بازگشت

مرتضي مطهري


مرحوم شهيد استاد مطهري در سال 1298 ه.ش در شهر فريمان متولد شد. او پس از طي دوران طفوليت به مکتب خانه رفته و به فراگيري قرآن و ساير دروس ابتدايي پرداخت و پس از آشنايي با مقدمات زبان فارسي و علوم اسلامي در سن دوازده سالگي به مشهد مشرف شد و به ادامه ي تحصيل پرداخت و مدت پنج سال از عمر علمي خود را در آنجا گذرانيد.

شهيد مطهري وقتي تنها 18 بهار از عمرش مي گذشت به حوزه علميه ي قم مشرف شد و در حدود 15 سال، در آن حوزه ي پرفيض اقامت نمود از بدو ورود در کلاس هاي درس امام (ره) شرکت جست. خود در اين باره مي گويد: «بدون هيچ اغراق و مبالغه اي اين درس مرا آنچنان به وجد مي آورد که خود را شديدا تحت تأثير آن مي يافتم... و در درس هاي ديگري که در طي دوازده سال از آن استاد الهي فراگرفتم، شخصيت من شکل گرفت و خود را مديون او دانسته و مي دانم. به راستي که او «روح قدسي الهي بود».

شهيد مطهري در کنار تحصيل علوم، هيچوقت از مبارزه با نفس غافل نماند و همزمان با تعالي علمي به تعالي روحي هم همت مي گماشت. مرحوم مطهري، در رشته هاي علمي فلسفه و اخلاق و فقه و اصول و مسايل اجتماعي تبحر خاصي پيدا کرد و البته در اين زمينه از اساتيد برجسته اي هم استفاده کرد که برخي از آنان عبارت اند از: آيت الله امام خميني (ره) استاد اخلاق، فلسفه ي ملاصدرا و عرفان آيت الله علامه طباطبايي استاد فلسفه (اسفار) و تفسير قرآن، مرحوم استاد آيت الله العظمي بروجردي استاد فقه و اصول، مرحوم ميرزا مهدي آشتياني استاد فلسفه، مرحوم آيت الله


سيد محمد حجت استاد اصول و...

شهيد مطهري، پس از کسب مدارج علمي بالا در سال 1331 به تهران مهاجرت کرد و تا پايان عمر در اين شهر به تدريس و سخنراني هاي عالمانه پرداخت و عمده ي آثار خود را به مرحله انتشار درآورد.

امام خميني (ره) پس از شهادت استاد مطهري درباره ي شخصيت اين فرزانه ي عالي مقام فرمود:

«اينجانب به اسلام و اولياي عظيم الشأن و ملت اسلام و خصوص ملت مبارز ايران، ضايعه ي اسف انگيز شهيد بزرگوار و متفکر و فيلسوف و فقيه عالي مقام مرحوم آقاي حاج شيخ مرتضي مطهري قدس سره را تسليت و تبريک عرض مي کنم. تسليت در شهادت شخصيتي که عمر شريف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف کرده و با کجرويها و انحرافات مبارزه ي سرسختانه کرده. تسليت در شهادت مردي که در اسلام شناسي و فنون مختلفه اسلام و قرآن کريم کم نظير بوده. من فرزند بسيار عزيزي را از دست داده ام و در سوگ او نشستم که از شخصيتهايي بوده که حاصل عمرم محسوب مي شد. در اسلام عزيز بسا شهادت اين فرزند برومند و عالم جاودان ثلمه اي وارد شد که هيچ چيز جايگزين آن نيست. و تبريک از داشتن اين شخصيتهاي فداکار که در زندگي و پس از آن با جلوه خود نور افشاني کرده و مي کنند. من در تربيت چنين فرزنداني که با شعاع فروزان خود مردگان را حيات مي بخشند و به ظلمتها نور مي افشانند، به اسلام بزرگ، مربي انسانها و به امت اسلامي تبريک عرض مي کنم. من اگر چه فرزند عزيزي که پاره ي تنم بود از دست دادم لکن مفتخرم که چنين فرزندان فداکاري در اسلام وجود داشت و دارد. «مطهري» که در طهارت روح و قوت ايمان و قدرت بيان کم نظير بود، رفت و ملأ اعلي پيوست، لکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصيت اسلامي و علمي و فلسفي اش نمي رود».

