بازگشت

داوود دمشقي


در زمان قيام مختار بن ابوعبيد ثقفي، عليه نيروهاي ابن زياد از هواداران ابن زياد بود. وي فرد قدرتمندي بود که کسي را ياراي مقابله با او نبود. سرانجام وي به دست يکي از افراد شجاع سپاه مختار به هلاکت رسيد. جريان به هلاکت رسيدن وي چنين بود:

در ميان ارتش شام مردي شجاع به نام: «ابن ضبعان کلبي» بود، او وسط ميدان آمد و فرياد زد: «يا شيعه المختار کذاب يا شيعة ابن الاشتر المرتاب» اي پيروان مختار کذاب و اي پيروان فرزند اشتر گمراه جلو بياييد. و آن مرد در حالي که در ميدان گرد و خاکي به وجود آورده بود اين رجز را مي خواند:



انا ضبعان الکريم المفضل

من عصبة يبرون من دين علي



کذالک کانوا في الزمان الاول

من فرزند ضبعان بزرگ و بزرگوارم از خانواده اي که از دين علي بيزارند و از قديم بر اين عقيده استوار بوده اند.



در اين جا مردي از يلان لشکر ابراهيم، جلو آمد و در مقابل آن مرد خبيث شامي ايستاد، اين مرد «احوص بن شداد» از طايفه ي حمدان و از شيعيان مخلص و شجاع عراق بود. وي با فريادي بلند در جواب آن مرد هتاک شامي اين رجز را خواند:



انا بن شداد علي دين علي

لست لعثمان بن اروي بولي



لاصلين القوم فيمن يصطلي

بحر نار الحرب حبشي تنجلي



من فرزند شدادم که بر دين علي مي باشد و از عثمان فرزند «اروي» بيزارم.

امروز، چنان بر گروهي که جلوي من بيايند ضربت خواهم زد تا آن وقتي که آتش جنگ زبانه مي کشد.

ابن شداد، سپس خطاب به آن مرد شامي گفت: «خودت را معرفي کن».

مرد شامي با غرور و نخوت گفت: نام من «منازل الابطال» يعني کوبنده پهلوانان است.

احوص در جواب او گفت: خوب نام من نيز «مقرب الارجال» يعني نزديک


کننده مرگ است و چنان حمله اي به آن مرد شامي کرد و ضربتي بر او فرود آورد که وي را نقش بر زمين ساخت و او را به درک واصل نمود.

سپس فريادش به «هل من مبارز»: آيا مبارزي هست که با من روبرو شود بلند شد که يکي از سران شام به نام «داوود دمشقي» در مقابل او آمد و اين رجز را خواند:



انا بن قاتل في الصفينا

قتال قرن لم يکن غبينا



بل کل فيها بطلا جرونا

مجربا لدي الوغي کمينا



من فرزند کسي هستم که در جنگ صفين جنگيده است، جنگ جنگاوري پيروز بلکه با هر قهرماني درگير شده ام که در هنگام نبرد داراي تجربه بوده است.

احوص پاسخ رجز آن مرد را چنين داد:



يابن الذي قاتل في الصفينا

و لم يکن في دينه غبينا



کذبت قد کان بها مغبونا

مذبذبا في امره مفتونا



لا يعرف الحق و لا اليقينا

بوس له لقد مضي ملعونا



اي فرزند کسي که در جنگ صفين جنگيده است و مدعي است که در دين و عقيده خودش ضعيف نبوده است.

دروغ گفتي، بلکه ضعيف بوده و پابرجا نبوده و در کارش فريب خورده است که نه حق را مي شناسد و نه بر يقين است بدا بر او که ملعون رفت.

سپس اين دو به يکديگر حمله ور شدند و اين بار نيز احوص با ضربتي جانانه اين مرد شامي را به قتل رساند و با پيروزي به لشکرگاه خود بازگشت.