بازگشت

فاطمة الزهراء


دختر گرامي محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم. مادر بزرگوار حضرت سيدالشهدا، امام حسين عليه السلام.

در حديثي از امام صادق عليه السلام آمده است که: «جز خدا هيچ نبود، پس خداوند پنج نور را از جلال و عظمت خود آفريد و براي هر يک از آن انوار، اسمي از اسماي الهي بود. خدا «حميد» است و اين در محمد صلي الله عليه و آله و سلم ظهور يافت. و براي خدا «اعلي» است که در اميرالمؤمنين علي عليه السلام ظهور يافت. و براي خدا «اسماي حسني» وجود دارد که نام حسن و حسين عليهماالسلام از آن اسماء مشتق است. و از اسم «فاطر» او، نام زهراي اطهر، فاطمه اشتقاق پيدا کرد. پس وقتي که آن انوار را آفريد، اينها را در ميثاق قرار داد، پس در طرف راست عرش جا گرفتند. و خدا فرشتگان را از نور آفريد پس وقتي که فرشتگان به اين انوار نظر کردند، امر و شأن اينها را بزرگ شمردند و تسبيح را (از آنها) فراگرفتند و اين مطابق با گفته ي فرشتگان است که در قرآن آمده است: به حقيقت ما (در انتظار اوامر الهي در تدبير عالم) صف کشيده ايم. و به راستي ما تسبيح کننده ايم، و آن هنگام که آدم عليه السلام را آفريد آدم به سوي اين انوار از طرف راست عرش بادقت نظر نموده عرض کرد: اي صاحب اختيار من! آنان کيستند؟ خداي متعال در پاسخ فرمود: اي آدم! آنها برگزيدگان من و خواص من هستند، اينها را از نور عظمت و بزرگي ام آفريده ام و از اسمهاي خودم اسمي را براي اينها برگرفتم، پس عرض کرد: اي پروردگارم! به حقي که تو بر اينها داري


اسمهاي اينها را به من بياموز، پس خداي متعال فرمود: اي آدم! اين اسمها نزد تو امانت باشد (که) سر و رازي از راز من است. غير تو نبايد بر آن آگاه شود جز به اذن من. عرض کرد: پروردگارم قبول کردم. خداوند پس از گرفتن اين پيمان، اسمهاي آنان را به آدم عليه السلام تعليم داد. و به فرشتگان عرضه کرد، هيچ کدام به آنها عالم نبودند، پس در پاسخ قول خداي متعال که فرمود: مرا از نامهاي اينها خبر دهيد اگر راست مي گوييد، عرض کردند: منزهي تو! براي ما علمي نيست جز آنچه به ما آموخته اي. همانا تو عالم و داراي حکمتي. (آنگاه خداوند) فرمود: اي آدم! فرشتگان را به اسمهاي آن انوار خبر ده، پس وقتي که اينها را به اسماء خبر داد، فرشتگان دانستند که اين مطلب (در نزد آدم) به امانت گذاشته شده و آدم به سبب آگاهي از آن، فضيلت و برتري يافته است. سپس امر به سجده ي آدم عليه السلام شدند؛ زيرا که سجده ي ملائکه، فضيلتي براي آدم و عبادت براي خداي متعال بود. چون که سجده ي ملائکه، سزاوار آدم بود.»

شيخ محمد کاظم ازري رضي الله عنه درباره ي اين انوار الهي چنين سروده است:



سادة لا تريد الا رضي الله

کما يريد الا رضاها



سادات و بزرگاني هستند که فقط رضاي خدا را مي طلبند، همچنانکه خداي متعال فقط رضاي آن را ارده فرموده است.



خصها من کماله بالمعاني

و بأعلا اسمائه سماها



آنان را معناهايي از کمال خودش اختصاص داده، و به اسماي عاليه اش آنان را نام گذاشته است.



لم يکونوا للعرش الا کنوزا

خافيات سبحان من ابداها



نبودند براي عرش جز گنجهايي پنهان، منزه است کسي که آنان را ظاهر ساخت.



کم لهم ألسن عن الله تنبي

هي اقلام حکمة قد براها



چه بسيار براي اينان زبانهايي است که از خدا خبر مي دهند، اينها قلمهاي حکمتند که تراشيده شده اند.




و هم الا عين الصحيحات تهدي.

کل عين مکفوفة عيناها



و اينها چشمهاي سالمي هستند که هدايت و راهنمايي مي کنند. هر چشمي را که بسته است.



علماء أئمة حکماء

يهتدي النجم باتباع هداها



اينان عالم و حکيم هستند که ستارگان به پيروي از هدايت اينها، مهتدي مي شوند.



قادة علمهم و رأي حجاهم

مسمعا کل حکمة منظراها



رهبراني که راي خردمندانه شان گوشنواز و بالاتر از هر حکمتي است.



ما ابالي ولو اهليت علي الار

ض السموات بعد نيل ولاءها



پس از کسب ولاء و محبت آنان، چه باک که زمين و آسمان با من بستيزند.



من يباريهم و في الشمس معني

مجهد متعب لمن باراها



کيست آن که بتواند با آن کوس برابري زند، که ماجراي «رد الشمس» پاسخ دندانشکني به چنين مدعياني است.



ورثوا من محمد سبق اولا

ها و حازوا ما لم تحز اخراها



اهل بيت، از پيامبر اکرم، فضيلت، اولويت و خويشاوندي را کسب کرده اند، فضيلتي که شامل ديگري نشده است.

حديثي از امام صادق عليه السلام وارده شده است که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در ماه شعبان در نقطه اي به نام «ابطح» با گروهي از قومش نشسته بود. در آن هنگام جبرئيل امين بر او فرودآمد و سلام خدا را بر او رساند و (از جانب خدا) به آن حضرت امر کرد به اين که تا چهل روز از همسرش خديجه - سلام الله عليه - کناره گيري کند.

آن حضرت عمار فرزند ياسر را به سوي خديجه روانه کرد تا امر پروردگارش را به او اعلام کند و (بگويد) اين که او ناچار از انجامش هست و در اين امر جز خير وجود ندارد. و به خديجه بشارت داد به اين که خداي متعال در مقابل فرشتگان کريمش به او مباهات مي کند. سپس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در منزل


فاطمه دختر اسد (مادر اميرالمؤمنين عليه السلام چهل روز مسکن گرفت. و بعد از چهل روز جبرئيل و ميکائيل بر آن حضرت فرودآمدند و با آن دو، طبقي بود که با دستمالي پوشانده شده بود، آن را در مقابل حضرت قرار دادند و جبرئيل از رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم خواست که افطار پيامبر اکرم از اين طعام باشد.

