بازگشت

سياهپوشي


سـيـاهـپـوشي در سوگ امامان پاک (ع)، به ويژه در مصيبت جانسوزکـربـلا، از شـعائر مهمّ شيعه است. شيعه در ايام عادي از پوشيدن سـياه پرهيز مي کند، امّا در دهه اول محرّم يا آخر صفر و نظاير آن،بـه نـشـانه اندوه بر مظلوميّت امامان، جامه مشکين مي پوشد و در وديوار را سياهپوش مي سازد.

رنـگ سـيـاه خـواص گـونـاگون دارد و به اعتبار هر يک از آن ها، درمـوردي خـاص بـه کـار مـي رود: اسـتـتـار، تـشـخّص، هيبت، و اندوه (سـيـاهـپـوشـي در سـوگ ائمـه نـور (ع)،فـصـل دوم). بـه لحـاظ حـزن آور بـودن ايـن رنـگ، از آن(وسـائل الشـيـعه، 3/385 ـ 387، سخن امام صادق (ع) به حنّان) در مـراسـم عـزا اسـتـفـاده مـي شـود. انـتـخـاب اين رنگ در عزا، ضمناً گـويـاي آن اسـت کـه فـرد مـتـوفـّي، در حـکـم ((چـراغ زنـدگـيِ)) بازماندگان بوده و مرگش، همچون غروب خورشيد، پهنه حيات را در چشم آنان تاريک ساخته است. فاطمه (س) بر مزار پدر فريادبـرآورد: اي پـدر... جـهـان بـه فـروغ جـمـال تـو روشـن بـود و اکـنـون با رفتنت روز آن سياه گشته است(بحار، 43/174 ـ 180). مولا علي (ع) نيز در مرگ همسر، سخن ازتـيـرگي زمين و تشديد اندوه راند (همان، 43/180). اين معني، در سـوگْ سـروده هـاي پـارسـي و عربي هم فراوان آمده است. (ديوان حـسـّان بـن ثـابـت، ص 102 و 195؛ بـحـار، 21/51 و 42/293 ـ294؛ سياهپوشي در سوگ ائمه نور (ع)، ص 43 ـ 50).

سـيـاهـپـوشـي در مـلل و اقـوام: شـواهـد گـونـاگون حاکي است که ايراني ها، يوناني ها، رومي ها، مصريها و يهوديان قديم در سوگ عـزيـزان خـود جـامـه سـياه مي پوشيدند (شاهنامه فردوسي، بخش مـربوط به سوگ فريدون و رستم و بهرام گور؛ دائرة المعارف بـستاني، 6/710 ـ 712). راهبان مسيحي از قرن 3 ميلادي به بعد(تـاريـخ تـصوف در اسلام، ص 73) رنگ جامه را کبود و تيره مي گـرفـتـند تا اندوهشان از هلاکت نفس در گرداب گناه را به نمايش گـذارنـد (التّحصين، ص 15 ـ 16؛ ربيع الا برار، 3/747) و لذابـه آنـان ((سـوگـواران)) مـي گـفـتند (شاهنامه، 9/364). در ميان مسلمين، رنگ سياه نوعاً نشان عزا بود و تاريخ، اين نکته را کراراً در عـصـر سـامـانيان و بويه يان و سلاجقه و ايلخانيان و تيموريان ثبت کرده است (معجم البُلدان، 3/452؛ تاريخ گيلان و ديلمستان،ص 223؛ هـديـّة العـبـاد...، ص 297 ـ 298؛رسائل الهمداني، ص 58 به بعد؛ چند مرثيه از شاعران پارسي گـوي، ص 19 ـ 23؛ رحلة ابن بطوطه، ص 211 ـ 212 و 332؛تـاريـخـنـامه هرات، ص 458 و 601؛ گزيده مقالات تحقيقي، ص144 بـه بعد و 154). تنها در اندلس، مهد حکومت امويان، از سر ضـدّيـّت بـا سـيـاه جـامـگـان عـبـاسـي (الوسـائل الي مـعـرفـة الاوائل، ص 102 ـ 103) در وَفـَيـات از جـامـه سـفـيد بهره مي جستند(آل بويه...، ص 809؛ شرح مقامات حريري، ج 1، ظهر ورقه 47م). اعـراب، از مـصـر گرفته تا عراق و حجاز چه پيش از اسلام وچه پس از آن، رنگ سياه را رنگ عزا مي شناختند و هنگام مصيبت، سياه مـي پـوشـيـدند (اخبار الدّولة العبّاسيّة، ص 247؛ ربيع الا برار،3/747؛ مـحـاضـرات الادبـاء، 4/372؛ العـقـد الفـريد، 3/461).