بازگشت

شجاعت حضرت سجاد


يکي از حقايق مسلم در معارف کلامي شيعه عبارت از اين است که کل ائمه هداة معصومين عليهم السلام نور واحده هستند و ذره اي از حيث کمالات و فضايل همانند علم، حلم، شجاعت، سخاوت سياست، شکيبايي و مقاومت با يکديگر فرق ندارند و ليکن نگرش سطحي و مقطعي به تاريخ زندگاني امامان دوازده گانه برخي تحليلهاي غلط را به ارمغان آورده و با کمال تأسف اين تحليلهاي نابجا در عوام مردم رسوخ يافته است و در برخي موارد بدان باور کرده اند و به همين خاطر اگر امروزه از عوام سؤال شود علم امام صادق عليه السلام بيشتر بوده يا امام علي النقي عليه السلام به احتمال قوي جواب خواهند داد که علم حضرت صادق عليه السلام بيشتر بود و يا شجاعت حضرت علي را بيش از همه معصومين قلمداد مي کنند و همين ارزيابيهاي ناصحيح حتي در عرصه مسايل سياسي و اجتماعي مطرح شده است.

مشکلات و تحول حالات زندگي عادي بشري جوهره ي واقعي مردان و زنان صاحب نام گيتي را نشان مي دهد. بسا افراد مدعي روح مقاوم که با اندک مشکل و خطر جدي خود را مي بازند و از آرمانهاي خويش دست برمي دارند ولي خطرناکترين حالات قابل تصور نوع بشر


براي حضرت زين العابدين عليه السلام رخ داد و در اراده آهنين آن کوه بلند صبر و مقاومت که با قامتي رسا به بلنداي تاريخ حماسه هاي جاويد بدر و حنين و خيبر و احزاب در برابر نظام ستم اموي ايستاده بود، اندک تزلزلي ايجاد نکرد.

هر چند تمامي عوامل تهديد به صورت عملي در مورد آن حضرت بکار گرفته شد يعني همه ي عزيزانش از حضرت ثارالله، ابي عبدالله الحسين عليه السلام، عموي باوفاي علمدارش، تا اصغر شيرخوار را در يک نيمروز از دست داد. درحالي که تن نزارش در آتش تب مي سوخت شعله هاي فتنه را در خيام آل الله مشاهده مي کرد و فرار دختران و زنان داغدار حرم، روح آن کان غيرت عالم امکان و امام معصوم را به شدت مي آزرد. در حالي که سوار بر ناقه ي عريان و بسته به غسل جامه (تمام بدن در زنجير ستم بسته) همراهي و رهبري حدود يکصد زن و بچه را بر دوش داشت.

آن بزرگوار سه کار بزرگ حماسي را انجام داد که عبارتند از:

1- در طول مسير از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام کلمه اي با جانيان همراه که بوي خوف و تزلزل از آن استشمام شود بر زبان نياورد و با صلابت شايسته مجاهدان في سبيل الله مسير اسارت را طي کرد.

2- در قبال گستاخي حرامزاده اي خون آشام چون ابن زياد چنين فرمود: ابالقتل تهددني يابن زياد اما علمت ان القتل لنا عادة و کرامتنا الشهاده اي پسر زياد آيا مرا با مرگ تهديد مي کني؟ مگر نمي داني که شهادت در راه خدا عادت ديرينه ماست و شهادت موجب کرامت ما؟

3- در حماسه اي ديگر در مرکز اقتدار طاغوت عصر، آن هم در زماني که سرمست غرور و نخوت پيروزي است، در مقام خطاب بدان لعين لئيم چنين داد سخن سر مي دهد که: يابن معاوية و هند و صخر، لقد کان جدي علي بن ابيطالب في يوم بدر و احد و الاحزاب في يده راية رسول الله و ابوک و جدک في ايديهما


رايات الکفار اي فرزند معاويه و هند جگرخوار و ابي سفيان، جد من علي بن ابيطالب بود که غزوات بدر، احد و احزاب پرچم پيامبر را در دست داشت در حالي که پدر و جد تو پرچمهاي کفار را حمل مي کردند.

4- آيا کدام رهبر است که جرأت کند در مجلس جشن نصرت ستمگري روياروي جبار خونخواري چون يزيد چنين فرمايد:

ويلک يا يزيد، انک لو تدري ماذا صنعت و ما الذي ارتکبت اذا لهربت في الجبال و افترشت الرماد فابشر بالخزي و الندامة واي بر تو اي يزيد، اگر مي دانستي که چه کرده اي و چه جنايت هولناکي مرتکب شده اي به کوهها فرار مي کردي و خاکستر را بستر خود قرار مي دادي پس مژده باد بر تو که ذلت و پشيماني هميشگي دامنگيرت شده است.