و از جمله روشهاي حضرت صلي الله عليه و آله و سلم اين بود که در خانه را براي کسي که اراده افطار داشت بازمي گذاشت، ولي در آن شب امر به بستن در کرد و فرمود: اين طعام بر غير انبيا حرام است جبرئيل روپوش را از روي آن طبق برداشت، خوشه اي از خرما و خوشه اي از انگور در آن طبق بود. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از هر دو ميل فرمودند و مقداري آب آشاميدند و دستشان را براي شستن دراز کردند پس جبرئيل آب بر دست حضرت ريخت و طعام با ظرفش بالا رفت.

جبرئيل (از جانب خدا) از آن حضرت خواست که به منزل خديجه عليهاالسلام برود، خداي سبحان به خودش سوگند خورده به اين که از صلب او در اين شب نسلي پاک بيافريند. در همان وقت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به طرف منزل خديجه عليهاالسلام آمد و در را کوبيد. حضرت خديجه گفت: کوبنده ي حلقه ي در کيست؟ آن را جز محمد صلي الله عليه و آله و سلم نمي کوبد. پس پيامبر ندا کرد در را باز کن، در حالي که شاد و خوشبين بود با سرعت به طرف در آمد و آن را به روي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گشود. رسول خدا وارد شد (و امر پروردگارشان را امتثال کرد و خدا به انجام رساند آنچه را اراده کرده بود) پس خديجه به فاطمه زهرا عليهاالسلام حامله شد.

و از اسرار اين امر الهي افزوني عنايت و توجه خداوندي به پاکي بدن زهرا عليهاالسلام است. همانا پاک شدن حقيقت نبوت از هر عيب و نقصي و تجرد آن در حد بسيار بالا، از لوازم دنياي ماديت اراده شده است. تا اينکه از مرتبه بساطت و دور از هر نقص مادي با تمام هستي اش به سوي مبدأ پاک بازگشت کند. و در آنجا به سبب فيض اقدس، هديه مبارکه و عطاي فرخنده را دريافت


داشت. و بعد از اتمام آنچه (درباره ي نبوت) اراده شده بود و بعد از انعقاد و بسته شدن نطفه ي آن بانوي بزرگ از ميوه بهشت، در انجام امر مطاع (به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم) اجازه داده شد (کنايه از انجام همخوابي با خديجه و قرار گرفتن نطفه فاطمه عليهاالسلام در رحم خديجه عليهاالسلام است.)

اين عنايت خاص خداي متعال به سيده ي زنان دو عالم است و درباره ي ساير دختران پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم چنين چيزي معهود نيست. پس همانا هر يک از اينها برترين بر برخي ديگر ندارند. و نيست اين عنايت خاص خداوندي جز به خاطر اين که صديقه طاهره عليهاالسلام در منزلگاه قدس و پاکي، يگانه و بي نظير است.

روزي حضرت خديجه در حجره ي خويش به حمد و شکر خداوند اشتغال داشت - شکر در مقابل نعمتهايي که پروردگار به او مرحمت کرده، در مقابل نعمت بزرگ همسري با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم - و خاتم انبياء محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله و سلم در مقابل لطف خاص خداوند که وي را ذريه اي پاک داده که امين وحي مي باشند - ناگاه درد زايمان او را فراگرفت و وضع بر او سخت و دشوار گرديد به طوري که گشودن درب بر او دشوار شد و هر اندازه که تلاش نمود فايده نبخشيد، دست از فتح باب کشيد ولي متحير بود و نمي دانست که عاقبت امرش چگونه خواهد شد.

پس ناگاه متوجه چهار زن گندمون و بلند قامت شد، چنين به نظر مي رسيد که گويا اينها از زنهاي بني هاشم هستند، خداوند آنها را به سوي خديجه فرستاده بود تا خديجه را در ولادت فرزندش و در وقت زايمان ياري کنند. و اين چهار زن عبارت بودند از: ساره، آسيه دختر مزاحم، مريم دختر عمران و کلثوم دختر موسي بن عمران.

فاطمه عليهاالسلام متولد شد؛ دختري که خجسته، مبارک و پاک بود. نور او تابيد تا در تمام خانه هاي مکه پخش گشت و غرب و شرق زمين را فراگرفت. سپس ده نفر زن وارد شدند که با خود طشت و آفتابه به همراه داشتند، زني که پيش روي


خديجه بود، فاطمه عليهاالسلام را شستشو داد و او را به دو جامه سفيد - که بوي نيکو از آن به مشام مي رسيد - پيچيد. و آنها از فاطمه خواستند تا سخن بگويد. فاطمه عليهاالسلام بيان داشت:

«شهادت مي دهم که معبودي جز الله نيست و شهادت مي دهم که پدرم رسول خدا و سيد انبيا، و همانا شوهرم سيد اوصيا و دو فرزندم سيد سبطها هستند.»

بر فرد فرد آن زنان سلام کرد و آنها را به اسمشان نام برد سپس خديجه عليهاالسلام او را در آغوش گرفت و پستان به دهانش گذاشت هر روز بر نور، نيرو و رشدش افزوده مي شد.

حوريه ها يکديگر را به ولادتش بشارت و مژده مي دادند و اهل آسمان برخي، بعضي ديگر را بشارت مي داد و در آسمان نور درخشنده اي پديد آمد که پيش از آن فرشتگان نديده بودند.

ولادت فاطمه عليهاالسلام در بيستم جمادي الثاني پنج سال بعد از بعثت نبي گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و سه سال بعد از معراج بود.

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم او را «فاطمه» ناميد و اين نام از جانب خداي متعال به او وحي شد و به زبان فرشته اي که به سوي او برانگيخته شد و به حضرت خبر داد که: چون فاطمه از علم سيراب گشته و شيعيان وي از آتش جهنم بدور هستند، لذا او را فاطمه نام بگذار و نيز خداوند متعال علم داشت که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در ميان قبايل مختلف ازدواج مي کند و اينها طمع در وارثت اين امر (نبوت و خلافت) بعد از نبي گرامي صلي الله عليه و آله و سلم مي کنند، به پيامبر گرامي اسلام وحي فرمود که دخترت را فاطمه نام بگذار تا قبايل، قطع طمع نمايند و بدانند که خداوند متعال امر خلافت را در ذريه اي وي قرار داده است.

چنان که خداي جل و شأنه از او خون را قطع کرد، پس در تمام مدت حياتش مشاهده نکرد چيزي را که زنها در زمان عادت و نفاس به آن مبتلا مي شوند، تا از تمام پليديها و زشتيها پاک باشد و فضيلتي باشد براي کساني که


طاهر و مطهرند و در رحم او رشد مي کنند، آنهايي که همراه و مباشر با خبث و قذارت نيستند، از اين جهت است که «بتول» ناميده شده است. همانطور که در آسمان منصوره، حورا، صديقه ي کبرا، طاهره، زکيه، ميمونه، رضيه، مرضيه محدثه ناميده شده است. و به لحاظ دلسوزي و مهرباني بسيار او به پدرش که از معرفت کامل او به سوي رسول خدا و به حقيقت امر و شأن آن حضرت سرچشمه گرفته بود - معرفتي که اهل کمال از درک آن قاصرند - ملقب به «ام ابيها» شده است.