شـعـر لَبـيد، شاعر مشهور جاهليت، در وصف سياهپوشي زنان نوحه گـر (... فـِي السُّلُبِ السُّودِ وَ فـِي الاَمساح) مورد استناد لغويّين در مـاده ((سـِلاب)) قـرار دارد. جـز او، شـاعـرانـي چـون زيـد بـن سـهـل مـوصـلي (م 450 ق) و عـبـدالنـبـي جـدّ حـفـص(اوايـل قـرن 13) در رثـاي سـالار شـهـيـدان (ع) از سياهي شب به عـنـوان رخـت عـزا يـاد کـرده انـد (ادب الطـّفّ، 2/313 و 5/363).بـررسـي سـه واژه مـِثـْلاة، حـِداد و سِلاب نيز مؤيد همين امر است:((مـئلاة)) پـارچـه اي سـيـاه رنـگ اسـت کـه زنـان عـرب هـنگام نوحه سـرايـي در دسـت مي گيرند و حرکت مي دهند (شرح نهج البلاغه،ابـن ابـي الحـديـد، 12/39). ((حـِداد)) بـه مـعـنـي تـرک آرايـش و پـوشـيـدن جـامـه عزا در سوگ عزيزان است (مختار الصّحاح، مجمع البـحـرين، و لسان العرب، ذيل ((حداد))). لسان العرب و اقرب المـوارد (ذيل ((حداد)) و بحار مجلسي (45/253 ـ 254) به سياهي رنـگ جـامـه حـداد تـصـريـح دارند و در شعر و ادب عربي، بويژه مـراثـي سـالار شـهـيـدان (ع)، بـر جـامـه سـياه عزا، فراوان اطلاقِ((ثـوب حـداد)) شـده اسـت (بـحـار، هـمـان جـا؛ ادب الطّفّ، 1/317 و9/348 و 5/110 و 6/171 و 10/7؛ عـلمـاء مـعاصرين، ص 139).((سـِلاب)) نـيـز جـامـه سـيـاهـي اسـت که در عزا مي پوشند، يا به قـولي، پـارچـه سـيـاهـي کـه زنـان داغـدار سـر خـود را بـا آن مي پـوشـانـنـد. تـَسـَلُّب (يا تسليب) از همين ماده و به معني پوشيدن جامه هاي مشکين عزا (سُلُب) است. ديوان الادب، معجم مقائيس اللغة، صحاح اللغة، فقه اللغة، المحيط في اللغة، لسان العرب،قـامـوس و تـاج العـروس (ذيـل ((سـلب))) و نيز الفائق في غريب الحديث (2/192) و غريب الحديث (1/490 ـ 491) ويژگي سِلاب و سُلُب را در رنگ سياه و استعمال آن در عزا شناخته اند.

سياهپوشي در سوگ شهداي اهل بيت (ع): سياهپوشي و خشن پوشي در سوگ آل اللّه، رسم و سيره خاندان پيامبر(ص) و دوستان آنان در تـاريـخ بـوده و ايـن بـيـت شـريـف در ايـام عـزا، بـه رسـم معمول عرب تأسّي مي جسته است. سياهپوشي زينب، دختر امّ سلمه و ربيبه پيامبر، و نيز زنان انصار در سوگ حمزه سيدالشهداء (ع) قـديـمـي تـريـن مـوردي اسـت کـه تـاريـخ اسـلام ضبط کرده است.(السـيـرة النـبـويـه، 3/159 ـ 160؛ البـداية و النهاية، 4/59،شعر حسّان؛ الفائق... 2/192؛ النّهاية...، 2/387؛ لسان العرب، 6/318) سـياهپوشي اسماء در سوگ جعفر طيّار(ع) (غريب الحديث، 1/490 ـ 491؛ النـهـاية، 2/387؛ لسان العرب، 6/318؛ مسنداحـمـد بـن حـنـبـل، 7/513 و 591؛ المـعـجم الکبير، 24/139؛ مجمع الزّوائد، 3/16 ـ 17)، سـيـاهپوشي زنان پيامبر(ص) در سوگ وي(سـيـاهـپـوشـي در سـوگ...، ص 108 ـ 110 و 303 ـ 305)، سـيـاهـپـوشـي امـام مجتبي (ع) در سوگ پدر (شرح نهج البلاغه،16/22؛ مـقـتـل الا مـام امـيـرالمـؤمـنـين، ص 95؛ اثبات الوصيّة، ص166) و حـداد کـردن زنـان بـنـي هـاشـم در سـوگ امـام مـجـتـبي (ع)(تـرجـمـه الا مـام الحسن...، ص 228؛ المستدرک علي الصّحيحين...،3/173) مـواردي از سـيـاهـپـوشي خاندان وحي مي باشد که پيش از عاشورا صورت گرفته است.