استاد مرتضي مطهري نظر خود راجع به واقعه ي عاشورا را اينگونه بيان مي کند:

«حادثه ي تاريخي عاشورا از يک طرف


علل و انگيزه هايي دارد و از طرف ديگر هدفها و منظورهاي عالي، ما مسلمانان، ما شيعيان حسين بن علي اين حادثه را تحريف کرديم همانطور که معاوية بن ابوسفيان جمله ي پيغمبر درباره ي عمار (تقتلک الفئة الباغية) را تحريف کرد. يعني حسين عليه السلام در نهضت خود انگيزه اي داشت، ما چيز ديگري براي آن تراشيديم! حسين يک هدف و منظور خاصي داشت، ما يک هدف و منظور ديگري براي او تراشيديم.

اباعبدالله (ع) نهضتي فوق العاده باعظمت و مقدس کرده است. تمام شرايط تقدس يک نهضت، در اباعبدالله هست که نظيرش در دنيا وجود ندارد. آن شرايط چيست؟ اولين شرط يک نهضت مقدس اين است که منظور و هدف آن، شخصي و فردي نباشد، بلکه کلي، نوعي و انساني باشد.

شرط دوم براي اينکه قيامي مقدس باشد، اين است که آن قيام با يک بينش و درک و بصيرت قوي توأم باشد.

نهضت حسيني چنين نهضتي است. امروز ما درست مي فهميم يزيد يعني چه؟ حکومت يزيد يعني چه؟ معاويه چه کرد؟ نقشه ي امويها چه بود؟ ولي صدي نود و نه ملت مسلمان در آن روز درک نمي کردند، مخصوصا با نبودن وسايل اطلاعاتي که امروزه هست و در گذشته نبوده است. مردم مدينه درک نمي کردند، روزي فهميدند يزيد چه کسي است و خلافت يزيد يعني چه که حسين بن علي کشته شده بود، بعد تکان خوردند که چرا حسين بن علي کشته شد؟! يک هيئت از اکابر مردم مدينه را که در رأسشان مردي به نام عبدالله بن حنظله غسيل الملائکه بود، به شام فرستادند. وقتي فاصله ي ميان مدينه و شام را طي کردند و به دربار يزيد رفتند و مدتي در آنجا ماندند، تازه فهميدند قضيه از چه قرار است. هنگامي که به مدينه برگشتند، از آنها پرسيدند چه ديديد؟ گفتند همين قدر ما به شما بگوييم که در مدتي که در شام بوديم، مي گفتيم خدا نکند که از آسمان بر سر ما سنگ ببارد! گفتند چه خبر بود؟ گفتند ما با خليفه اي روبرو شديم که علنا شراب مي خورد، قمار مي کرد، سگ بازي و يوزبازي مي کرد، حتي با محارم خود هم


زنا مي کرد!!!

(ما) در جريان نهضت عاشورا، دو تحريف معنوي بسيار عجيب و ماهرانه کرديم (نمي دانم بگويم ماهرانه يا جاهلانه) يک جا گفتيم حسين بن علي قيام کرد تا کشته شود، براي اينکه کفاره ي گناهان امت باشد! حال اگر بپرسند اين حرف در کجاست؟ آيا خود امام حسين عليه السلام چنين چيزي گفت؟ پيغمبر گفت؟ ما مي گوييم به اين حرفها چکار داريد؟ امام حسين کشته شد براي اينکه گناهان ما بخشيده شود! نمي دانيم که ما اين فکر را از دنياي مسيحيت گرفته ايم يا نه؟ ملت مسلمان ندانسته خيلي چيزها را از دنياي مسيحيت بر ضد اسلام گرفته است.

يکي از اصول معتقدات مسيحيت مسئله ي به صليب کشيدن مسيح است براي اينکه فادي باشد. الفادي لقب مسيح است. از نظر مسيحيت اين جزء متن مسيحيت است که عيسي به دار رفت تا کفاره ي گناهان امت باشد! يعني گناهان خودشان را به حساب عيسي مي گذارند! فکر نکرديم که اين، حرف دنياي مسيحيت است، با روح اسلام سازگار نيست، با سخن حسين عليه السلام سازگار نيست. به خدا قسم تهمت به اباعبدالله است.

تحريف معنوي دومي که از نظر تفسير و توجيه حادثه ي کربلا رخ داده، اين است که مي گويند: مي دانيد چرا امام حسين نهضت کرد و کشته شد؟ مي گوييم چرا؟ مي گويند يک دستور خصوصي فقط براي او بود. به او گفتند برو و خودت را به کشتن بده. پس به ما و شما ارتباط پيدا نمي کند، يعني قابل پيروي نيست! به دستورات اسلام که دستورات کلي و عمومي است، مربوط نيست. تفاوت سخن امام با سخن ما چقدر است؟ اما حسين فرياد کشيده که علل و انگيزه ي قيام من مسايلي است که منطبق بر اصول کلي اسلام است.