فاطمه صديقه عليهاالسلام به جهت زيبايي صورت و نوري که تابان و نمايان در پيشاني او بود به زهرا شهرت يافت. حتي زماني که در محرابش مي ايستاد، نور او براي اهل آسمان مي درخشيد همان طور که ستارگان براي اهل زمين مي درخشيدند. و اگر براي طلب اول ماه حاضر مي شد به جهت غلبه نور چهره ي فاطمه عليهاالسلام بر نور ماه، نور هلال ديده نمي شد و در اين هنگام ظهور نور ماه محو مي شد.

سلمان فارسي رحمهم الله روايت مي کند که: عباس بن عبدالمطلب به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم عرض کرد: چرا علي بر ما خانواده برتري داده شده است و حال اين که ما از يک معدن و منشأ هستيم. حضرت صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: وقتي خداوند من و علي را آفريد، آسمان، زمين، بهشت، جهنم، لوح و قلم نبودند پس هنگامي که آفرينش ما را اراده فرمود، به کلمه اي سخن گفت که نور بود سپس به کلمه ي ديگري که روح بود تکلم فرمود و آن دو را بهم آميخت و اعتدال پيدا کردند پس من و علي را آفريد. سپس از نور من، نور عرش را شکافت پس من اجل از عرش هستم و از نور علي، نور آسمانها را شکافت، پس علي اجل از آسمانهاست. و از نور حسن، نور خورشيد را شکافت پس حسن اجل از خورشيد است. و از حسين نور ماه را شکافت پس حسين اجل از ماه است. و فرشتگان به طور مرتب در تسبيح خودشان مي گفتند: «سبوح قدوس من انوار ما اکرمها علي الله».


پس آن هنگام که خداي سبحان اراده کرد اين فرشتگان را آزمايش کند تاريکي را بر اينها فرستاد پس يکديگر را نمي ديدند پس فرياد و ناله آنها به دعا بلند شد در حالي که مي گفتند: معبود ما و آقاي ما از آن وقت که ما را آفريدي مثل اين (حادثه) را مشاهده نکرديم پس تو را به حق اين انوار سؤال مي کنيم که اين ظلمت را از ما برطرف فرما.

سپس خداوند نور فاطمه عليهاالسلام را مانند قنديل بيافريد او را به عرش آويزان نمود پس بر آسمانهاي هفتگانه و زمينهاي هفتگانه تابيد، به خاطر همين، زهرا عليهاالسلام ناميده شده است. و خداي سبحان و متعال به فرشتگان وحي نمود که به حقيقت، من ثواب تسبيح و تقديس شما را تا روز قيامت براي دوستداران فاطمه عليهاالسلام و شوهر و فرزندان فاطمه قرار مي دهم.

شکي نيست که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از روي هوي و هوس سخن نمي گويد بلکه آنچه را که مي گويد جز وحي الهي نيست. بنابراين، آنچه از او درباره ي افراد خاصي از اهل بيتش صادر مي شود که آنان را از ديگر اقوام و امتش ممتاز گرداند، منبعث از سر الهي مي باشد که چه بسا عقلها از ادراکش ناتوانند. و از ائمه عليهم السلام در اخبار متواتر وارد شده است که: حديث و سخن ما مشکل و دشوار است، توانايي (فهم) آن را ندارد جز فرشته ي مقرب يا پيامبر مرسل يا بنده اي که خدا قلبش را به سبب ايمان آزموده باشد.

بنابراين، آنچه که در روايات مستفيضه ي شيعه و سني نقل شده مبني بر اينکه پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم رفتار و برخورد ويژه اي با دخترش فاطمه داشت که با ساير خواهرهاي او نداشت مانند اينکه صورت و ما بين سينه او را مي بوسيد تا جايي که برخي از زنهاي پيغمبر بر او انکار مي کردند و خرده مي گرفتند و پيغمبر در رد آنها فرمودند: چه چيز مرا از اين عمل بازمي دارد و حال آنکه من رايحه ي بهشت را از فاطمه استشمام مي کنم و او حوراء انسيه است.

هرگاه فاطمه عليهاالسلام وارد بر حضرت صلي الله عليه و آله و سلم مي شد، پيامبر به جهت


احترام و تجليل او بلند مي شد و مي ايستاد. و وقتي حضرت عزم سفر داشتند با آخرين کسي که از اهلشان وداع مي کردند، فاطمه عليهاالسلام بود و زماني که از مسافرت برمي گشتند، با اولين شخصي که ملاقات مي کردند فاطمه عليهاالسلام بود.

فرموده پيامبر اکرم است که: «فاطمه پاره تن من است کسي که او را آزار دهد مرا اذيت کرده است و کسي که درباره او شبهه کند درباره من شک و شبهه کرده است.»

و براستي از مقام نبوت و از آنچه که صراحتا در سنت نبوي و علوي وارد شده مي دانيم که: محبت کردن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به خاطر عاطفه و وابستگي خانوادگي و قومي نبوده است پس آنچه بيان داشته يا در عمل ظاهر کرده (به خصوص در مثل مورد بحث) جز حقيقت ثابت، نمي باشد. او مانند کسي که ميلها و خواسته هاي نفساني او را به جانب تمجيد کردن برمي انگيزد، نيست.

پس آنچه از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم راجع به خصايص و ويژگيهاي فاطمه صديقه عليهاالسلام صادر شده است جز وحي الهي نمي باشد. قصد و مبادرت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از بيان اين خصايص اين بود که فاطمه عليهاالسلام از برابر و همانندي تمام بشر خارج کرده و بالاتر ببرد. پس رسول اعظم صلي الله عليه و آله و سلم جز به حقايق ثابته اعتراف نکرده و آشکار نساخته است.

صديقه ي طاهره فاطمه زهرا عليهاالسلام در جايگاه عظيم خودش که خداوند به او اختصاص داده است، فضايل بسياري از بدو آفرينش او را احاطه کرده فضايلي که جميع بشر از توصيفش خودداري کردند و صاحبان اخبار از انتشار آن ناتوان ماندند. چگونه چنين نباشد و حال آنکه در قضيه مباهله اين آيه در شأن فاطمه عليهاالسلام (و اهل بيت پيامبر) صلي الله عليه و آله و سلم فرودآمد:

«قل تعالوا ندع ابناءکم و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علي الکاذبين».