سياهپوشي در سوگ سالار شهيدان (ع):عمرالاشرف، فرزند امام سـجـّاد(ع)، مي گويد: ((پس از شهادت امام حسين، زنان بني هاشم جـامـه سـيـاه و مـويـيـن پوشيدند. آنان از گرما و سرما شکايت نمي کـردنـد و پـدرم بـرايشان غذا درست مي کرد)) (المحاسن، برقي،ص 420؛ وسائل الشيعه، 2/890). حديث فوق، از حيث سند معتبر،و دلالت آن نيز واضح است. رجال حديث، حسن بن ظريف، ظريف بن ناصح، حسين بن زيد، و عمرالا شراف، همگي مورد اعتمادند: حسن وظـريـف، بـه وثـوق و صـداقـت سـتـوده شـده انـد(رجال نجاشي، ص 146). حسين بن زيد ذوالدّمعه، ربيب امام صادق اسـت کـه از وي و امـام کـاظـم (ع) نـقـل حـديـث مـي کـنـد(رجـال نـجـاشـي، ص 38؛ مـقـاتـل الطـالبـيـيـن، ص 387؛ مـعـجـم رجـال الحـديـث، 5/240؛ قـرب الاسـنـاد، ص ‍ 132). عمرالاشراف فـاضـلي گـرانـقدر و پرهيزگار بود (مصنّفات الشيخ المفيد، ج11: الارشـاد، 2/170 ـ 171) و مـامـقـانـي در آغـاز ((تـنـقـيـح المقال)) وي را ((در اعلا درجه حُسن بلکه موثّق)) شمرده است (نيز ر. ک، رجـال طـوسـي، ص 127 و 251؛ تـنـقـيـح المقال، 1/470 ـ 471). از احمد بن محمّد برقي، صاحب المحاسن،نـيـز بـه وثـاقـت يـاد شـده (فـهـرسـت طـوسـي، ص 37؛رجال نجاشي، ص 44) و در اعتبار روايات مُسنَدي که وي از ثقات نقل مي کند جاي ترديد نيست (شرعة التّسمية...، ص 27). از حديث فوق برمي آيد که هاشميّات در سوگ سالار شهيدان (ع) جامه سياه پـوشـيـده انـد و ايـن عـمـل بـه ((تقرير)) و امضاي عملي امام معصوم رسـيـده است. به علاوه، اشخاص مزبور که شخصيت بزرگواري چـون حـضـرت زيـنـب (س) در مـيـان آنان بوده، به احکام آشنايي والتـزام کـامـل داشـته اند و رسم و روش آنان برخلاف موازين نبوده است؛ چنان که گاه امام صادق (ع) براي تأييد مشروعيّت شعائرحـسـيـنـي (ع) بـه عـمـل فـاطـميّات استناد کرده اند (تهذيب الا حکام،8/325، ذيـل حـديـث خـالد بـن سـُدَيـر). حـديـث مـحاسن برقي، به دليـل قـوّت سـنـد و وضوح دلالت، مورد استناد فقهايي چون محقّق بـحـرانـي، مـحـدّث نـوري و شـيخ عبداللّه مامقاني قرار گرفته وبـراسـاس آن بـه رجـحـان سـيـاهـپـوشي در سوگ امام فتوا داده اند(الحـدائق النـّاضـرة، 7/118؛ مـسـتـدرک الوسـائل، 3/328؛ مـجـمـع الدّرر فـي مسائل اثنتي عشر، ص 62 ـ 65).