احتياجي به دستور خصوصي نيست. آخر دستور خصوصي را در جايي مي گويند که دستورهاي عمومي وافي نباشد. امام حسين در کمال صراحت فرمود: اسلام ديني است که به هيچ مؤمني (حتي نفرمود به امام) اجازه


نمي دهد که در مقابل ظلم، ستم، مفاسد و گناه بي تفاوت بماند. امام حسين مکتب بوجود آورد ولي مکتب عملي اسلامي، مکتب او همان مکتب اسلام است. مکتب اسلام بيان کرد، حسين عمل کرد. ما اين حادثه را از مکتب بودن خارج کرديم، وقتي از مکتب بودن خارج شد، ديگر قابل پيروي نيست، وقتي که قابل پيروي نبود، پس ديگر نمي شود از حسين استفاده کرد، يعني از حادثه ي کربلا نمي توان استفاده کرد. از اينجا ما حادثه را از نظر اثر مفيد داشتن، عقيم کرديم. آيا خيانتي از اين بالاتر هم در دنيا وجود دارد؟ اين است که عرض کردم تحريف معنوي که در حادثه ي عاشورا صورت گرفته است از تحريف لفظي آن صد درجه خطرناکتر است.»

استاد مطهري درباره تأثير و عدم تأثير قيام حسيني مي گويد:

«چه کسي گفته حسين بن علي نفله شده است؟ خون حسين بن علي هدر رفت؟ اگر در دنيا کسي را پيدا کنيد که نگذاشت يک قطره از خونش هدر برود، حسين بن علي است. اگر در دنيا کسي را پيدا کنيد که نگذاشت يک ذره از شخصيتش هدر برود، حسين بن علي است. او براي قطره قطره ي خونش آنچنان ارزش قايل شد که نمي توان آن را توصيف کرد. اگر ثروتهاي دنيا را که براي او مصرف مي شود تا دامنه ي قيامت حساب کنيم، براي هر قطره ي خونش ميلياردها ميليارد تومان بشر پول خرج کرده است. آدمي که کشته شدنش سبب شد که نام او پايه ي کاخ ستمکاران را براي هميشه بلرزاند، نفله شد؟! خونش هدر رفت؟! ما غصه بخوريم براي اينکه حسين بن علي نفله شد؟

زنده کردن نام و نهضت او براي اين است که پرتوي از روح حسين بن علي بر روح ما و شما بتابد.

اگر ذره اي از همت او، ذره اي از غيرت او، ذره اي از حريت او، ذره اي از ايمان او، ذره اي از تقواي او، ذره اي از توحيد او در ما بتابد و چنين اشکي از چشم ما جاري شود، آن اشک بي نهايت قيمت دارد.

اگر شهادت حسين بن علي صرفا يک جريان حزن آور مي بود، اگر صرفا


يک مصيبت مي بود، اگر صرفا اين مي بود که خوني به ناحق ريخته شده است و به تعبير ديگر صرفا نفله شدن يک شخصيت مي بود ولو شخصيت بسيار بزرگي، هرگز چنين آثاري را به دنبال خود نمي آورد. شهادت حسين بن علي، از آن جهت اين آثار را به دنبال خود آورد که نهضت او يک حماسه ي بزرگ اسلامي و الهي بود.

امام حسين عليه السلام با حرکات قهرمانانه ي خود روح مردم مسلمان را زنده کرد، احساسات بردگي و اسارتي را که از اواخر زمان عثمان و تمام دوره ي معاويه بر روح جامعه ي اسلامي حکمفرما بود، تضعيف کرد و ترس را ريخت، احساس عبوديت را زايل کرد. و به عبارت ديگر به اجتماع اسلامي شخصيت داد. او بر روي نقطه اي در اجتماع انگشت گذاشت که بعدا اجتماع در خودش احساس شخصيت کرد.

حسين بن علي درس غيرت به مردم داد، درس تحمل و بردباري به مردم داد، درس تحمل شدايد و سختيها به مردم داد. اينها براي ملت مسلمان درسهاي بسيار بزرگي بود. پس اينکه مي گويند حسين بن علي چه کرد و چطور شد که دين اسلام زنده شد، جوابش همين است که حسين بن علي روح تازه دميد، خونها را به جوش آورد، غيرتها را تحريک کرد، عشق و ايده آل به مردم داد، حس استغناء در مردم به وجود آورد، درس صبر و تحمل و بردباري و مقاومت و ايستادگي در مقابل شدائد به مردم داد، ترس را ريخت، همان مردمي که تا آن مقدار مي ترسيدند، تبديل به يک عده مردم شجاع و دلاور شدند.