«اي پيامبر! (به نصاراي نجران) بگو بياييد ما و شما بخوانيم فرزندان و زنان و جان خود را سپس (با هم) به مباهله


برخيزيم پس لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.»

و فاطمه عليهاالسلام فرد پنجم از اصحاب کساء بود که آيه تطهير درباره آنان نازل شد.

«انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يهطرکم تطهيرا؛ جز اين نيست که خداوند اراده کرده است که رجس و پليدي را از شما خانواده ي نبوت ببرد و شما را پاک و منزه گرداند.»

پدر پاک و باقداست او، خودداري نکرده و فاطمه عليهاالسلام را به نقل نيز ستوده است و در ميان گروهي از اصحاب و بزرگان او را به نجابت و بزرگواري، درخشان و نمايان ساخت نظير اين بيان که فرمود: «براستي خدا به غضب فاطمه غضب مي کند و به خشنودي او خشنود مي گردد و او سيده زنان دو جهان است.»



و ان مريم احصنت فرجها

و جاءت بعيسي نبي الهدي



فقد احصنت فاطم بعدها

و جاءت بسبطي نبي الهدي



«و همانا مريم که داراي عفتي محکم و پاک بود عيسي عليه السلام پيامبر هدايت از او متولد شد. و بعد از مريم فاطمه عليهاالسلام براستي که پاک و منزه بود و دو سبط پيامبر هدايت صلي الله عليه و آله و سلم از او متولد شدند.»

و بسياري از گفتار و کلمات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که مجد و عزت عالي او را از حد اعتدال افزايش مي دهد. پس فاطمه عليهاالسلام امتياز خاصي بر زنان دو جهان دارد حتي بر خواهرانش که از او در سن، بزرگترند (زينب، رقيه و ام کلثوم) پيامبر اسلام از اينها ولو به بعض آنچه درباره فاطمه عليهاالسلام فرمود، خبر نداده است و وقتي که صحابه دانستند که فاطمه عليهاالسلام داراي قداست و بلندي مقامي است که هيچ زني حتي دختران پيامبران عليهم السلام به آن مقام نمي رسند، در اينها آزمنديها و بلند پروازي خويشاوندي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به وجود آمده بود.

از بلندپروازي اينها، منتهاي کوشش آنان براي رسيدن به آن امر با اهميت و بلند پايه و مورد عنايت بود و آن به ازدواج در آوردن مثل فاطمه عليهاالسلام بود (که حوراء


انسيه، محدثه و مرضيه است) جز اينکه ابهت مقام نبوت مانع اينها در مذاکره با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم (راجع به آن امر مهم) بود به خصوص بعد از اينکه مشاهده کردند، پاسخ منفي (پيامبر) را نسبت به کسي که به خواستگاري رفته بود. توضيح و دليل پيامبر در پاسخ منفي اين بود که در مسأله ازدواج فاطمه عليهاالسلام منتظر وحي پيام الهي هستم. در عين حالي که خواستگاران ساير دخترانش را جواب مثبت داده بود اين پاسخ منفي نبود جز علم و دانش شخص پيامبر اکرم به اين که جانشينان آن حضرت صلي الله عليه و آله و سلم بر امت اسلام حتما از (فرزندان) فاطمه عليهاالسلام خواهند بود و اين که پدر اوصيا نمي تواند مردي عادي از گروه مردم باشد، و براستي آن نطفه هاي پاک را هر صلبي تحمل نمي کند مگر آن که به رحمهاي پاک انتقال پيدا کنند و به پليدي شرک و کفر، آلوده نگردد. آن چنانکه اختيار کردن اينان جز به تصريح از خدايي که به وجود آورنده طبيعت اينها و به وديعه گذارنده عصمت در اينها است نمي باشد، و الا روشن است که پيامبر عظيم الشأن صلي الله عليه و آله و سلم هميشه در ميان امتش بيانشان اين بود که «مسلم همشأن و کفو مسلم است» و با اين بيان به عادات جاهلي و مباهات آنها پايان داد. و با عمل خويش قوم و امتش را به عمل آن فرمان مي داد پس ضباعه دخترعمه ي زبير بن عبدالمطلب را به همسري مقداد بن اسود درآورد و زينب دختر جحش، دخترعمه اش اميمه دختر عبدالمطلب را به ازدواج زيد بن حارثه درآورد. البته امر فاطمه عليهاالسلام فوق اين امر عادي بود. چنانکه امام صادق عليه السلام فرمودند: «اگر علي عليه السلام نبود همشأني براي فاطمه عليهاالسلام از آدم و ديگر فرزندان او پيدا نمي شد» و به همين جهت بود که تکليف خاصي بر سيد الوصيين علي عليه السلام بود که در حيات فاطمه عليهاالسلام زن ديگري را به همسري نگيرد. پس اميرالمؤمنين عليه السلام با هيچ زني ازدواج نکرد تا اينکه فاطمه عليهاالسلام از دنيا رحلت فرمود، آن چنانکه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم کسي را به همسري نگرفت تا خديجه عليهاالسلام دنياي فاني را ترک کرد.


و به اين لحاظ پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پاسخ رد مي داد به هر کسي که فاطمه عليهاالسلام را خواستگاري مي کرد حتي عبدالرحمن بن عوف در هنگام مبالغه و اغراق کردن در مهر، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را ناراحت و غمگين ساخت. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم (براي اينکه جواب دندان شکني به او داده باشد) دست مبارکش را به سوي مشتي سنگ ريزه دراز کرد و آن را برداشت پس در اين هنگام آنها را تبديل به در و مرجان نمود و فرمود: کسي که قادر بر اين (امر) هست زيادي مهر براي او اهميت ندارد.

روزي جبرئيل امين بر پيامبر فرودآمد و گل لاله و گل ميخک را که خداي متعال آن دو را به او هديه کرده بود به همراه داشت، جبريل پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را به آنچه خداوند در مورد ازدواج علي عليه السلام با فاطمه عليهاالسلام امر فرموده بود آگاه ساخت. پانصد درهم مهر قرار ده تا در باب مهر زنان سنتي براي امت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم باشد. و خداي سبحان 5/1 دنيا و ثلث بهشت و چهار نهر در زمين: فرات، دجله، نيل مصر، نهر بلخ را براي زهرا عليهاالسلام مقرر داشت و به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خبر داد به اين که او هنگامي که فاطمه عليهاالسلام را به ازدواج علي عليه السلام درآورد، يازده امام معصوم از آن دو به وجود خواهند آمد و براي امت زمان خودشان رهبر و پيشوا خواهند بود. و امت، معارف را از امام مي آموزد چنان که قوم موسي مشرب و راه خود به دريا را از حضرت موسي آموختند. خداي سبحان فرشتگان را امر کرد به اينکه بهشت را زينت دهند و حورالعين را امر فرمود تا سوره طه، ياسين و شوري را قرائت کنند. و ابري را فرستاد تا در، ياقوت، لؤلؤ، گل لاله و گل ميخک پاشيد پس فرشتگان و حوريه ها از آنها برمي داشتند و به همديگر هديه مي کردند.

