بازگشت

هبة الدين شهرستاني


محمدعلي، ملقب به هبة الدين شهرستاني، در 23 رجب سال 1301 هجري قمري در شهر سامرا متولد شد و تا سال نوزدهم عمرش مقدمات را طي کرد و از اساتيدي چون آخوند خراساني، آيت الله يزدي آيت الله شريعت اصفهاني و علامه وحيد بهبهاني بهره هاي فراوان برد. او از بيست سالگي به بعد همزمان با ادامه دروس حوزوي در حوزه ي نجف به مطالعه ي منابع غربي پرداخت و فلسفه ي جديد را با ظواهر شرعي تطبيق داد؛ در نتيجه کتاب الهيئة و الاسلام را تأليف کرده و به دنبال آن الشريعه و الطليعه را به نگارش درآورد.

شهرستاني در سال 1324 ه ق. با آزاديخواهان ايران هم آوازه شده، ممالک اسلامي را به خواستن آزادي و مشروطه ترغيب کرد و پس از آن با آزادي خواهان عثماني نيز در تأسيس بنياد مشروطه و انجمن ها و کميسيونهاي سري و علني مشترک شد و در همين سالها بود که کتاب الهيئة را تأليف کرد. در سال 1328 ماهنامه ي ديني و فلسفي و علمي «العلم» را نشر داد و در آن به مقابله با کوته فکران برخاست. او در دو جنبه به کارهاي اساسي پرداخت، يکي ترويج دين اسلام بود و ديگري به عمل آوردن اصلاحاتي در انديشه و اعمال مسلمانان. به همين منظور هم کتابها و مقالات زيادي نوشت و هم به جاهاي مختلف جهان سفر کرد. در همين راستا بود که به تأسيس دو مدرسه ي «اصلاح» و «اسلام» اقدام نمود. او به هر کشوري مسافرت مي کرد انجمن يا مؤسسه اي در آن تأسيس مي کرد. بعد از سال 1333 ه ق. تا آخر 1334 براي جهاد با دشمنان کشور «عراق»، در آن کشور بسر برد. او در سال 1328 در انقلاب عراق به رهبري آيت الله ميرزا محمد تقي شيرازي شرکت فعال داشت و در يکي از درگيريها به اسارت در آمد و


در دادگاه به اعدام محکوم شد ولي در سال 1339 ه.ق. مشمول عفو واقع شد. در سال 1340 هق. به امر ملک فيصل و اصرار علماي اعلام به مقام وزارت معارف رسيد و در سال 1342 به رياست ديوان عالي تمييز (مجلس تميز جعفري) نايل شد و تا سال 1353 ه.ق. در همان سمت باقي ماند و پس از آن به نمايندگي مجلس شوراي ملي از ايالت بغداد منتخب شد. پس از مدتي انزوا اختيار کرد و تنها به خدمات علمي ادامه داد تا اينکه در سال 1349 هق. بينايي خود را از دست داد. با وجود اين در حدود 85 کتاب از وي باقي مانده است. که برخي از آنها عبارتند از: المحيط (8 جلد در تفسير)، الامامة و الامة، فقه حي، نهضة الحسين، کتاب اميرالمؤمنين علي (ع)، فغان اسلام، المجاميع الانثي عشر شامل (دوازده مجموعه است) و فلسفه ي هبة الدين.

شهرستاني در سال 1386 (ه. ق) دار فاني را وداع کرد.

شهرستاني درباره ي نهضت مي نويسد: نهضت، قيام گروهي يا فردي است و به سبب يک امر مشروعي که نظام شريعت يا مصلحت عمومي آن را مي طلبد، دست به خيزش مي زنند؛ مانند قيام امام حسين بن علي عليه السلام. حقيقت نهضت، در کليه ي اشخاص و ملتها و در هر زمان و مکاني جاري است، ولي به شکل هاي مختلف و اهداف و پديده هاي گوناگون. تاريخ بشر هميشه شاهد اين نهضت [بوده]، در ميان امت ها [بوده است و اين] براي هميشه ادامه داشته و دارد».

شهرستاني درباره ي استمرار مبارزه ي حق و باطل مي نويسد: «ميان دو سلسله ي حق و باطل هميشه مبارزه وجود داشته است و در زماني نزديک به حسين عليه السلام جد او در مقابل ابوسفيان قرار داشته است. خداوند مکه را براي پيامبرش گشود و مردم فوج فوج به اسلام گرويدند و بدين ترتيب، سر دسته و رهبر پيروان باطل، ابوسفيان، ناکام ماند. اما... حزب باطل زيان ديده و شکست خورده، شبانه روز درصدد تلافي و جبران شکست خود بود تا اينکه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم رحلت کرد و ابوسفيان حرکتهاي ارتجاعي خود را شروع کرد». و


چون نوبت به حسين (ع) و يزيد مي رسد، اين مبارزه با حضور آنان استمرار مي يابد و حسين عليه السلام براي از ميان برداشتن باطل و براي شعله ور نگه داشتن آتش الهي وارد ميدان نبرد مي شود و با شهادت خود اين آتش را شعله ور مي کند تا همچنان به گرمابخشي حق خواهان ادامه دهد.

بدين ترتيب با رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم زمينه هاي جنگ حق و باطل فراهم شد تا اينکه در زمان امام حسين عليه السلام، به اوج خود رسيد. و «حسين قيام کرد تا حق استمرار يابد و فضيلت مشهور شود؛ زيرا حسين رمز حق و مثال فضيلت است؛ چه، آل علي: با راستي و صداقت سرشته اند و گويي که غير از راستي چيزي نمي شناسند و نيز با حق عجين شده اند».

از آنجا که حسين عليه السلام «جزو دعوت کنندگان به سوي خدا و منادي حق و نور حق است و نور حق پنهان نمي ماند و آتش الهي هرگز به خموشي نمي گرايد و خداوند هم خواسته است تا نور خود را به اتمام برساند و ظهور آن را شايع سازد، لذا حسين قيام کرد تا براي اين مفاهيم الهي مصداق معين و مشخصي باشد». و نيز «حسين قيام کرد تا مردم مسلمان را که در خواب و خمودي عظيمي بسر مي بردند، بيدار کند و آنان را از سستي برهاند و روح تحريک را در آنان بدمد تا هم از بند مستبدان برهند و هم دربندان را برهانند».

شهرستاني، معاويه را به عنوان عنصر اصلي حاکميت فساد و اهل آن در جامعه اسلامي مي داند و مي نويسد: «حاکميت فاسدان بر امور مسلمانان، از زمان معاويه شروع شد و در زمان حسين عليه السلام ادامه يافت و لازم بود تا کسي که بيشتر از همه [در مبارزه عليه فساد و فاسدان] مسؤوليت امر به معروف و نهي از منکر را دارد، قيام کند و متجاوزان را بر جاي بنشاند و به آيه «فقاتلو التي تبغي حتي تفيي ء الي امر الله» [حجرات / 9 [عمل کند».