بازگشت

عمرو بن صبيح صيداوي


وي يکي از ده نفري بود که پس از شهادت امام حسين عليه السلام بر بدن مطهر آن حضرت اسب تاختند. ابوعمرو زاهد گويد: به اين ده نفر نگاه کرديم، همه زنا زاده بودند.

به قولي وي قاتل جناب «عبدالله بن مسلم بن عقيل» و «عبدالله بن عقيل بن ابيطالب» بود.

مختار، اين گروه را دستگير کرد و دستور داد همه را به پشت بخوابانند و با ميخهاي آهني دست و پايشان را به زمين کوبيد و دستور داد اسبهايي با نعل آهنين، بر بدنهاي پليد آنان تاختند و آنقدر ادامه دادند تا به هلاکت رسيدند. سپس جسدهاي آنان را با آتش سوزانيد.

از جمله کساني که سخت تحت تعقيب بود «عمرو بن صبيح» از طايفه ي «صيداء» است. عمرو، گفته بود: من در کربلا بودم و بعضي از ياران حسين را با نيزه زدم و زخمي کردم، اما کسي را نکشتم هنگام شب، وقتي که همه خواب بودند، خانه ي عمرو محاصره شد و «عمرو» در پشت بام خانه خواب بود و شمشير را زير سرش گذاشته بود، ناگهان، خود را در ميان محاصره افراد مختار ديد و تا خواست شمشير را بردارد، ياران مختار زودتر از وي شمشير را برداشته بودند، او سخت ناراحت شد و فرياد زد: «اي شمشير، خدا تو را لعنت کند که بد شمشيري بودي، با آنهمه نزديک بودن چه دور بودي!» عمرو، دستگير شد و او را به نزد مختار آوردند.

مختار گفت او را زنداني کنند تا صبح وي را محاکمه و مجازات کند. فردا صبح مختار، بار عام داشت و همه ي ياران در جلسه ي او بودند، دستور داد «عمرو بن صبيح» را بياوريد. عمرو را در حالي که دست بسته بود، جلوي مختار آوردند و عمرو فرياد زد: اي گروه کافران و بدکاران! اگر شمشير در دستم بود، مي ديديد چگونه با آن مي جنگيدم و هرگاه مردن من به کشته شدن باشد، دوست ندارم کسي جز شما مرا بکشد، زيرا شما بدترين خلق خدا هستيد، اما دلم مي خواست که اينسان بي سلاح،


اسير شما نبودم بلکه با شمشير با شما مقابل مي شدم.

اين مرد خبيث و هتاک، با دستش سيلي اي به صورت عبدالله کامل (از ياران مختار) زد. ابن کامل، از حماقت و حمله اين مرد خنديد و دست او را گرفت و محکم آن را نگاه داشت. سپس ابن کامل رو به مختار کرد و گفت: امير اين مرد مدعي است در کربلا کسي را نکشته فقط با نيزه بعضي از ياران امام حسين عليه السلام را زخمي کرده است. درباره ي او چه دستور مي دهيد؟!

مختار گفت: نيزه ها را بياوريد. نيزه داران آمدند.

مختار گفت: آنقدر نيزه به او بزنيد، تا بميرد و او با اين وضع به درک واصل شد.