مفاد گزارش برقي را شواهد تاريخي نيز تأييد مي کند. پس ازرسـيـدن خـبـر شـهـادت امام به مدينه، ام ّسلمه در مسجد پيامبر (ص) خيمه اي سياه زد و جامه مشکين پوشيد (عيون الاخبار و فنون الاثار، ص 109؛ شرح الا خبار في فضائل الا ئمّة الاطهار(ع)، 3/171).در شـام نـيـز، زماني که يزيد بر اثر فشار افکار عمومي اسراي اهـل بـيـت را از حصر بيرون آورد و رخصت عزاداري داد، زني از بني هـاشـم و قـريـش در شـام نـمـانـد جـز آن کـه بـر حسين سياه پوشيد(المـنـتـخـب للطـّريـحي، 2/482؛ بحار، 45/196). بر پايه همين سـنـّت بود که سيف بن عَميره، صحابي بزرگ امام صادق و کاظم (ع) و از رُواتِ زيـارت عـاشـورا، شـيـعـيـان را در شـعـر خـويش به پـوشـيـدن لبـاس هـاي بـسـي سـيـاه در روز عاشورا دعوت مي کرد (المـنـتـخـب، 2/436) و سـران قيام عباسي نيز که همه شعارهايشان تـقـليـدي از شـيـعـه بـود، بـراي جـلب قـلوب دوسـتـان اهـل بـيـت (ع) بـر ضدّ امويان، پيوسته مي گفتند: ((جامه سياه ما،رخـت عـزا در سـوگ خـانـدان پيامبر و شهداي کربلا... است)) (مناقب آل ابي طالب، 3/300).

سياهپوشي شيعيان در عزاي آل اللّه، خاصّه سالار شهيدان (ع)، در دوران غـيبت نيز به مثابه رسمي عام و رايج ادامه يافت. در نخستين عـزاداري رسمي و آشکار شيعيان (بغداد، عاشوراي 352 ق) که درحکومت آل بويه صورت گرفت، بر در و ديوار پلاس عزا آويختند و زنـان صـورت خـود را سياه کردند (تکملة تاريخ الطّبري، ص183؛ الکامل، 8/549 ـ 550؛ دول الاسلام، ص 195). به نوشته يـمـانـي در ((نـسـمـة السـحـر))، شـيعيان اين شعر مشهور شيخ محمّد طـوبـي، شـاعر شيعه در قرن 6 ـ 7 ق، را بر نِگين هاي سياه حکمـي کـردنـد: أَنَا غَرَويُّ شديدُ السَّواد... (من دُرّ نجفي بسيار سياه مکـه هـمـچـون نـقـره سـپـيـد بـودم، امـا درقـتـل حـسين (ع) سياه پوشيدم (ادب الطف...، 4/336). تاريخ و ادب شـيـعـي، بـه ويـژه مـراثـي سـوزنـاک عـاشـورا، از اشـاره بـه سـيـاهـپـوشـي در سـوگ امـامـان سـرشار است. اديبان، شاعران، و فقيهان بزرگ همچون ابوالحسن جوهري جرجاني، ابن حمّاد بصري، زيـد بـن سـهـل مـوصـلي، ابـوالحـسـن مـرسي اندلسي، سيّد بن طـاووس، ابـن نـماي حلّي، ابن عرندس حلّي، محتشم کاشاني، ابن ابي شافين بحريني، لطف اللّه ميسي عامِلي، فخرالدّين طريحي، حـرّ عـامـلي، عـلاّمه مجلسي، سيّد علي خان مدني شيرازي، صاحب((مفتاح الکرامه))، عبداللّطيف سِندي، و شيخ جعفر نقدي، به نظم يـا نـثر، به سياهپوشي در سوگ سالار شهيدان اشاره يا توصيه دارند (سياهپوشي در سوگ...، ص 27 ـ 30 و 79 و 146 ـ 155).

