همراه يكي از شيوخ عرب
هنگامي که کاروان امام به «بطن العقبه» رسيد، يکي از شيوخ عرب، مقيم در آن محل، نزد آن حضرت شتافت و به او گفت: «تو را به خدا سوگند مي دهم که بازگردي،توبه سوي نيزه ها و لبه ي شمشيرها مي روي، اين کساني که تو را فراخواندند اگر تو را از جنگ بي نياز مي کردند و کارها را براي تو آماده مي ساختند و تو بر وضعي بدون جنگ وارد مي شدي، آن فکر خوبي بود و اما بر اين وضعي که مي بيني، من آن را براي تو مناسب نمي بينم».
امام عليه السلام فرمود: «آنچه گفتي بر من پنهان نيست ولي من شکيبا و صابر هستم تا اينکه خداوند کاري را که انجام شدني است، به انجام رساند» [1] .
پاورقي
[1] ابنصباغ، الفصول المهمة، ص 189.