بازگشت

ابوالحسن خليعي


ابوالحسن جمال الدين علي بن عبد العزيز بن ابي محمد خليعي موصلي حلي، در حله زندگي مي کرد و در حدود


سال 750 ه. ق در آن جا وفات يافته و در همان جا دفن شد.



لهف قلبي و طفله في يديه

يتلظي و النحر منه خضيب



ليت اني فداک لو کان بالعبد

يفدي المولي الحسيب النسيب



لهفي لمسلم و الرماح تنوشه

لا بالجزوع لها و لا المرتاع



و هوي من القصر المشوم مهللا

و مکبرا يجلو صدي الأسماع



لهفي له فوق التراب مجدلا

دامي الجبين مهشم الاضلاع



دلم بر کودکي مي سوزد که بر روي دست او از تشنگي بر خود مي پيچيد در حاليکه گلويش از خون رنگين بود.

(اي مولا) کاش فدايت مي شدم اما بنده چگونه مي تواند فديه ي مولايي شود که داراي حسب و نسب عالي است؟

دلم براي مسلم به درد آمد در وقتي که نيزه ها به او اصابت کرد و او نه جزع کرد و نه ترسيد.

بدنش از بالاي قصر شوم دشمن به پايين رها شد در حالي که صداي تکبيرش در همه جا پيچيده و گوش مردم را پر کرده بود.

دلم بر آن شهيد مي سوزد که با پيشاني شکسته و خونين و استخوانهاي شکسته سر بر خاک نهاد.