اسـتـحـبـاب سـيـاهـپـوشـي در سوگ سالار شهيدان، در فتاوي علما:مـلاحظه مجموع شواهد فوق، ثابت مي کند که سياهپوشي در عزاي اهـل بـيت، به ويژه سالار شهيدان (ع)، سيره جاري و مستمرّ خاندان وحـي و دوسـتـانـشـان بـوده و تـاريخ و شعر و حديث و لغت، کراراً وجـود آن را در عصر پيامبر (ص) و امامان (ع) ثبت کرده است. مؤيّدايـن امـر، حـديـث امـام صـادق اسـت که به زنان اجازه مي دهد در مرگ هـمـسـر سـياه بپوشند (دعائم الا سلام، 2/291) و فقهاي بزرگي چون شيخ طوسي در مبسوط و محقّق در شرايع (در مبحث ((حداد))) طبق آن فـتـوا داده انـد. بـر پـايه شواهد مزبور، به ويژه حديث محاسن برقي که قبلاً گذشت، جمعي کثير از فقهاي شيعه سياه پوشيدن در عـزاي سـيـدالشـّهـداء (ع) را مـباح، بلکه مستحب شمرده اند. آنان دربـاره رواياتي که از رسول خدا(ص) يا ائمّه در مورد ((کراهت)) لبـاس سـيـاه وارد شده است (ر. ک، فروع کافي، 3/403؛ تهذيب الاحـکـام، 2/213؛ وسـائل الشـيـعـه، 3/278)، مـعتقدند چنانچه از((ضـعـفِ سـنـد)) ايـن گـونـه روايات چشم پوشي کنيم و به اعتبار عـمل اصحاب و ملاک هاي مشابه، آن ها را معتبر شماريم، باز بايد گـفـت کـه روايـات مـزبـور، بـه اصـطـلاح فقهي، با سيره فوق((تخصيص)) مي خورند و شامل مورد سياهپوشي در عزاي امامان نمي شـونـد. (ارشـاد العباد الي استحباب لبس السّواد...، تبيين الرّشاد فـي اسـتـحـبـاب لبـس السـّواد؛ مـجـمـع الدّرر فـي مـسائل اثنتي عشر، شفاء الصّدور...، ص 324؛ اربعين حسينيّه، ص26؛ احسن الجزاء...، 1/258 ـ 274؛ نجاة الامّة...، ص 83 ـ 96).

در ايـن زمـيـنـه، مـي توان فهرستي بلند از مراجع بزرگ دو قرن اخـيـر فـراهـم آورد، هـمـچـون: مـحقّق بَحراني، شيخ زين العابدين مازندراني، ميرزاي شيرازي اوّل و دوم، صاحب ((عروه))، محمدحسين آل کـاشـف الغـطـاء، سـيّد ابوالحسن اصفهاني، سيّد حسين طباطبايي قـمـّي، سـيـّد مـحـسـن حـکـيـم، سيّد شهاب الدين نجفي مرعشي، سيّدمـحـمـدرضا گلپايگاني، و سيّد ابوالقاسم خوئي ارائه کرد که کتباً يا عملاً بر اين شعار چشمگير شيعي مُهر تأييد زده اند. صاحب عروه در پاسخ به سؤال از حکم سياهپوشي در سوگ شهيد کربلا مـي نـويسد: ((بلي؛ راجح و موجب خشنودي پيغمبر و ائمّه هدي است،صلوات اللّه عليهم اجمعين)). آية اللّه گلپايگاني نيز آورده است:((مـوضـوع سـياه پوشيدن در مراسم عزاداري حضرات ائمّه معصومين سـلام اللّه عـليـهـم اجـمـعـيـن، سـيـره مـسـتمّره شيعيان و پيروان مکتب اهـل بـيـت عـصـمـت و طـهـارت، و تـعـظـيـم شـعـائر اسـلامي است...))(سياهپوشي در سوگ ائمّه نور(ع)، ص 209 ـ 236).