در حماسه ي حسيني آن کسي که بيش از همه درس صبر و تحمل و حماسه را آموخت و بيش از همه اين پرتو حسيني بر روح مقدس او تابيد، خواهر بزرگوارش زينب سلام الله عليها بود. زينب با آن عظمتي که از اول داشته است و آن عظمت را در دامن زهرا عليهاالسلام و از تربيت علي عليه السلام بدست آورده بود، در عين حال زينب بعد از کربلا، با زينب قبل از کربلا متفاوت است، يعني زينب بعد از کربلا يک شخصيت و عظمت بيشتري دارد.»


درجايي ديگر استاد مطهري يکي ديگر از ابعاد عاشورا را اينگونه توضيح مي دهد:

«حادثه ي عاشورا و تاريخچه ي کربلا دو صفحه دارد، يک صفحه ي سفيد و نوراني و يک صفحه ي تاريک، سياه و ظلماني که هر دو صفحه اش يا بي نظير است و يا کم نظير، صفحه ي سياه و تاريکش از آن نظر سياه و تاريک است که در آن فقط جنايت بي نظير يا کم نظير مي بينيم.

از اين نظر حادثه کربلا يک جنايت و يک تراژدي است، يک مصيبت است، يک رثاء است. اين صفحه را که نگاه مي کنيم، در آن، کشتن بيگناه مي بينيم، کشتن جوان مي بينيم، کشتن شيرخوار مي بينيم، اسب بر بدن مرده تاختن مي بينيم، آب ندادن به يک انسان مي بينيم، زن و بچه را شلاق زدن مي بينيم، اسير را بر شتر بي جهاز سوار کردن مي بينيم.

قهرمان حادثه در اين نگاه يزيد بن معاويه است، عبيدالله بن زياد است، عمر سعد است، شمر بن ذي الجوشن است، خولي است و يک عده ديگر. لذا وقتي که صفحه ي سياه اين تاريخ را مطالعه مي کنيم، فقط جنايت و رثاء بشريت را مي بينيم.

اين تاريخچه يک صفحه ي ديگر هم دارد که قهرمان آن صفحه، ديگر پسر معاويه نيست، پسر زياد نيست، پسر سعد نيست، شمر نيست. در آنجا، قهرمان حسين است. در آن صفحه، ديگر جنايت نيست، تراژدي نيست، بلکه حماسه است، افتخار و نورانيت است، تجلي حقيقت و انسانيت است، تجلي حق پرستي است. آن صفحه را که نگاه کنيم، مي گوئيم بشريت حق دارد به خودش ببالد.

آن صفحه، صفحه اي است که ملک اعتراض مي کند؛ بشر سرافکنده است و اين صفحه، صفحه اي است که بشريت به آن افتخار مي کند.»

«اينکه گفته اند رثاء حسين بن علي بايد هميشه زنده بماند، حقيقتي است و از خود پيغمبر گرفته اند و ائمه ي اطهار نيز به آن توصيه کرده اند. اين رثاء و مصيبت نبايد فراموش بشود، اين ذکري، اين يادآوري نبايد فراموش بشود و بايد


اشک مردم را هميشه بگيريد، اما در رثاي يک قهرمان. پس اول بايد قهرمان بودنش براي شما مشخص بشود و بعد در رثاي قهرمان بگرييد، وگرنه در رثاي يک آدم نفله شده ي بيچاره ي بي دست و پاي مظلوم که ديگر گريه ندارد، و گريه ي ملتي براي او معني ندارد. در رثاي قهرمان بگرييد براي اينکه پرتوي از روح قهرمان در روح شما پيدا شود و شما هم تا اندازه اي نسبت به حق و حقيقت غيرت پيدا کنيد، شما هم عدالتخواه بشويد، شما هم با ظلم و ظالم نبرد بکنيد، شما هم آزاديخواه باشيد، براي آزادي احترام قايل باشيد.»

