بازگشت

همراه با عبدالله بن مطيع


در ميان راه، «عبداللَّه بن مطيع عدوي» به استقبال آن حضرت شتافت و به وي گفت: اي ابا عبداللَّه! خداوند مرا فداي تو سازد، به کجا مي روي؟

- «در اين وقت، من عازم مکه هستم، پس هرگاه به آنجا رسيدم از خداوند براي بعد از آن، طلب خير (استخاره) خواهم کرد».

- اي فرزند دخت رسول اللَّه! خداوند در آنچه بر آن تصميم گرفته اي، براي تو خير بخواهد، من پيشنهادي به شما دارم آن را از من بپذير.

- «آن چيست؟».

- هرگاه به مکه رفتي، از اينکه اهل کوفه تو را فريب دهند بپرهيز زيرا



[ صفحه 392]



پدرت در آن کشته شد و برادرت را در آن، ضربه اي زدند که نزديک بود او را از پاي در آورد، پس ملازم حرم باش که تو در روزگارت، سرور عرب هستي؛ زيرا به خدا! اگر از بين بروي، اهل بيت تو نيز با رفتن تو، نابود مي شوند.

امام، از او تشکر کرد و برايش دعاي خير نمود [1] .

کاروان امام، حرکت کرد و به سرعت راه پيموده، به چيزي توجه نداشت، تا اينکه به مکه رسيد، هنگامي که امام به کوههاي آن نگاه کرد، کلام خداي تعالي را تلاوت فرمود: «و َلَمَّا تَوجّه تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَي رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَواءَ



[ صفحه 393]



السَّبِيلِ» [2] [3] .

«وهنگامي که به سوي مدين روي آورد، گفت شايد اميد است پروردگارم مرا به راه راست هدايت فرمايد».

هجرت آن حضرت به سوي مکّه، همانند هجرت موسي به مدين بود؛ زيرا هر دوي آنان از فرعون زمانه شان گريختند و براي مقاومت در برابر ظلم و مبارزه با طغيان، مهاجرت کردند.


پاورقي

[1] ابن جوزي، منتظم، جزء پنجم ص327. الفتوح 35- 34/5. و در تاريخ ابن عساکر 182/14 آمده است: حضرت حسين‏عليه السلام بر «ابن مطيع» گذشت در حالي که مشغول کندن چاه بود، پس به آن حضرت گفت: به کجا مي روي، پدر و مادم فداي تو باد! حضرت به او فرمود: «قصد مکه دارم» امام از نامه هاي اهل کوفه به آن حضرت برايش گفت. ابن مطيع گفت: پدر و مادرم فدايت باد! ما را از وجودت بهره‏مند ساز و به سوي آنان مرو. حضرت حسين‏عليه السلام نپذيرفت.

سپس ابن مطيع به وي گفت: اين چاه را کنده ام و امروز وقت تمام شدن آن است و در دلو قدري آب از آن براي ما خارج شده است، خداوند را براي برکت دادن به ما در اين چاه، دعا کن.

امام عليه السلام فرمود: قدري از آب آن را به من بدهيد. برايش آورد. حضرت از آن آب نوشيد و مضمضه کرد و به چاه برگرداند، پس آب آن گوارا گرديد.

و در «وسيلة المآل في عد مناقب الآل»، ص185 از صفي الدين، آمده است: عبداللَّه، با حضرت حسين‏عليه السلام روبه رو شد و به او گفت: فدايت شوم! به کجا مي روي؟ حضرت فرمود: اينک به مکه مي روم و بعد از آن، از خداوند طلب خير (استخاره) مي کنم.

گفت: خداوند براي تو خير بخواهد و ما را فداي تو قرار دهد، ملازم حرم باش که تو سرور عرب هستي و اهل حجاز، کسي را با تو برابر نخواهند دانست و مردم از هر سوي به جانب تو خواهند آمد، از حرم دور نشو، عمو و داييم فداي تو باد!.

[2] قصص / 22.

[3] الفتوح 37 / 5.