مـنـابـع: آل بـويه؛ نخستين سلسله قدرتمند شيعه...، علي اصغر فـقـيهي، ط 3، 1366 ش؛ اثبات الوصية للامام علي بن ابيطالب(ع)، ابـوالحـسـن مـسـعـودي، دارالا ضـواء، بيروت، 2، 1409 ق؛احسن الجزاء في اقامة العزاء علي سيد الشهداء (ع)، سيد محمدرضا اعرجي، کتابفروشي داوري، قم، 1399 ق؛ اخبارالدولة العباسية(و فيه اخبار العباس و ولده)، مؤلف؟ (ظاهراً از نويسندگان قرن3)، تـحـقـيـق دکـتـر عـبـدالعـزيـز دوري و دکـتـر عبدالجبار مطلّبي،دارالطـليـعـة للطـبـاعـة والنـشـر، بـيـروت 1971 م؛ ادب الطّفّ اوشـعـراء الحـسـين، سيد جواد شبّر، مؤسسة البلاغ ـ دارالمرتضي،بـيـروت، 1409 ق؛ اربـعـيـن حـسـيـنـيـه يـا چهل حديث حسيني، ميرزا محمد ارباب، انتشارات اسوه، قم، 1372ش؛ ارشاد العباد الي استحباب لبس السّواد علي سيد الشهداء والائمة الامجاد(ع)، سيد محمدجعفر طباطبائي حائري، تصحيح و تعليق سـيـد مـحـمـدرضـا اعرجي، مطبعه علميه، قم، 1404 ق؛ مصنّفات الشـيـخ المـفـيـد، چاپ کنگره جهاني هزاره شيخ مفيد، ج 11: الارشاد فـي مـعرفة حجج اللّه علي العباد، 1413 ق؛ اقرب الموارد، سعيدخـوري شـرتـونـي؛ بـحـارالانـوار، مـجـلسي، تصحيح محمدباقر بـهـبـودي، ج 45، المـکـتـبـة الاسـلامـية، تهران، صفر 1385 ق؛البـدايـة والنـهـايـة، ابـن کـثـيـر دمـشـقـي، تـدقـيـق اصـول و تـحـقيق دکتر احمد ابوملحم و دکتر علي نجيب عطوي، ج 4،دارالکـتـب العـلمـيـة، بـيـروت 1405؛ تـاج العـروس، سـيـد مـحـمد مـرتـضي حسيني زبيدي، تحقيق عبدالکريم غرباوي، دارالهداية،بـيـروت 1386 ق؛ تـاريـخ گيلان ديلمستان، مير سيد ظهيرالدين مـرعـشـي، تـصـحـيـح: دکـتر ستوده، بنياد فرهنگ و تمدن ايران؛تاريخنامه هرات يا تاريخنامه سيفي، سيف بن محمد يعقوب هروي،تـصـحـيـح: محمد زبير صديقي، کلکته، 1943 م؛ تبيين الرّشادفي استحباب لبس السّواد علي محمد و آله الا مجاد، سيد حسن صدر،معرفي شده در: الذريعة، شيخ آقا بزرگ تهراني، دارالا ضواء،بـيروت، 3/333؛ ترجمة الا مام الحسن (ع) من تاريخ مدينه دمشق لابـن عـسـاکر، تحقيق محمدباقر محمودي، مؤسسة المحمودي للطباعة و النـشـر، بـيـروت 1400 ق؛ تـکـملة التاريخ الطبري، همداني،مـطـبـعـه کـاتـوليـکـيـة، بـيـروت 1961؛ تـنـقـيـح المقال في علم الرّجال، شيخ عبداللّه مامقاني، قطع رحلي؛ تهذيب الاحـکـام، شـيـخ طـوسـي، دارالکـتـب الاسـلامـية، تهران 1390 ق؛الحدائق النّاضرة في احکام العترة الطاهرة، شيخ يوسف بحراني، تحقيق و تعليق محمدتقي ايرواني، دارالکتب الاسلامية، نجف 1379ق؛ دائرة المـعـارف، پـطـرس بـسـتـانـي، دارالمعرفة، بيروت؛دعـائم الاسـلام، قاضي نعمان مغربي، تحقيق آصف بن علي اصغرفـيـضـي، دارالاضـواء، بـيـروت 1411 ق؛دول الاسـلام، شـمـس الديـن ذهـبـي، مـؤسـسة الا علمي للمطبوعات،بـيـروت 1405 ق؛ ديـوان الادب، ابو ابراهيم اسحاق فارابي،تـحـقيق دکتر احمد مختاري عُمر، مجمع اللغة العربيه، قاهره 1394ق؛ ديـوان حـسـّان بـن