بازگشت

ابومسلم خراساني


دهخدا در کتاب لغتنامه ي خود وي را چنين معرفي مي کند: ابومسلم مروزي.


بلعمي در ترجمه طبري آرد: خبر بيرون آمدن ابومسلم صاحب اوست و او عباس، و اين ابومسلم غلامي بود و سراجي همي کردي. نامش عبدالرحمن بن مسلم و اندر خدمت گروهي از مردمان بود و از بني عجل به خراسان و او غلامي زيرک و هوشيار و بافرهنگ بود. وادي بني هاشم اندر دلش افتاد... بعضي نام و نسبت او را ابراهيم بن عثمان بن يسار بن سدوس بن جودرز از نسل بزرگمهر بن بختگان فارسي گفته اند... و بومسلم را فرزند جز دو دختر نبود يکي را نام فطيه و ديگري اسماء بنت بومسلم و اندر عهد منصور جماعتي باطمينان در خراسان پيدا شدند و اين مذهب فراز آوردند و به هر جايگاه دعوت همي کردند پنهان.

با اين که اسلام تمام شئون ايرانيه را زير و زبر کرد لکن چون مؤمنين و اخوه پيش خدا اتقي بود، دين نو براي ايرانيان تحمل پذير مي نمود. اما بني اميه شعار خويش را تفضيل عرب بر عجم قرار دادند و البته اين امر براي ملتي چون ايراني که خود را آزاده مي نمايد و همسايگان او وي را احرار و بنوالاحرار مي خواندند ناگوار مي نمود و از جانب ديگر به خشکي ظواهر دين نو نيز ادامه ي زندگي براي ايرانيان محال بود. پس بايستي از يک طرف اصل تساوي را که اسلام آورده بود ايرانيان بر عرب تحميل کنند و از جانب ديگر، با داخل کردن آداب و رسوم خويش در اسلام دين نو را تحمل پذير سازند. مورخين و متفکرين بزرگ همواره گفته اند که ققنس ايران هميشه از زير خاکستر خويش زنده و آشکار مي گردد. (مونتسکيو) اين داهيه ي کبري که نامش ابومسلم است مظهر اين خصيصه گرديد. به روزگار ابومسلم قسمتي از قبايل عرب ربيعه و مضر و يماني و جز آنان که از پيش در خراسان مسکن گرفته بودند در امر سيادت و سلطه ي مطلقه به رسم قديم قبايل عرب با يکديگر عداوت مي ورزيدند. ابومسلم از اين اختلاف و از عدم رضايت ايرانيان از اوضاع حاضره نتيجه اي گرفت که نظير آن در تاريخ بشر شايد ديده نشده باشد. از طرف ديگر چون ايرانيان بر شيعه و سنت قديم، امر نبوت را از سلطنت تمييز


نمي کردند و چنانکه سلطنت به اولاد و اصفار به ارث مي رسيد و تعرض به اين ناموس، نوعي تعرض به مقدسات ملي بود، ابومسلم از اين سنت جاريه ي ايرانيان نيز استفاده کرد و بني اميه را چون قومي غاصب و خائن به کسان پيامبر اسلام نشان داد و محروميت خاندان و رسول هم مدد و دستيار ديگر اين مقصود بود. ابومسلم به همه اين وسايل چنگ زد و بهترين نتايج را حاصل کرد.

وي رهبر سياه جامگان بود و لباس سياه مي پوشيد تا هم با بني اميه مخالفت کرده باشد، هم در ديده ببينده هيبت يابد، سياه جامگان لباس مشکي را در عزاي شهداي کربلا و زيد بن علي و يحيي بن زيد مي پوشيدند.