به هنگام ازدواج حضرت علي با فاطمه راحيل در بيت المعمور خطبه خواند و گفت: «حمد و ستايش براي خدايي که اول است قبل از اول بودن اولين. و بعد از فناي جهانيان باقي است، او را ستايش مي کنيم بدان جهت که ما را از فرشتگان روحاني قرار داد و به ربوبيت


خود معترف ساخت. براي اوست آنچه به شکرگزاران نعمت داد. گناهان و عيوب را از ما پوشاند و ما را در آسمانها ساکن گرداند و ما را به سراپرده نزديک کرد. و حرص و خواسته هاي نفساني را از ما پوشيد و آزمندي ما را در تسبيح و تقديس خود قرار داد، رحمتش را توسعه دهنده و نعمتش را بخشنده است، منزه و برتر از الحاد و کفر مشرکين اهل زمين است. و به عظمتش بالاتر و برتر از افتراي ملحدين مي باشد. و به راستي که (خداي) ملک جبار، برگزيده بزرگوار و بنده ي با عظمتش علي بن ابيطالب عليه السلام را براي کنيزش سيده زنان، دختر بهترين پيامبران و آقاي رسولان و پيشواي پرهيزکاران اختيار فرمود. پس ريسمان صلي الله عليه و آله و سلم را به ريسمان مردي از خانواده اش بست، شخصي که تصديق کننده دعوتش و تعجيل کننده به سوي کلمه (دين) او بود (علي عليه السلام) با فاطمه عليهاالسلام دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، محمد صلي الله عليه و آله و سلم وصلت کرد.

و براستي خداي سبحان و تعالي در درخت طوبي نوشته ها و مدارکي را به عدد آنچه از دوستان علي عليه السلام و فاطمه صلي الله عليه و آله و سلم مي داند به وجود آورد و در آن درخت، آزادي اينها از آتش (جهنم) مي باشد و فرشتگاني را تحت آن درخت آفريد. پس وقتي که رضوان آن درخت را بجنباند آن نوشته ها مي افتند. پس فرشتگان آنها را نگاه مي دارند. و در روز قيامت محبي از دوستان آنها باقي نمي مانند جز اين که فرشته اي نزد او مي آيد و در دستش سند رهايي او از جهنم مي باشد.»

قبل از ازدواج حضرت فاطمه عليهاالسلام و حضرت علي عليه السلام فرشته اي به نام محمود بر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرودآمد که بين دو کتفش نوشته شده بود: محمد صلي الله عليه و آله و سلم رسول خدا و علي عليه السلام وصي و جانشين اوست. عرض کرد: يا رسول الله خداوند مرا برانگيخته است که نور را به ازدواج نور درآوردم. و مقصودم ازدواج فاطمه عليهاالسلام با علي عليه السلام است.

وقتي که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به حکم خدا (در مورد ازدواج زهرا عليهاالسلام) آگاه شد،


دخترش زهرا عليهاالسلام را فراخواند و او را به آنچه خدا اختيار فرموده و به آن حکم کرده بود، واقف ساخت. و از رغبت و تمايل زهرا عليهاالسلام به حکم الهي سؤال فرمود، او ساکت ماند پس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم صدا را به «الله اکبر» بلند کرده فرمود: سکوت او اقرار اوست. و از اميرالمؤمنين عليه السلام راجع به مهر پرسش فرمود، علي عليه السلام بيان داشت که: جز زره، شمشير، اسب و شتر آبکش چيزي ندارم. پس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم امر به فروختن زره مي کند براي اينکه علي عليه السلام بي نياز از شمشير، اسب و شتر آبکش نبود. قيمت زره پانصد دينار بود.

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به سوي اصحابش بيرون آمد و اينها را به وحي الهي آگاه ساخت، پس فرمود: اي مردم جز اين نيست که من بشري مثل شما هستم، در ميان شما همسر مي گيرم و به شما همسر مي دهم. ولي فاطمه عليهاالسلام مستثناست، ازدواج او امري آسماني است. جبرئيل از جانب خداي متعال به من خبر داد به اين که فرشتگان را بر تزويج فاطمه عليهاالسلام براي علي عليه السلام به گواهي گرفت و به من امر فرمود: آن دو را در زمين به ازدواج يکديگر درآورم و من شما را بر اين ازدواج به گواهي مي گيرم سپس بر منبر بالا رفت و فرمود:

حمد و ستايش خدايي را که آسمان را برافراشت و زمين را گسترد پس آن را فراخ و پهن گردانيد و به وسيله کوهها آن را استوار و محکم کرد.

... اي مردم همانا پيامبران، حجتهاي خدا در زمين، گويندگان به کتاب و عمل کننده به وحيش هستند. و براستي خداوند مرا به تزويج فاطمه عليهاالسلام به علي بن ابيطالب عليه السلام امر فرموده است. خداوند در آسمان علي عليه السلام را به ازدواج فاطمه عليهاالسلام به گواهي ملائکه درآورد. و شما را گواه مي گيرم که من او را به ازدواج فاطمه عليهاالسلام درآوردم.

سپس متوجه علي عليه السلام شد در حالي که قايل به اين کلام بود: يا علي رضايت دادي؟ علي عليه السلام بيان مي دارد: به آنچه خواست خدا و رسولش هست خشنودم. پس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند:


خداوند به اجتماع شما پيوند دهد و تلاش و کوشش شما اقبال و بخت عطا فرمايد و بر شما مبارک گرداند و به شما فرزندان و نسل زياد و پاکيزه عطا نمايد.

و نبي گرامي صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السلام امر فرمود که خطبه اي را ايراد کند پس اميرالمؤمنين عليه السلام چنين بيان داشتند:

«حمد و ستايش براي خدايي که به فواتح علمش که ناطقين و سخنگويان (دين او هستند) الهام فرمود و به سبب ستاره هاي عظمتش قلبهاي پرهيزکاران را درخشان کرد و به نشانه ها و علامتهاي احکامش، راههاي عارفان را روشن ساخت.

... و نکاح از جمله مسايلي است که خداوند متعال به آن امر کرده است و آن را مورد قبول قرار مي دهد و اجتماع ما از جمله اجتماعاتي است که خدا مقدر فرموده وبه آن اذن داده است. و اين رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم است. دخترش فاطمه عليهاالسلام را به پانصد درهم به ازدواج من درآورده است. و به درستي راضي شدم پس او را سؤال کنيد و شهادت و گواهي (بر اين ازدواج) بدهيد.»