ثـابـت، شـرح و مـقـدمـه عبدا... مهنّا، دارالکتب العـلمـيـة، بـيـروت 1406 ق؛ رَبـيع الا برار و نُصوص الا خبار،زمـخـشـري، تـحقيق دکتر سليم نعيمي، منشوران شريف رضي، قم1410 ق؛ رجال الطوسي، تحقيق و تعليق و مقدمه سيد محمد صادق بـحـرالعـلوم، المـکـتـبـة الحـيـدريـة، نـجـف 1381 ق؛رجـال النـّجـاشـي، مکتبة الداوري، قم؛ رحلة ابن بطوطة، شرح و هـوامـش: طـلال حـرب، دارالکـتـب العـلمـيـة، بـيـروت 1407 ق؛سـيـاهـپـوشـي در سوگ ائمه نور(ع) (ريشه هاي تاريخي، مباني فـقـهـي)، علي ابوالحسني (مُنذِر)، ناشر: مؤلف، قم 1357 ش؛السـيـرة النـبـويـّة، ابن هشام، تحقيق و ضبط و شرح مصطفي سقّاو...، دار احـيـاء التـراث العـربـي، بيروت؛ شاهنامه فردوسي،بـراسـاس چـاپ مـسکو، به کوشش دکتر سعيد حميديان، دفتر نشر داد، تـهـران 1374 ش؛ شـرايـع الاسـلام فـي مـسـائل الحـلال و الحـرام، مـحـقـق حـلّي، تـحـقـيـق و اخـراج و تـعليق عـبـدالحسين محمد علي، دارالا ضواء، ط 2، بيروت 1403 ق؛ شرح الاخـبـار فـي فـضـائل الائمة الا طهار(ع)، قاضي نعمان مغربي،تحقيق سيد محمد حسيني جلالي، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قـم، ط 2، ص ‍ 1414 ق؛ شـرح مـقـامـات حـريـري، شـرشـي،کـتـابـخانه کشوري فرانسه، مخطوط عربي، به نشانه 3942؛شـرح نـهـج البـلاغـه، ابـن ابـي الحـديـد، تـحـقـيـق مـحـمـدابـوالفـضـل ابـراهـيم، دار احياء التراث العربي، ط 2، بيروت1387 ق؛ شـرعـة التـسـمـيـة حـول حـرمـة تـسمية صاحب الامر (عج) بـاسمه الاصلي في زمان الغيبة، ميرداماد، اعداد رضا استادي، مؤسـسـه مهديه ميرداماد، اصفهان 1409 ق؛ شفاء الصدور في شرحزيـارة العـاشـور، مـيـرزا ابـوالفضل تهراني، بمبئي 1309 ق؛صـحـاح اللغـة (الصـحـاح: تـاج اللغـة و صـحـاح العـربـيـة)،اسـمـاعـيـل بـن حـمـاد جـوهري، تحقيق احمد عبدالغفور عطار، دارالعلم للملايين، ط 4، بيروت 1403 ق؛ علماء معاصرين، واعظ خياباني، کتابفروشي اسلاميه، تهران 1366 ق؛ عيون الا خبار و فنون الاثـار، عمادالدين ادريس قرشي، بيروت؛ غريب الحديث، ابو جعفرابـن جـوزي، اخراج و تعليق دکتر عبدالمعطي امين قلعجي، دارالکتب العـلمية، بيروت 1405 ق؛ الفائق في غريب الحديث، زمخشري،تحقيق علي محمد بجاوي و...، دارالفکر للطباعة والنشر والتوزيع، ط 3، 1399 ق؛ الفـروع من الکافي، کليني، تصحيح و مقابله و تـعـليـق عـلي اکـبـر غـفـاري، افـسـت دار الصـعـب و دارالتـعـارف للمطبوعات، ط 3، بيروت 1401 ق؛ فقه اللغة و سرّ العربية،ابـومـنـصـور ثـعـالبـي، دارالبـاز للنـشـر والتـوزيـع، مـکـه؛الفـهـرسـت، شـيـخ طـوسـي، تـصـحـيـح و تعليق سيد محمدصادق بـحـرالعـلوم، المـطـبـعة الحيدرية، ط 2، نجف 1380 ق؛ القاموس المـحـيـط، فـيـروزآبـادي، دارالجـيـل، بـيـروت؛ قـرب الا سـنـاد، ابـوالعـبـاس حـمـيـري، مـکـتـبـة نـيـنـوي الحـديـثـة، تـهـران؛الکـامـل في التاريخ، ابن اثير، دار الصادر، بيروت 1399 ق؛گـزيـده مـقالات