بازگشت

زائدة بن قدامه ثقفي


اين شخص در جريان رويدادهاي کوفه بوده و از او:

قيام ظالمانه ي «محمد بن اشعث» براي پيکار تجاوزکارانه ي با «مسلم»، اسارت آن قهرمان پايداريها، پس از تلاش و فداکاري تحسين برانگيز،

آب خواستن او بر آستانه ي کاخ شوم اموي و آب دادن به او روايت شده است.

«طبري» او را «قدامة بن سعيد بن زائدة بن قدامه ي ثقفي» ياد مي کند در حالي که چنين نيست بلکه «زائدة بن قدامه» نياي «قدامة بن سعيد» بود، و او کسي است که در جريان رويدادهاي کوفه قرار داشته، اما فرزند زاده ي او «قدامة بن سعيد» را، مرحوم شيخ طوسي در ميان ياران حضرت صادق برشمرده که بنظر ما اين ديدگاه درست است.

آري نياي «قدامة بن سعيد» که «زائدة بن قدامه ثقفي» باشد، در سال 58 ه. ق همزمان با فرمانداري «عبدالرحمن» از سوي معاويه در کوفه، رياست شرطه آن جا را داشته است.

او پس از برافراشته شدن پرچم امان «ابن زياد» براي پراکنده ساختن مردم از گرد «مسلم» با «عمر بن حريث» پرچمدار «ابن زياد» بوده و شفاعت عموزاده اش «مختار» را نموده است. وي همان است که نامه ي مختار را از زندان ابن زياد در کوفه به شوهر خواهر او «عبدالله بن عمر» مي برد تا او از يزيد آزادي برادر زن خود را بخواهد.

پس از آن هنگامي که «مختار» از زندان آزاد شد و کوشيد تا انتقام خويش را از رييس پليس وقت، «ابن قدامه» بگيرد، او گريخت تا سرانجام برايش امان گرفتند.

او از کساني است که به همراه بيعت کنندگان کوفه با فرماندار عبدالله بن زبير که «عبدالله بن مطيع» نام داشت بيعت کرد و فرماندار او را به سوي «مختار» گسيل داشت تا او را دعوت کند و گزارش آورد، اما او به دعوت فرماندار روي خوش نشان نداده و حضور نمي يابد.

وي همان کسي است که بوستان و مزرعه اش در «سبخه ي» کوفه، قرارگاه مخفي «مختار» بود و او از همانجا قيام


کرد. آن گاه همين مرد را با انبوهي از يارانش گسيل داشت تا فرماندار کوفه را که برگزيده ي «ابن زبير» بود برکنار سازد و او نيز با تطميع و تهديد کار خود را به انجام رسانيد.

پس از مدتي به «عبدالملک بن مروان» پيوست و با «مصعب بن زبير» به پيکار برخاست و او را به انتقام کشتن «مختار» در دير «جاثليق» از پا درآورد.

سرانجام حجاج او را به فرماندهي هزار تن به پيکار با «حرب بن شبيب خارجي» به رودبار گسيل داشت و آنجا پس از پيکاري سخت در حالي که يارانش بر گردش حلقه زده بودند، کشته شد.

بهر حال آن چه در اين مورد آمد، بدان دليل بود تا روشن شود که «قدامه بن سعيد» که «ابومخنف» از او روايت مي کند از ياران امام صادق بوده و دست اندر کار رويدادهاي کوفه نبوده است و بنظر مي رسد که «قدامة بن سعيد» از نياي خويش «زائدة بن قدامه» اين رويدادها را روايت مي کند.

وي يکي از بستگان مختار بن ابوعبيد ثقفي بود. زائده بن قدامه ثقفي در جريان دستگيري مختار توسط عمرو بن حريث به عمرو گفت: من به يک شرط حاضرم مختار را به نزد شما بياورم و آن، اين که او درامان باشد و جان وي تضمين شود و اگر احيانا گزارش بر ضد او به امير عبيدالله بن زياد رسيده باشد، شخص شما از مختار دفاع کنيد و مانع رسيدن هر گونه آسيبي به او بشويد.

«زائده بن قدامه ثقفي» که از عموزادگان مختار بود به همراه اسما بن خارجه به ملاقات مختار در زندان مي رفتند و پيامها و اخبار مختار را بيرون از زندان منعکس مي کردند.

حدود پنج سال بعد از شهادت مختار، عبدالملک مروان براي تصرف عراق با مصعب بن زبير وارد نبرد گرديد و در اين ميان، زائده بن قدامه توانست ابن زبير را به قتل برساند.

«اياس بن مضارب» رييس پليس ابن مطيع (استاندار ابن زبير در کوفه) به نزد استاندار رفت و گفت: من از سايب بن مالک که از سران اصحاب و طرفداران مختار است نگرانم، و از خود مختار هم


اطميناني ندارم، تا دير نشده اجازه بفرماييد مختار و سايب را دستگير و زنداني کنيم، مي توانيد او را به دارالاماره دعوت کنيد و با يک نقشه ي از پيش تعيين شده وي را بازداشت نماييد و جاسوسان من به من گزارش داده اند که: مختار آماده قيام است. استاندار گفت: بسيار خوب و ده نفر از نزديکان خود به نامهاي «زائدة بن قدامه» و حسين بن عبدالله برسمي را به دنبال مختار فرستاد که از او دعوت کنند که به استانداري بيايد. مأمورين ابن مطيع، به نزد مختار آمدند و پيام استاندار را تسليم او کردند، مختار نيز بلافاصله با اين ملاقات موافقت کرد و گفت: لباس مرا بياوريد و اسبم را زين کنيد. و براي رفتن آماده شد. هنگامي که مختار با دو مأمور استاندار عازم به طرف استانداري بود قبل از اين که از منزلش خارج شود، زائده که به اصطلاح مأمور استاندار بود اين آيه را براي مختار خواند: «و اذ يمکر بک الذين کفروا ليثبتوک او يقتلوک او يخرجوک و يمکرون و يمکر الله و الله خير الماکرين؛ هنگامي که کافران درباره ي تو توطئه کردند و نقشه شان اين است که تو را بازداشت کنند و يا به قتل برسانند و يا تبعيدت کنند و آنان مکر و حيله مي کنند و خدا هم مکر و حيله دارد و خدا بهترين مکر کنندگان است» مختار تا آخر مطلب را فهميد و متوجه توطئه شد.