کشته مي شود؛ زيرا به علم يقين از بد نهادي يزيد، زشتخويي و دغلکاري اش آگاه بود، يزيد پس از کشتن حسين عليه السلام، دستش دراز مي شد تا پيامبر صلي الله عليه و آله را در سلاله اش بيازارد با کشتن کودکان بي گناه و شکستن حرمت زنان و برداشتن آنان و باقيمانده کودکان از بياباني به بياباني و از شهري به شهري که ديدن آن وضع، غيرت مسلمين را بر مي انگيخت، زيرا چيزي شنيع ترين و زشت تر از انتقام گرفتن از زنان و کودکان، پس از کشتن جوانان و مردان نيست.

آن حضرت با حرکتش به آن وضع، مي خواست از يزيد در خلافتش انتقام بگيرد و در اوج قدرتش او را بکشد و به حقيقت آنچه را آن حضرت انتظار داشت، انجام شد و آنچه را يزيد و دار و دسته اش عمل کرده بودند، اثري عميق در نفوس مسلمين داشت و آنچه با ذريه نبوت انجام دادند، يعني شکستن حرمت زنان که جز به صيانت، پاکي، عزت و بزرگواري، به چيز ديگري شناخته نشده بود، خشم مسلمين را برانگيخت، چيزي که زبان شعرا را به بدگويي و نکوهش گشود و بيشتر مسلمين از خلافت امويان متنفر گشتند و قلوب مؤمنان بر آنان خشمگين گشت، بنابر اين، حسين، او را به قتلي شديدتر از قتل خويش، کشت» [3] .

ج - احمد محمود صبحي: «دکتر احمد محمود صبحي» مي گويد: «آنگاه، نپذيرفت (يعني حضرت حسين عليه السلام) مگر اينکه خانواده اش را با خود ببرد تا



[ صفحه 382]



مردم ببينند دشمنانش مرتکب اعمالي مي شوند که نه دين، آنها را اجازه مي دهد و نه انسانيّت مي پذيرد لذا ماجرايش به همراه خون ريخته شده اش در صحرا، از بين نمي رود که شديدترين افتراها بر او بسته شود هنگامي که شاهدي عادل بر هر آنچه ميان وي و دشمنانش گذشته است، نباشد».

«خانم دکتر بنت الشاطي» مي گويد: «زينب، خواهر حسين، لذت پيروزي را بر ابن زياد و بني اميه تباه کرد و قطره هايي از زهر کشنده در جامهاي پيروزمندان ريخت و همه حوادث سياسي که بعد از آن پيش آمد، نظير قيام مختار، قيام فرزند زبير، سقوط دولت اموي و قيام دولت عباسي و پس از آن، ريشه دار شدن مذهب شيعه، همانا زينب باعث و انگيزنده همه آنها بوده است [4] .

مي خواهم بگويم که وضع چگونه مي شد اگر حضرت حسين عليه السلام و همه کساني که از مردان همراه وي بودند، کشته مي شدند، جز اينکه اين حادثه را تاريخ مطابق نظر دشمنانش به ثبت مي رساند و هر اثري از قضيّه آن حضرت، به همراه خون ريخته شده اش در صحرا، نابود مي گشت...» [5] .

اينها برخي از نظرياتي است که نظر مارا تأييد مي کند در مورد اينکه مقصود از خروج امام حسين عليه السلام به همراه خانواده اش، چيزي نبوده است جز اينکه افکار عمومي، روشن گردد و اهداف بلندي که حضرت به خاطر آنها قيام کرد، توضيح داده شود، از مهمترين آنها، نابودي دولت امويان بود که خطر مستقيمي براي عقيده اسلامي به شمار مي آمد.

نيز نظريه ديگري وجود دارد که «علّامه مرحوم شيخ عبدالواحد مظفر»



[ صفحه 383]



بيان کرد و آن اين است که حضرت حسين عليه السلام، خانواده اش را به همراه برد از ترس اينکه امويان آنان را دستگير نمايند و به زندانهاي خودشان بيندازند، وي گفته است: «اگر حضرت حسين عليه السلام، زنان را در مدينه باقي مي گذاشت، نظام حاکم آنان را تحت بازداشت قرار مي دادند و بلکه علناً دستگير مي کردند و به زندانهاي تاريک مي افکندند، در آن صورت، حضرت ناگزير يکي از دو امر را انتخاب مي کرد که هر کدام از آنها نهضت مقدسش را فلج مي کرد:

يا به دشمنانش تسليم شود و از آنها اطاعت نمايد تا خانواده محترمش را رهايي بخشد در حالي که اين بر خلاف اصلاحي است که خواهان او بود و انجام آن را با تحمل همه خطرها بر خود واجب ساخته بود.

و يا اينکه به راه زنده کردن دعوتش، ادامه دهد و مخدرات را که وحي، پوششي از عظمت و جلال بر آنها افکنده است، رها کند، اين چيزي است که روح غيرتمند حسين عليه السلام، آن را تحمل نمي کرد و بني اميه را هيچ شرم و حيايي مانع نمي شد و کسي از جهان اسلام نمي توانست جلويش را بگيرد.

بني اميّه، اهميتي نمي دادند که براي رسيدن به هدف و به دست آوردن مقصدشان، مرتکب زشتکاري شوند، آنان در رسيدن به هدف، سعي داشتند اگر چه به ارتکاب منکرات ديني و عقلي باشد.

آيانشينيده اي که امويان، همسر عمرو بن حمق خزاعي، زوجه عبيداللَّه بن حر جعفي و نيز زوجه کميت اسدي را زنداني ساخته بودند؟» [6] .

