بازگشت

جعفر بن محمد


جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب عليهم السلام، ششمين اختر تابناک آسمان امامت و ولايت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام ششمين پيشواي شيعيان اسلام و از نوادگان امام حسين عليه السلام مي باشند.

پدر بزرگوار امام صادق عليه السلام حضرت باقر عليه السلام بود و مادر گراميشان بانوي ارجمند، به نام فاطمه که به «ام فروه» شهرت داشت. ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابي بکر است. قاسم با امام سجاد عليه السلام پسر خاله بودند و از فقهاي برجسته شيعه و از اصحاب مورد اطمينان آن حضرت به شمار مي آمد. سيره نويسان اهل تسنن او را به عنوان


يکي از سادات تابعين و يکي از فقهاي هفتگانه در عصر امام سجاد عليه السلام دانسته اند که در سال 101 يا 102 يا 108 و يا 112 هجري در مدينه و در سن 72 سالگي درگذشت.

محدث خبير، مسعودي در مروج الذهب روايت مي کند که «ام فروه از همه ي بانوان عصرش باتقواتر بوده است». او علاوه بر تقوا، به قدري داراي مقام ارجمند بوده که پسرش امام صادق عليه السلام را با عنوان «ابن المکرمه» (پسر مادر ارجمند) ياد مي کردند.

امام صادق عليه السلام قبل از امامت در همان دوران نوجواني و جواني، شباهت کامل به پدرش حضرت باقر العلوم عليه السلام داشت، او آيينه ي تمام نماي پدر بود، چهره اي همچون چهره ي رعناي پدر، و خلق و خويي همچون خلق و خوي زيباي او را داشت، و سيمايش در همان وقت نمايانگر آن بود که جانشين پدر خواهد شد، و چون پدر شايسته ي مقام امامت است.

امام سجاد عليه السلام روايت مي کند که رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «هنگامي که پسرم جعفر بن محمد... متولد شد، نام او را «صادق» بگذاريد چرا که بزودي از نوه هاي او شخصي به نام جعفر، ظهور مي کند و به دروغ ادعاي امامت مي کند، از اين رو نام او جعفر کذاب (از فرزندان امام هادي عليه السلام) است. بنابراين از آن جا که امام صادق عليه السلام همنام فرزند ناخلف امام هادي عليه السلام جعفر است، براي اين که بين اين دو نفر بر اثر تشابه اسمي، اشتباهي رخ ندهد، امام ششم به عنوان جعفر صادق، ناميده شد و اين نام را رسول خدا عليه السلام براي او انتخاب کرد و اين انتخاب پيام آور آن است که امام صادق عليه السلام در گفتار و رفتار و همه ي شيوه هاي زندگي راستگو و درستکار است.

گرچه امام باقر عليه السلام فرزندان متعددي داشت، ولي هيچ کدام در فضايل و کمالات همچون امام صادق عليه السلام نبودند، او دست راست پدر بود و همواره به عنوان يار راستين در کنار پدر ديده مي شد و در فراز و نشيبها به ويژه تربيت شاگرد و نهضت فرهنگي و مبارزه با طاغوتيان، دستيار و پشتيبان


محکم و استواري براي پدر بود، و بسياري از کارهاي پدر را بر عهده داشت.

نظر به اين که امام صادق عليه السلام در سال 114 هجري قمري به امامت رسيد، و در سال 148 به شهادت نايل شد، در اين مدت (34 سال) با پنج طاغوت اموي و دو طاغوت عباسي روبرو بود، به اين ترتيب:

1. هشام بن عبد الملک، دهمين خليفه اموي (11 سال)

2. وليد بن يزيد بن عبدالملک (حدود يکسال)

3. يزيد بن وليد بن عبدالملک (پنج ماه و دو شب)

4. ابراهيم بن وليد بن عبدالملک (70 روز از سال 126)

5. مروان بن محمد، مشهور به مروان حمار (حدود شش سال)

6. عبدالله بن محمد، معروف به سفاح، نخستين خليفه عباسي (حدود پنج سال)

7. منصور دوانيقي (حدود 11 سال)

سرانجام امام صادق عليه السلام در عصر سلطنت منصور دوانيقي (در سال 148) به شهادت رسيدند و منصور در سال 158 مرد.