استاد مطهري قيام عاشورا را يک قيام مقدس مي نامد و ويژگيهاي قيام مقدس را اين گونه توضيح مي دهد:

«حماسه ي مقدس مشخصاتي دارد، مشخصياتي که به موجب آنها ناپلئون و اسکندر نمي تواند حماسه ي مقدس باشند. حماسه ي مقدس آن کسي است که روحش براي خود موج نمي زند، براي نژاد خود موج نمي زند، براي قاره يا مملکت خود موج نمي زند، او اساسا چيزي را که نمي بيند شخص خود است. او فقط حق و حقيقت را مي بيند و اگر خيلي کوچکش بکنيم بايد بگوئيم بشريت را مي بيند.

دومين جهت تقدس اينگونه قيامها و نهضتها اين است که در شرايط خاصي که هيچکس گمان وقوع آن را نمي برد قرار گرفته اند، يعني يک مرتبه در يک فضاي بسيار بسيار تاريک و ظلماني يک شعله حرکت مي کند، شعله اي در يک ظلمت مطلق.

براي اينکه نهضتي مقدس باشد بايد تک باشد، فرد باشد. يعني چه؟ يعني برقي باشد که در يک ظلمت کامل بدرخشد، ندايي باشد در ميان سکوتها، حرکتي باشد در ميان سکونهاي مطلق، يعني در يک شرايطي که خفقان به طور کامل حکمفرماست،مردم قدرت حرف زدن ندارند، تاريکي مطلق، يأس مطلق، نااميدي مطلق، سکوت مطلق، سکون مطلق است، يک مرتبه يک مرد پيدا مي شود و سکوت را مي شکند، سکونها را از بين مي برد، حرکتي مي کند، برقي مي شود و در ميان ظلمت مي درخشد.


سومين جهت تقدس نهضت حسيني اين است که در آن يک رشد و بينش نيرومند وجود دارد. يعني اين قيام و حماسه از آن جهت مقدس است که قيام کننده چيزي را مي بيند که ديگران نمي بينند، همان مثل معروف؛ آنچه را که ديگران در آينه نمي بينند او در خشت خام مي بيند. اثر کار خودش را مي بيند، منطقي دارد مافوق منطق افراد عادي، مافوق منطق عقلايي که در اجتماع هستند.»

استاد مطهري ضمن بيان برداشتهاي گوناگون افراد از عاشورا کليت قيام حسيني را بدين شکل ترسيم مي کند:

«برداشت امثال «دعبل خزاعي» از نهضت اباعبدالله، به تناسب زمان، فقط جنبه هاي پرخاشگري آن است. برداشت «محتشم کاشاني» جنبه هاي تأثرآميز، رقت آور و گريه آور آن است. برداشت «عمان ساماني» يا صفي عليشاه از اين نهضت، برداشتهاي عرفاني، عشق الهي، محبت الهي، و پاکبازي در راه حق است که اساسي ترين جنبه هاي قيام حسيني جنبه ي پاکبازي او در راه حق است. همه ي اين برداشتها درست است ولي به عنوان يکي از جنبه ها. او که از جنبه ي حماسي گفته، او که از جنبه ي اخلاقي گفته است، او که از جنبه ي پند و اندرز گفته است، همه درست گفته اند، ولي برداشت هر يک، از يک جنبه و عضو اين نهضت است نه از تمام اندام آن. وقتي بخواهيم به جامعيت اسلام نظر بيفکنيم بايد نگاهي هم به نهضت حسيني بکنيم. مي بينيم امام حسين عليه السلام، کليات اسلام را عملا در کربلا به مرحله ي عمل آورده، مجسم کرده است ولي تجسم زنده و جاندار حقيقي و واقعي، نه تجسم بي روح. انسان وقتي در حادثه ي کربلا تأمل مي کند، اموري را مي بيند که دچار حيرت مي شود و مي گويد اينها نمي تواند تصادفي باشد، و سر اينکه ائمه ي اطهار، اينهمه به زنده نگه داشتن و احياي اين خاطره توصيه و تأکيد کرده و نگذاشته اند حادثه ي کربلا فراموش شود، اين است که اين حادثه، يک اسلام مجسم است، نگذاريد اين اسلام مجسم فراموش شود.

ما در حادثه ي کربلا به جريان عجيبي برخورد مي کنيم و آن اينکه مي بينيم در


اين حادثه، مرد نقش دارد، زن نقش دارد، پير و جوان نقش دارند. سفيد و سپاه نقش دارند، عرب و غير عرب نقش دارند، طبقات و جنبه هاي مختلف نقش دارند. گويي اساسا در قضا و قدر الهي مقدر شده است که در اين حادثه، نقشهاي مختلف از طرف طبقات مختلف ايفا بشود، يعني اسلام نشان داده بشود.»