به هر حال، امام با خروج خود به همراه خانواده اش، همه برنامه ريزيهاي سياسي اموي را نابود کرد و همه نشانه هاي ستمي را که معاويه برپا نموده بود، از



[ صفحه 384]



بين برد؛ زيرا بانوان وحي، نقشي فعّال در ايجاد بينش و آگاهي اجتماعي بر عهده گرفتند و اجتماع را از حقيقت امويان آگاه ساختند و آنان را از ظاهر ديني [که به خود گرفته بودند] دور ساختند که اگر آن بانوان نبودند، آثار انقلاب حسين عليه السلام نابود مي شد و بر باد مي رفت.

يکي از درخشند ترين عوامل استمرار جاودانگي قيام امام حسين عليه السلام و ادامه عملکرد آن در نشر روح اصلاح اجتماعي در طول تاريخ، همين آوردن يادگارهاي رسالت و بانوان وحي به همراه امام است که نقشي درخشان در روشن کردن افکار عمومي داشتند. آنان، پرچم ايمان را که امام برافراشته بود، برداشتند و اصول والاي آن را که امام به خاطر آنها به شهادت رسيده بود، منتشر ساختند؛ زيرا نوه پيامبر صلي الله عليه و آله و خواهر حسين، حضرت زينب دخت امير مؤمنان عليه السلام به سوي صحنه هاي جهاد شتافت، در حالي که دژهاي ستمکاران را درهم مي کوبيد و همه پيروزيهاي آنان را در قتل برادرش، نابود مي ساخت و شکست و ننگ را نصيبشان مي کرد و خانه هايشان را مالامال از فاجعه و اندوه مي نمود.

رهبر کاروان حسيني، بانوي خاندان وحي، حضرت زينب عليها السلام به ميدان نبرد شتافت و در حالي که صفهاي سپاه را از بدن برادرش - امام بزرگوار - دور مي ساخت، پيش آمد تا اينکه در کنار نعش برادر ايستاد. نگاه لشگريان به وي دوخته شد، همگي گوش شدند تا بشنوند که آن حضرت در برابر آن مصيبتهاي هولناک که پي در پي بر او وارد شده بود، چه مي گويد؟

آن حضرت، بامتانت تمام، بدون اينکه مصيبتهايي که کوهها را تکان مي دهد او را سراسيمه کرده باشد، چشم به آسمان دوخت و با حماسه اي از ايمان و حرارت عقيده گفت: «خداوندا! اين قرباني را از ما بپذير».

با اين گفتار، نخستين جرقه انقلاب بر ضد حکومت اموي، پس از



[ صفحه 385]



برادرش را رها کرد، آن سپاه، دوست داشت که به زمين فرورود؛ زيرا برايش معلوم شد که چه گناهي را مرتکب شده و چگونه عناصر اسلام و مراکز آگاهي و ايمان را نابود کرده است.

هنگامي که اسيران اهل بيت عليهم السلام به کوفه نزديک شدند، گروههاي عظيمي از مردم براي استقبال از اسيران خارج شدند، بانوي خاندان وحي، در ميان آنان، خطابه اي ايراد کرد که آنان را منفعل و سرگشته ساخت، مردم ناگهان سرگردان شدند و نه چيزي را متوجه مي شدند و نه مي فهميدند که خانه هايشان به ما تسراهايي تبديل گشته اند. آنان بر سرنوشت شوم خود مي گريستند و برگناهي که مرتکب شده بودند، زاري مي کردند. هنگامي که حضرت زينب به کاخ فرمانداري رسيد، آن طاغوت با زشت ترين حالتهاي انتقامجويي با وي روبه روشد و گفت: کار خدا را با برادرت چگونه ديدي؟

بانوي بني هاشم با شجاعت و پايداري به او روي کرد و با سخنان نصرت و پيروزي به وي پاسخ داد و فرمود: «جز نيکي نديده ام، اينان قومي بودند که خداوند، قتل را بر آنان نوشت و آنها به سوي آرامگاههايشان شتافتند، خداوند تو و آنان را باهم جمع خواهد کرد و مورد مخاصمه واقع خواهي شد، آنگاه مي بيني که پيروزي از آن چه کسي خواهد بود، مادرت به عزايت بنشيند اي فرزند مرجانه!».

اين کلمات، فرزند مرجانه را رسوا کرد و براي او از ضربه هاي شمشير و فرو کردن نيزه ها سخت تر بود.

هنگامي که به شام رسيد، با آن خطابه برجسته تکان دهنده اش تخت سلطنت اموي را به لرزه افکند و بدين وسيله، به پيروزيي دست يافت که لشکرها آن را محقق نمي سازند...



[ صفحه 386]



به همراه آوردن خانواده توسط امام حسين عليه السلام، بر اساسي از آگاهي عميق برپا بود که به وسيله آن، فتح و نصرت را به دست آورد.

در اينجا سخن از برخي عوامل انقلاب حسيني و برنامه ريزيهاي آن پايان مي يابد.



[ صفحه 387]




پاورقي

[1] بحار الأنوار 364 / 44 (با اختلاف).

[2] امام کاشف الغطاء در اين مورد به تفصيل در کتاب خود، «السياسة الحسينية» سخن گفته است.

[3] ريحانة الرسول، ص167.

[4] بطلة کربلاء، ص 176 و 180.

[5] نظريه امامت نزد شيعه اثناعشريه، ص343.

[6] توضيح الغامض من اسرار السنن و الفرائض، ص298 - 297.