ابن جرير به اسنادش از امام صادق عليه السلام روايت کرده که فرمود: وقتي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم حضرت فاطمه را به ازدواج علي عليه السلام درآورد، فرمود: هر کسي که در اين خطبه ازدواج حضور يافته براي صرف طعام حضور داشته باشد. پس منافقين خنديدند و گفتند: آناني که در مجلس عقد حضور پيدا کردند، جمع زيادي از مردمند و حال آنکه طعامي را که حاضر کرده براي ده نفر مي باشد در نتيجه امروز محمد مفتضح و رسوا مي گردد.

اين مطلب به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسيد عموهايش حمزه و عباس را صدا زد و فرمود: شما جلو در خانه باشيد و مردم را ده تا ده تا وارد کنيد. آن دو، مردم را در گروههاي ده تايي وارد مي کردند تا مردم سه شبانه روز از طعام پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم صرف مي کردند و پيامبر بين دو نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا جمع مي کرد. سپس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به (عمويشان) عباس فرمودند: چگونه است، مردم را


مي ديدم که عزيمت مي کردند ولي برنگشتند؟ عباس عرض کرد: اي پسر برادرم! در مدينه مؤمني نيست که غذاي شما را نخورده باشد حتي گروهي از مشرکين نيز با مؤمنين وارد شدند و غذا خوردند و ما دوست نداشتيم که مانع ورودشان شويم براي اين که مي خواستيم آنها به چشم خود مشاهده کنند که چگونه خداوند متعال به شما عظمت و مقام بزرگ مرحمت کرده است.

سپس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از تعداد کساني که در اين سه روز غذا صرف کرده بودند پرسيد ولي عباس چون که تعداد آنها را نمي دانست از عمويش حمزه سؤال کرد حمزه عرض کرد: در سه شبانه روز سه هزار از مسلمانان و سيصد نفر از منافقين از غذاي شما تناول کرده اند.

ابوالفضل الشيباني - متوفاي سال 387 هجري قمري - با سند از امام باقر عليه السلام روايت کرده که: همانا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم وقتي اراده کرد که فاطمه عليهاالسلام را به خانه علي عليه السلام ببرد پارچه مخمل ابريشمي بر استر سپيد مايل به خاکستري انداخت و فاطمه عليهاالسلام را بر او سوار کرد و به سلمان فرمود که استر را دلالت کند - و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم او را مي راند و پيش مي برد پس در اثناي راه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرياد و غوغايي را شنيد. اين فرياد جبرئيل در ميان هفتاد هزار از فرشتگان و ميکائيل در آن مراسم بود. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اينها را از آمدنشان سؤال فرمودند. گفتند: آمديم که فاطمه عليهاالسلام را به خانه علي عليه السلام برسانيم.سپس جبرئيل و فرشتگان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم تکبير گفتند از اينجا تکبير گفتن در عروسيها سنت گرديد.

وقتي فاطمه عليهاالسلام وارد خانه علي عليه السلام شد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم دست اميرالمؤمنين عليه السلام را گرفت و در دست فاطمه عليهاالسلام گذاشت و فرمود: سخني نگوييد تا اين که بر شما وارد شوم پيامبر خيلي سريع وارد شد و در دستشان چراغي بود، آن را در طرفي از خانه گذاشت و به اميرالمؤمنين فرمود: آبي از مشک کوچک را در کاسه بريزد، وقتي


اميرالمؤمنين کاسه ي آب را به محضر حضرت آورد مقداري از آب دهان مبارک را در آن انداخت سپس به اميرالمؤمنين داد. پس از آن آشاميد. باقي مانده ي آب را در کاسه را حضرت به سينه ي اميرالمؤمنين و فاطمه پاشيد و فرمود:

«انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يهطرکم تطهيرا».

«جز اين نيست که خداوند اراده کرده است که رجس و پليدي را از شما خانواده (پيامبر) ببرد و شما را پاک و منزه گرداند.»

سپس دو دستش را بلند کرده عرض کرد: خدايا! عترت مرا که هدايت کننده اند از علي و فاطمه قرار ده بار خدايا! اين دو دوستدارترين خلق در نزد من هستند ذريه و نسل اين دو را مبارک گردان و از جانب خودت بر اين دو حافظ و نگهبان قرار ده. من از شيطان رانده شده در مورد اين دو و ذريه آنها به تو پناه مي برم.

بار خدايا! و همانا فاطمه دخترم دوستدارترين خلق در نزد من است و علي دوستدارترين خلق در نزد من مي باشد. خدايا! او را براي خودت دوست و به خودت مهربان و عارف قرار ده و براي او در اهلش برکت قرار ده.

سپس به علي عليه السلام فرمود: با همسرت داخل شويد، خدا براي تو مبارک گرداند و رحمت خدا و برکاتش بر شما باد همانا او ستوده و عالي است. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از نزد آن دو خارج شد و چنين گفت: بار خدايا به اجتماع اينها پيوند ده و بين قلوبشان الفت برقرار فرما. و آنها و ذريه ايشان را از ورثه بهشت پرنعمت، قرار ده. و فرزنداني پاک به آنها روزي فرما (فرزنداني) که طيب و مبارک باشند. و نسل اين دو را بابرکت گردان و آنان را پيشواياني قرار ده که به امر تو (جامعه را) به طاعت تو هدايت کنند و به آنچه تو به آن راضي و خشنودي امر نمايند. خداوند شما و نسل شما را پاک گرداند. من در حال صلح و آشتي ام با کسي که در حال صلح با شما باشد و در حال جنگ با کسي هستم که با شما در حال جنگ است. از شما وداع نموده


خداوند بر شما حافظ باشد.

و اين مراسم در سال دوم هجرت در اول ذي الحجه برپا شد. و اين امر شانزده روز بعد از وفات رقيه (دختر حضرت صلي الله عليه و آله و سلم) انجام شد. و فاصله بين به ازدواج درآوردن آن دو در آسمان و تزويج در زمين چهل روز بود.

جابر بن عبدالله انصاري مي گويد: روزي نماز عصر را با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم خواندم، بعد از نماز مرد عربي پيش آمد که ضعف و پيري او را فرسوده کرده از پا درآورده بود. به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم عرض کرد: من گرسنه ام به من غذا بده، برهنه ام مرا بپوشان، فقير و بي چيزم به من ببخش. حضرت صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: (نزدم) چيزي را براي تو نمي يابم (تا نياز تو را برطرف کنم) به منزل کسي برو که خدا و رسولش او را دوست مي دارد و او نيز خدا و رسول را دوست مي دارد خداوند کلام حضرت را در او مؤثر ساخت.