تحقيقي، و. و. بار تولد، ترجمه کريم کشاورز،تـهـران 1358 ش؛ لسـان العـرب، ابـن مـنـظـور، تعليق و وضع فهارس: علي شيري، دار احياء التراث العربي، بيروت 1408ق؛ مـجـمـع البـحـريـن، فـخـرالديـن طـريـحـي، اعـداد مـحـمـود عـادل، دفـتـر نشر فرهنگ اسلامي، تهران 1376 ش؛ مجمع الدررفـي مـسـائل اثـنتي عشر، مندرج در کتاب الاثني عشر، شيخ عبداللّه مـامـقـانـي، المطبعة المرتضويه، نجف 1344 ق؛ مجمع الزوائد ومـنـبـع الفـوائد، هـيـثـمـي، تـحـرير عراقي و ابن حجر، دارالکتاب العـربي، ط 2، بيروت 1402 ق؛ المحاسن، برقي، تصحيح وتـعـليـق مـحدث ارموي، دارالکتب الاسلامية، ط 2، قم؛ محاضرات الادبـاء، راغـب اصـفـهاني، بيروت؛ المحيط اللغة، صاحب بن عَبّاد، تـحـقـيق شيخ محمد حسين آل ياسين، عالَم الکتب، بيروت 1414 ق؛مـخـتـار الصـحاح، محمد بن ابي بکر رازي، دارالکتاب العربي،بـيـروت 1967 م؛ المستدرک علي الصحيحين للحاکم النيسابوري ويـليـه: التـلخـيـص للحـافـظ الذهـبـي، دارالمـعـرفة، بيروت؛مـسـتـدرک الوسـائل، مـحـدث نـوري، تـحـقـيـق مـؤسـسـه آل البـيـت (ع) لاحياء التراث، ط 3، بيروت 1411 ق؛ مسند احمد بـن حنبل، طبع جديد مصحَّح، مؤسسة التاريخ العربي، دار احياءالتـراث العـربـي، بـيـروت 1412 ق؛ مـعـجـم رجال الحديث، حاج سيد ابوالقاسم خوئي، منشورات مدينة العلم،ط 3، قـم؛ مـعـجـم البـلدان، يـاقـوت حـُمَوي، چاپ لايپزيک آلمان،1873 م؛ المعجم الکبير، طبراني، تحقيق حمدي عبدالمجيد سلفي،دار احـيـاء التراث العربي؛ معجم مقائيس اللغة، ابوحسين احمد بن فـارس بـن زکريا، تحقيق و ضبط عبدالسلام محمد هارون، دار احياءالکـتـب العـربـيـة، قـاهـره 1368 ق؛مـقاتل الطالبيّين، ابوالفرج اصفهاني، شرح و تحقيق سيد احمد صـقـر، دارالمـعـرفـة، بـيـروت؛ مـقـتـل الا مـام امـيرالمؤمنين علي بن ابيطالب، ابن ابي الدنيا، مقدمه و تحقيق شيخ محمد باقر محمودي، وزارت ارشـاد اسـلامـي ايـران، تـهـران، 1411 ق؛ مـنـاقـب آل ابـيطالب (ع)، ابن شهرآشوب، دارالاضواء، بيروت؛ المنتخب للطـريـحـي فـي جـمـع المـراثـي و الخـطـب المـشتهر بالفخري،فـخـرالديـن طـريـحي، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، طبع مصحّح،بيروت 1412 ق؛ نجاة الامة في اقامة العزاء علي الحسين والا ئمة(ع)، سـيـد مـحـمـدرضـا اعـرجي، قم 1413 ق؛ النهاية في غريب الحـديـث والا ثـر، ابن اثير، تحقيق محمود محمد طناخي و...، مؤسسه مـطـبـوعـاتـي اسـمـاعـيـليـان، ط 4، قـم 1364 ش؛الوسـائل الي مـعـرفـة الاوائل، جـلال الديـن سـيـوطـي، تـحـقـيـق عـبـدالقـادر احـمـد عـبـدالقـادر، مـکـتـبـة ابن قتيبه، کويت 1410 ق؛وسـائل الشـيـعـة الي تـحـصـيـل مـسائل الشريعة، شيخ حرّ عاملي،تحقيق شيخ عبدالرحيم رباني شيرازي، دار احياء التراث العربي، ط 5، بـيـروت 1403 ق؛ هـديـة العـبـاد در شـرح حـال صـاحـب بـن عـبـّاد، عـبـاسعلي اديب اصفهاني، اصفهان 1385 ـ1386 ق.

/ علي ابوالحسني (منذر)