بازگشت

حكيم بن طفيل طائي


جزء ده نفري بود که بر بدن مطهر سيدالشهدا عليه السلام اسب تاختند. ابوعمرو زاهد مي گويد:

به اين ده نفر نگاه کرديم همه زنا زاده بودند.

از نيروهاي عمر سعد در کربلا بود. اين ملعون، روز عاشورا در کمين حضرت اباالفضل عليه السلام ماند و سپس در فرصتي، دست چپ آن بزرگوار را از تن جدا نمود.

مختار، اين گروه را دستگير کرده و دستور داد همه را به پشت بخوابانند و با ميخهاي آهني دست و پايشان را به زمين کوبيد و دستور داد اسبهايي با نعل آهنين، بر بدنهاي پليد آنان تاختند و آن قدر ادامه دادند تا به هلاکت رسيدند. سپس جسدهاي آنان را با آتش سوزانيد.

شايد در مقاتل، نام حکيم بن طفيل طائي را شنيده باشيد. او از سران اشراف کوفه و از منافقان و حاميان سرسخت حکومت يزيد بود و در کربلا در قتل و غارت و جنايات ديگري دست داشت. و حکيم بن طفيل کسي است که به سوي امام حسين عليه السلام تيراندازي کرده بود. و هنگامي که از او سؤال کردند چرا به سوي فرزند زهراء تير انداختي با گستاخي گفت: تير من بر بدن او اصابت


نکرد، فقط به لباس حسين عليه السلام خورد و آسيبي به او نرساند، و معلوم است اين عذر از او پذيرفته نخواهد شد.

عبدالله کامل، معاون مختار، با افرادش به سوي خانه ي حکيم بن طفيل رفت. و او را بازداشت کرد و سپس او را به طرف دارالاماره حرکت دادند.

بستگان حکيم فورا خود را به عدي فرزند حاتم طائي رساندند، عدي از سران شيعه ي عراق و از مريدان و حاميان سرسخت اميرمؤمنان عليه السلام بود و در جنگ صفين، خود و بستگان و فرزندانش در کنار علي عليه السلام با معاويه و لشکر شام جنگيده و سه فرزند وي به نام هاي: «طرفه» و «طريف» و «طارف» در صفين به شهادت رسيدند.

مختار براي عدي احترام فوق العاده اي قايل بود و سخنان و توصيه هاي او را مي پذيرفت. بستگان حکيم بن طفيل که از طايفه عدي بودند از عدي خواستند پيش مختار برود و از او براي حکيم بن طفيل طلب عفو کند و طوري به عدي وانمود کردند که گزارشات دروغ نسبت به حکيم داده اند؛ عدي گفت:

از من کاري ساخته نيست. ولي در عين حال به نزد مختار مي روم. شيعيان مأموران ابن کامل ديدند که عدي به سرعت به طرف دارالاماره مي رود و قصد او توصيه براي نجات حکيم است. آنان ناراحت بودند که مبادا مختار شفاعت عدي را قبول کند و او را رها سازد. ناگفته نماند که مختار قبلا چند نفر از طايفه طي، که در شورش ميدان سبيع شرکت داشتند و دستگير شده بودند، به شفاعت عدي آزارشان کرده بود. شيعيان و ياران ابن کامل به او گفتند:

«مي ترسيم امير وساطت عدي بن حاتم را درباره اين خبيث، که گناه او مشخص و معلوم است بپذيرد، بگذار خودمان کارش را يکسره کنيم.»

ابن کامل خود نيز نگران اين مطلب بود، بنابراين در جواب افرادش به آنان گفت: او تحويل شما و در اختيار شماست.

شيعيان و ياران ابن کامل، خوشحال شدند و فهميدند که ابن کامل نيز قلبا مايل نيست حکيم بن طفيل جان سالم


بدر برد. از اين روي حکيم را دست بسته به محل «عنزيان» بردند و او را در کنار ديواري نگاه داشتند و به او گفتند: خوب، تو لباس ابوالفضل العباس را پس از شهادت ربودي و بدن او را برهنه کردي حال ما نيز لباس را از تنت بيرون مي آوريم و قبل از کشته شدن مزه ي انتقام را به تو مي چشانيم!... مأموران ابن کامل او را لخت کردند و دست بسته در کنار ديوار نگاه داشتند. آن گاه به او گفتند: خوب، تو در روز عاشورا حسين عليه السلام را هدف تير قرار دادي و مدعي هستي که تير تو به بدن او اصابت نکرد فقط به لباسش خورد. اکنون آماده ي دريافت جزاي خود باش و همه تير و کمان را به طرف حکيم هدف گرفتند. فرمان تير صادر شد و مأموران تيرها را رها کردند و گفتند: بگير، آن قدر تير بر او زدند تا جسد بي جانش نقش بر زمين شد.

مردي به نام ابوجارود که شاهد صحنه ي تير باران حکيم بن طفيل بود گفت: «آنقدر تير به بدن حکيم اصابت کرده بود که به شکل خارپشت درآمده بود.»