امام صادق عليه السلام در برابر اين طاغوتها نه تنها هرگز تسليم نشد و روي خوش به آنها نشان نداد، بلکه با موضع گيري قاطع در برابر آنها قرار گرفت و آنها را طاغوت خواند، و با افشاگريهاي خود، مردم را از پيروي آنها بر حذر داشت.

در عصر امامت امام صادق عليه السلام و قبل از آن، قيامها و نهضتهايي بر ضد طاغوتيان وقت روي داد، امام صادق عليه السلام به عللي به طور مستقيم وارد آن نشد، ولي آن قيامهايي را که براساس صحيح اسلامي رخ مي داد تأييد مي کرد، با توجه به اين که تأييد امام، نقش مهمي در پيشرفت و به ثمر رسيدن معنوي آن قيامها داشت، در اين جا نظر شما را به نمونه هاي زير جلب مي کنيم:

1. عبدالله بن حسن مثني (نوه ي امام حسن مجتبي) که به عبدالله محض معروف است، با جمعي با پسر عبدالله به نام محمد (معروف به نفس زکيه) بيعت کردند، تا بر ضد طاغوت وقت (بني اميه) قيام کنند، و بعضي محمد بن عبدالله را


همان مهدي موعود مي خواندند.

2. زيد بن علي عليهماالسلام عموي امام صادق عليه السلام از انقلابيون بزرگ قرن دوم هجري بود که با ياران خود بر ضد سلطنت هشام بن عبدالملک (دهمين طاغوت اموي) به خونخواهي امام حسين عليه السلام قيام کرد و جنگيد و سرانجام در روز جمعه سوم ماه صفر سال 120 يا 121 هجري قمري به شهادت رسيد. قيام و شهادت او در عصر امامت امام صادق عليه السلام رخ داد، هنگامي که آن حضرت از شهادت زيد باخبر شد فرمود: «خداوند عمويم زيد را رحمت کند، او مردم را (در قيام خود) به سوي خشنودي آل محمد دعوت مي کرد، اگر پيروز مي شد قطعا به اين دعوت، وفا مي نمود».

در اين جا اين سؤال مطرح مي شود که چرا خود امام صادق عليه السلام اقدام به قيام بر ضد حکومت وقت نکرد؟

سدير صيرفي يکي از شاگردان آن حضرت مي گويد: به محضر امام صادق عليه السلام رفتم و گفتم: به خدا خانه نشيني براي شما روا نيست.

فرمود: «چرا اي سدير؟»

گفتم: به خاطر ياران و دوستان بسياري که داري، سوگند به خدا اگر اميرالمؤمنين علي عليه السلام آن همه يار و ياور داشت نمي گذاشت طايفه ي تيم و عدي به مقام او طمع کنند و حق او را بگيرند. فرمود: «اي سدير به نظر تو من چه اندازه يار و ياور دارم؟» گفتم: صد هزار! فرمود: «صد هزار؟» گفتم: بلکه دويست هزار، فرمود: «دويست هزار؟!» گفتم: بلکه نصف دنيا، حضرت پس از اندکي سکوت، به من فرمود: «اگر مايل باشي و برايت سخت نباشد همراه من به «ينبع» (مزرعه اي در نزديکي مدينه) برويم. گفتم: آماده ام. امام دستور فرمود الاغ و استري را زين کردند، من سبقت گرفتم و بر الاغ سوار شدم،تا احترام کرده باشم و آن حضرت سوار بر استر گردد. فرمود: «اگر بخواهي الاغ را در اختيار من بگذار؟» گفتم: استر براي شما مناسبتر و زيباتر است. فرمود: «الاغ براي من راهوارتر است». من از الاغ پياده شدم و بر استر سوار شدم و آن حضرت بر الاغ سوار شد و با هم حرکت کرديم تا وقت


نماز رسيد، فرمود: «پياده شويم تا نماز بخوانيم» سپس فرمود: «اين جا زمين شوره زار است و نماز در اين جا روا نيست (و مکروه است)» از آن جا رفتيم و به زمين خاک سرخي رسيديم و آماده ي نماز شديم، در آنجا جواني بزغاله مي چرانيد، حضرت به او و بزغاله ها نگريست و فرمود: «سوگند به خدا اي سدير اگر شيعيان من به اندازه ي تعداد اين بزغاله ها بودند، خانه نشيني براي من روا نبود» (و قيام مي کردم).

