بازگشت

عيسي


ابن مريم، عيسي پيغامبر عليه السلام. ملقب به روح الله. از پيامبران بزرگ است. از کلمه عيسي لغت عبراني يا سرياني است و اسم وي مسيح است. اسمي است عبراني يا سرياني و گويند مقلوب از يوع است که آن نيز عبراني باشد، و شايد تحريفي از عيسو است. عيسي نامي است که مسلمانان براي «سيد» ما يوع مسيح بکار برده اند. عيسون، عيسي. و کوفي ها مضموم کردن سين را پيش از واو و مکسور ساختن آن را قبل از ياء نيز جايز دانسته اند، اما بصري ها آن را جايز نمي دانند. نسبت بدان عيسوي و يا به حذف الف يعني عيسي مي باشد. عمر وي


33 سال و روز تولد او مبدأ تاريخ ميلادي است که 622 سال قبل از تاريخ هجري مي باشد (برادر 749 رومي). مسيحيان وي را لقب کريست (کرايست) خوانند و غالبا او را پسر خدا نامند. مسلمانان او را در زمره ي پيغمبران اولوالعزم دانند عيسي از مريم عذراء در اصطبلي متولد شد. و چون از جانب هردوس والي روم مورد تهديد بود، خانواده ي او وي را به مصر بردند. عيسي پس از بازگشت در «ناصرة» مستقر گرديد و جواني خود را در آنجا گذرانيد. (به همين مناسبت ملقب به ناصري نيز بود). در اين اوان در کارگاه يوسف نجار بکار مشغول بود. به سن سي سالگي در «جليل» شروع به تبليغ عقيده ي خود کرد و سپس در اورشليم مشغول تبليغ شد. در شهر اخير وي مورد عداوت روز افزون فريسيان بود. يکي از حواريان وي، يهودا، در مقابل سي سکه نقره بدو خيانت کرد. پس از محاکمه وي را به صليب آويختند. مسيحيان معتقدند که چند تن از زنان قديسه وي را کفن کردند و وي سه روز بعد دوباره زنده شد و پس از چهل روز به آسمان صعود کرد. حواريان وي براي تبليغ مسيحيت به اقطار جهان پراکنده شدند. در قرآن کريم آمده است: ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم (قرآن 157/4) يعني او را نکشتند و بر دار نکشيدند اما امر بر ايشان مشتبه شد. عمر او را 33 سال نوشته اند. و واقعه ي مصلوب شدن وي به سال سي ام تاريخ مسيحي جديد در بيت لحم رخ داد. بر طبق روايات اسلامي هنگامي که مريم از اهل خود دور شد و روح القدس بصورت بشري بدو ظاهر گشت روح به مريم گفت: من فرستاده ي خدايم و پسري به تو بخشم. مريم گفت: چگونه ممکن است در حالي که بشري مرا لمس نکرده و من بدکاره نيستم. روح پاسخ داد: خداوند براي نشان دادن رحمت خود چنين فرموده است. پس روح در مريم دميد و او آبستن شد، ولي اين واقعه را از مردم مخفي داشت تا هنگام زادن فرارسيد. درد زاييدن مريم را سخت رنج مي داد او آرزوي مرگ مي کرد. از شدت درد به درخت خرماي


خشکي پناه برد. از جانب خدا ندا رسيد که درخت خشک را حرکت ده تا براي تو خرمايي تازه ريزد، و چنين شد. پس عيسي متولد گرديد. قوم مريم از زادن چنين کودکي از مريم دوشيزه در عجب شدند و گفتند: اي مريم پدر و مادرت هر دو از نيکان بودند، چگونه چنين کاري از تو سر زد، پدر اين کودک کيست؟ مريم از جانب خدا دستور داشت که با کسي سخن نگويد. پس به سوي گهواره اشاره کرد. کودک زبان گشود و گفت: من بنده و فرستاده خدايم از خداوند، بپرهيزيد و به جهت توهينهاي ناروايي که به مادرم مي کنيد.

روزي حضرت عيسي عليه السلام همراه حواريون از زمين کربلا عبور مي کردند، ناگاه شير درنده اي راه را بر ايشان گرفت، عيسي عليه السلام پيش رفت و گفت: اي شير چرا راه را بر ما بسته اي؟ عرض کرد: نمي گذارم از اين زمين عبور کنيد مگر اينکه يزيد، کشنده ي فرزند پيغمبر خاتم را لعنت کنيد.