مرد عرب راهي منزل فاطمه عليهاالسلام شد، خانه آن حضرت با خانه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم همجوار بود، خانه اي که حضرت جداي از همسرانش به خودش اختصاص داده بود. بلال به اتفاق آن مرد عرب تا منزل فاطمه عليهاالسلام رفتند وقتي به در خانه رسيدند پيرمرد ايستاد و با صداي بلند گفت: سلام بر شما اهل بيت نبوت که خانه شما محل رفت و آمد فرشتگان و محل نزول جبرئيل روح الامين از نزد پروردگار جهانيان است.

فاطمه عليهاالسلام فرمود: اي مرد تو کيستي؟

پيرمرد عرب عرض کرد: نزد پدرتان سيدالبشر رفتم مهاجري هستم که به سختي افتاده ام اي دختر محمد صلي الله عليه و آله و سلم بي لباس و گرسنه ام، پس حاجت و نياز مرا برآور. خدا تو را مورد رحمت خويش قرار دهد.

نزد فاطمه عليهاالسلام چيزي وجود نداشت. تصميم گرفت که پوست قوچ را که حسن و حسين عليهماالسلام روي آن مي خوابيدند به او ببخشد فرمود: اي پيرمرد اين را بگير و حاجت خود را برآور.


(پيرمرد) عرض کرد: اي دختر محمد صلي الله عليه و آله و سلم از گرسنگي به تو شکايت آورده ام پس با اين پوست چه مي توانم بکنم.

در اين وقت حضرت عليهاالسلام گردنبندي که به گردن مبارک داشت، گردنبندي که فاطمه دختر حمزه فرزند عبدالمطلب به ايشان هديه کرده بود، به آن پيرمرد بخشيد و فرمود: اين را بفروش شايد خدا به اين واسطه به تو عوض دهد، چيزي که در آن براي تو خير و برکت باشد.

اعرابي آن را گرفت و به آنچه فاطمه عليهاالسلام به او بخشيده بود و به اطلاع رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم رسانده و از کساني که در مسجد بودند خواست که آن را بخرند. عمار فرزند ياسر ايستاد و در خريدنش از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اجازه خواست. حضرت فرمودند: اي عمار! آن را خريداري کن. پس اگر جن و انس در آن بيع شريک شوند خدا اينها را عذاب نخواه کرد. عمار در مورد قيمت آن با اعرابي چانه زد اعرابي بيش از اين نخواست که غذايي به او بدهد که سير شود و برده و لباسي که بدنش را با آن بپوشاند و براي پروردگارش در آن نماز بگذارد و ديناري که او را به خانواده اش برساند.

عمار بيست دينار و دويست درهم هجري و برد يماني و مرکبي که او را به خانواده اش برساند، به او عطا کرد. - و اين قيمت سهم عمار از غنيمت خيبر بود - سپس اعرابي به منزل عمار رفت، عمار آن قدر از غذا به او داد تا سير شد، سپس اعرابي به محضر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم برگشت و عرض کرد: سير شدم و بدنم پوشيده شد و بي نياز گشتم. حضرت از او خواستند که براي فاطمه عليهاالسلام دعا کند. (به خواست حضرت پاسخ مثبت داده) عرض کرد: پروردگارا! تو معبودي هستي که ما تو را به وجود نياورديم و معبودي هستي جز تو براي ما که او را ستايش کنيم نيست. و تو روزي دهنده ما از تمام جهات، هستي. بار خدايا! به فاطمه عليهاالسلام دختر محمد صلي الله عليه و آله و سلم آنچه را که هيچ چشمي نديده و هيچ گوشي نشنيده عطا


فرما.

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آمين گفت و به اصحابش فرمود: همانا خداي متعال در دنيا آن را به فاطمه عليهاالسلام عطا فرموده است، من پدر او هستم و احدي در دو جهان مثل من نيست. و علي شوهر اوست و اگر او نبود همشأني براي فاطمه ابدا پيدا نمي شد. و خداوند به فاطمه، حسن و حسين را بخشيد و در دو جهان مثل آن دو که دو آقاي فرزندان پيامبران و دو آقاي جوانان بهشت هستند، نيست. سپس براي کسي که حضور داشت: فرمود: آيا بيش از آنچه گفتم، نگويم. عرض کردند: بلي (براي ما بگو اي رسول خدا!)

حضرت صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: روح الامين جبرئيل به من خبر داد به اين که: فاطمه عليهاالسلام آن هنگامي که قبض روح شود و دفن گردد، دو فرشته در قبر از او سؤال مي کنند: پروردگار تو کيست؟ پس مي گويد: الله پروردگار من است. پس آن دو مي گويند: پيامبر تو کيست؟ پاسخ مي دهد: پدرم. سؤال مي کنند: ولي تو کيست؟ در پاسخ مي گويد: اين فردي که کنار قبرم ايستاه علي بن ابيطالب عليه السلام.

پس عمار مصمم شد و گردنبند را در پارچه يماني پيچيد و به همراه آن عطر گذاشت و آن به همراه غلامي که اسمش سهم بود و آن را از سهم غنيمت خيبر خريده بود، به محضر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرستاد و گفت: تو و گردنبد هديه اي براي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم هستيد. پس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم امر فرمود که آن را به عنوان هديه به جانب فاطمه عليهاالسلام روانه کنند. پس هنگامي که غلام به سوي فاطمه عليهاالسلام آمد و آن حضرت عليهاالسلام را در جريان کار عمار قرار داد، حضرت فاطمه گردنبند را گرفت و غلام را آزاد نمود. غلام خنديد. فاطمه عليهاالسلام فرمودند: اي غلام چرا مي خندي؟ عرض کرد: عظمت و بزرگي برکت اين گردنبند مرا به خنده در آورده، گرسنه اي را سير کرد، برهنه اي را پوشاند، فقيري را بي نياز ساخت و بنده اي را آزاد کرد و باز هم به صاحبش برگشت.

سپس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم براي حاضرين در مجلس راجع به دخترش عليهاالسلام به تفصيل سخن گفت.


فرمود: براستي خداوند گروهي از فرشتگان را معين فرمود تا از جوانب و اطراف حافظ و نگهبان فاطمه عليهاالسلام باشند و اين گروه در طول حيات و در قبر، همراه اويند. و بسيار بر او پدر و شوهر و فرزندانش درود مي فرستند. پس کسي که بعد از وفاتم مرا زيارت کند مانند کسي است که مرا در هنگام حيات زيارت کرده است. وکسي که فاطمه را زيارت کند، پس چنين است که مرا زيارت کرده. و کسي که علي بن ابيطالب را زيارت نمايد گويا فاطمه را زيارت کرده و کسي که به زيارت حسن و حسين برود مانند آن کسي است که علي را زيارت نموده. و کسي که فرزندان آن دو را زيارت نمايد، چنان است که آنها را زيارت کرده است.