سپس پياده شديم و نماز خوانديم، پس از نماز کنار بزغاله ها رفتم و شمردم که هفده عدد بودند.

نظير اين مطلب در مورد ملاقات «سهل خراساني» با امام صادق عليه السلام در تاريخ آمده که سهل به امام صادق عليه السلام گفت: چرا نشسته اي با اين که صد هزار شمشير زن يار و ياور داري؟! امام دستور داد در تنور خانه، آتش افروختند، آنگاه به سهل فرمود: «به درون آتش تنور برو و در آن بنشين». سهل عرض کرد: اي آقاي من! مرا در آتش نسوزان، مرا رها کن تا من نيز حرفم را پس بگيرم.» امام فرمود: «تو را رها ساختم». در همين هنگام هارون مکي که يکي از ياران راستين امام صادق عليه السلام بود وارد شد، امام به او فرمود: «برو در درون آتش تنور بنشين» او بي درنگ رفت و در درون آتش نشست، امام صادق عليه السلام درباره ي اوضاع خراسان با سهل به گفتگو پرداخت به گونه اي که گويا در خراسان بوده و همه ي اوضاع آن جا را از نزديک ديده است،سپس به سهل خراساني فرمود: «برخيز و ببين چه کسي در ميان تنور نشسته است؟» او برخاست و کنار تنور آمد، ديد هارون مکي چهار زانو در ميان آتش نشسته است، امام به سهل فرمود: «در خراسان چند نفر مانند اين شخص (هارون) هست؟»

سهل گفت: به خدا سوگند حتي يک نفر مثل اين شخص نيست.

امام صادق عليه السلام فرمود: «من خروج و قيام نمي کنم در زماني که (حتي) پنج نفر يار راستين براي ما پيدا نشود، ما به وقت قيام آگاهتر هستيم.»

دو نمونه فوق بيانگر آن است که امام صادق عليه السلام اصل قيام را روا مي دانست، ولي ياران راستيني که در خط فکري


امامان خاندان رسالت حرکت کنند و قيام را به بيراهه نکشانند نداشت، از اين رو قيام و نهضت فکري و انقلاب فرهنگي را بر قيام و انقلاب نظامي و مسلحانه ترجيح مي داد.

از آن بزرگوار روايات و اخبار متعددي در باب عاشورا روايت شده است که چند نمونه از آنها در اين جا ذکر مي شود:

بنابر نقل «ابن قولويه» از امام صادق عليه السلام و همچنين بنا به نقل محدثان و مورخان ديگر، حسين بن علي عليه السلام به مناسبت خوابي که در منزل بطن عقبه ديده بود خطاب به ياران و اصحابش چنين فرمود: «من درباره ي خودم هيچ پيش بيني نمي کنم جز اين که به قتل خواهم رسيد؛ زيرا در عالم رؤيا ديدم که سگهاي چندي به من حمله نمودند و بدترين و شديدترين آنها سگي بود سياه و سفيد».

ابوطاهر محمد حسين برسي در کتاب «معالم الدين» از امام صادق عليه السلام روايت کرده است: «وقتي که کار حسين عليه السلام (در کربلا) تمام شد، فرشتگان صدا به گريه بلند کردند و گفتند: اي پروردگار ما! اين حسين برگزيده ي تو، و فرزند برگزيده است، و فرزند دختر پيامبر تو است. خداوند سايه حضرت قائم (عج) را نماياند و فرمود: توسط اين مرد، انتقام خواهم گرفت».

امام صادق عليه السلام در مورد شدت جراحات سيدالشهداء در کربلا فرمود: «در پيکر حسين عليه السلام جاي سي و سه نيزه و سي و چهار زخم شمشير بود!»