در حديثي از ابن عباس نقل شده است که: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به فاطمه عليهاالسلام فرمودند: براستي خداوند متعال جبرئيل را در ميان هفتاد هزار فرشته برمي انگيزد پس هفت قبه از نور بر قبرت مي زند سپس اسرافيل با سه حله مي آيد، و بالاي سرت مي ايستد و تو را ندا مي کند اي فاطمه! دختر پيامبر عليهاالسلام به جانب محشرت بلند شو، در حالي که داراي شکوه و آرامش هستي و بدنت مستور و پوشيده است، پس اين حله را بپوش. و روفائيل ناقه اي از نور مي آورد که مهارش از لؤلو مي باشد و بر او کجاوه اي از طلا است، پس فاطمه عليهاالسلام بر آن سوار مي شود و روفائيل و هفتاد هزار فرشته - که در دستشان پرچمهاي تسبيح است - او را مي رانند و هنگامي که حرکت کني هفتاد هزار حوريه از تو استقبال کنند که در دست هر يک آتش داني است که از آنها بوي عود بدون آتش ساطع است و بر آنها تاجهايي از جواهر مرصع به زبرجد سبز است.

سپس مريم بنت عمران - عليهاسلام - با حورياني که مثل حورياني که با تو هستند از تو استقبال مي کند و به همرا تو حرکت مي نمايد. سپس مادرت خديجه عليهاالسلام در حالي که هفتاد هزار فرشته که در دستشان پرچمهاي تکبير است از تو استقبال مي کنند. پس هنگامي که به جمعي نزديک گردي، حوا، که آسيه دختر مزاحم به همراه اوست، به استقبالت مي آيد و با تو همراه مي شود.


وقتي که تو در ميان آن همه جمعيت قرار گرفتي ندا دهنده اي ندا مي کند که: اي خلايق چشمهايتان را پايين بيندازيد تا اين که فاطمه دختر محمد بگذرد پس کسي جز ابراهيم خليل و علي بن ابيطالب به تو نظر نمي کند. پس حضرت آدم حوا را طلب مي کند، حوا با خديجه مادرت که پيش روي توست، مشاهده مي کنند (و ناظر آن همه عظمتي هستند که خداوند براي تو مقرر فرموده است).

سپس منبري که داراي هفت پله هست براي تو نصب مي کنند، در اين هنگام تو در بالاي آن قرار مي گيري، جبرئيل به نزدت مي آيد و مي گويد: اي فاطمه عليهاالسلام حاجت خويش را بخواه. پس مي گويي: اي پروردگار من! شيعيان مرا (درياب) ندايي از جانب عزيز سبحان مي آيد که: من اينها را آمرزيدم. پس مي گويي اي پروردگار! شيعيان فرزندانم (را درياب) ندايي از جانب پروردگار مي آيد که اينها را آمرزيدم پس مي گويي: پيروان شيعه ام (را درياب) پس خداوند مي گويد: اي فاطمه! برو هر کس که به تو متوسل گردد در بهشت با توست و هنگامي که شيعيان فاطمه عليهاالسلام بر در بهشت بايستند از مولاي جليل (خداي متعال) ندا مي رسد که علت ايستادن شما چيست؟ براستي دختر پيامبر عليهاالسلام شما را شفاعت کرده است. پس مي گويند: دوست داريم که قدر و ارزش خودمان را در اين روز بشناسيم.

خداوند مي فرمايد: اي دوستان من! نظر اندازيد به کسي که شما را به خاطر حب فاطمه عليهاالسلام دوست داشته و به جهت حب فاطمه عليهاالسلام به شما طعام داده، شما را پوشانده و به شما آب رسانده است. و به خاطر حب فاطمه غيبتي را از شما رد کرده پس او را داخل بهشت کنيد.

امام باقر عليه السلام فرمودند: در آن روز همه وارد بهشت مي شوند مگر افراد کافر و منافق و يا کسي که در دل او شکي باشد. سپس فاطمه عليهاالسلام پيراهن امام حسين عليه السلام را در حالي که آغشته به خون است به دست مي گيرد و عرض مي کند: اي خداي من! بين من و بين کسي که فرزندم را به قتل رسانده حکم فرما. سپس از پروردگارش درخواست مي کند


به اين که حسين عليه السلام را ببيند. پس گفته مي شود به وسط محشر نظر کن، پس حسين را در حالي که ايستاده و سرش قطع شده مي بيند.

سپس در اين هنگام که نگاهش به حسين عليه السلام مي افتد، فرياد و شيون مي کشد و صدا مي زند اي ميوه دلم، فرشتگان به جهت فرياد زهرا عليهاالسلام بيهوش مي شوند و اهل موقف فرياد مي کنند: خداوند کشنده ي فرزندت را بکشد. پس خداوند مي فرمايد: قاتل و دوستان و پيروانش را به قتل مي رسانم.

اميرالمؤمنين علي عليه السلام فرمودند: وقتي که مشاهده کردم رنج و زحمتي را که در اثر کارهاي خانه به فاطمه عليهاالسلام رسيده است به فاطمه گفتم: تازه اسيراني را آورده اند نزد پدرت برو شايد به تو خدمتگزاري بدهد تا در کار منزل به تو کمک نمايد. پس فاطمه به محضر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رفت ولي ديد گروهي نزد آن حضرت هستند لذا منصرف شده و برگشت. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم متوجه شدند که فاطمه به جهت امر مهمي به نزدشان آمده است. صبح فردا به خانه فاطمه عليهاالسلام مي آيند و او را از خواسته اش سؤال مي کنند. اما فاطمه از ذکر خواسته اش حيا مي کند. پس من به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم گفتم: براستي شما آگاه هستيد به زحماتي که فاطمه با آن روبرو است، از آوردن آب، آرد کردن و جاروب زدن و اين رنجها بر زهرا عليهاالسلام تأثير گذاشته است، من به او گفتم که از شما درخواست کند که خدمتگزاري به او عطا کني تا در کارهاي خانه او را ياري نمايد.

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: اي فاطمه! آيا تو را راهنمايي نکنم به چيزي که براي تو از خادم و دنيا بهتر باشد. عرض کرد: آري اي رسول خدا! پس آن حضرت اين تسبيح معروف را که هنگام خواب و بعد از هر نماز خوانده مي شود به آن حضرت تعليم فرمود.

اخبار رسيده از خاندان رسول اعظم صلي الله عليه و آله و سلم در تشويق به انجام دادن اين تسبيح، در حد استفاضه است، تا آنجا که امام باقر عليه السلام فرمودند: خداوند به چيزي بهتر از تسبيح فاطمه عليهاالسلام عبادت نشده است که هر روز بعد از نماز خوانده مي شود. و اگر چيزي افضل از آن


وجود داشت، هر آينه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به فاطمه عليهاالسلام هديه مي کرد.