بازگشت

عبدالله بن زبير


عبدالله فرزند زبير از قبيله ي قريش بود و کنيه ي او: «ابوخبيب» يا «ابوبکر» مي باشد. نسب او عبدالله بن زبير بن عوام بن خويلد بن اسد بن عبدالغري بن قصي الاسدي است. وي اولين مولود مهاجرين در مدينه بود و در ماه بيستم هجرت در مدينه به دنيا آمد. مادر او «اسماء» دختر ابي بکر، خليفه ي اول مي باشد و مادر پدرش «صفيه»، عمه ي پيامبر و اميرمؤمنان عليه السلام است. پدر او


زبير، ابتدا از صحابه ي پيامبر و اميرالمؤمنين علي عليه السلام بود و هنگام وفات پيامبر و تشکيل «سقيفه ي بني ساعده»، از مخالفين بيعت با ابوبکر بود و در خانه ي علي عليه السلام با جمعي آماده ي درگيري با دارودسته ي ابوبکر و عمر شد و با عمر بشدت درگير گرديد و برخلافت ابوبکر معترض بود، هنگامي که عمر با عده اي به خانه ي علي عليه السلام (براي مجبور کردن آنان به بيعت ابوبکر) يورش برد، زبير با شمشير، مانع ورود عمر شد و عمر، شمشير او را گرفت و آن را شکست، اما بالاخره پس از تثبيت خلافت ابوبکر و سپس عمر، با آنان کنار آمد و امتيازات مهمي از آنان گرفت (و بدين صورت زبير حق اهل بيت را ناديده گرفت و به جمع شيخين پرداخت). تا جايي که در جنگ جمل «زبير» که يکي از ارکان اصلي اين جنگ بود بر روي حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام شمشير کشيد و با حمايت «عايشه» به دشمني با اهل بيت پرداخت.

وي خود را از حسين عليه السلام جدا مي دانست و پيش از برپايي قيام امام حسين عليه السلام مانع از به حکومت رسيدن حضرت مي شد. چرا که امام حسين عليه السلام در نظر مردم محترم بود و امکان هر گونه رقابتي در ميان نمي بود، در نتيجه ابن زبير مي بايست صبر کند و به انتظار فراهم آمدن شرايط مناسب بنشيند. وي سخت مي کوشيد تا امام حسين عليه السلام را هر چه زودتر، به سوي عراق گسيل دارد، زيرا وجود امام در خاک حجاز براي «ابن زبير» سنگين بود. ابن زبير در حجاز ماند و شاهد رويدادها بود تا خبر شهادت امام حسين عليه السلام را شنيد. ابن زبير، بي درنگ عليه امويان و کسب استقلال حجاز، اعلان قيام کرد و از حادثه ي کربلا براي تحريک مردم سود جست. يزيد، پس از قتل عام مردم مدينه و غارت و انهدام شهر، باز به مسلم بن عقبه ي جنايت پيشه فرمان داد تا با نيروهاي خود به طرف مکه براي سرکوبي نهضت «ابن زبير» حرکت کند، اما خداوند به او مهلت نداد و در بين راه مدينه و مکه در


جايي به نام «قديد» مرض سختي گرفت و با آن نيز به درک واصل شد. نيروهاي سرکوبگر يزيد، پس از مرگ فرمانده شان، تحت فرماندهي جنايتکار ديگري به نام «حصين بن نمير» که از جانيان معروف کربلا بود قرار گرفتند. «حصين»، نيروهايش را به طرف مکه حرکت داد و شهر مکه را از هر طرف محاصره کرد و تمام نقاط حساس شهر را سنگربندي کرد. «عبدالله بن زبير» که خود را حاکم مسلمين مي دانست، احساس کرد نمي تواند در مقابل لشکر جرار شام، به سرکردگي «حصين» مقاومت کند، خود را به مسجدالحرام رساند و به کعبه پناهنده شد و آنجا را پناهگاه خود قرار داد. «حصين» و لشکر شام، مسجد را محاصره کردند و در بلندي اطراف مسجد، موضع گرفتند و منجنيق هاي پرتاب سنگ و عراده ها را دور تا دور کعبه مستقر کردند. اگر قواي اموي توانسته بودند موضع مدينه را درهم شکنند، ولي موضع مکه سخت بود و «ابن زبير» دامنه ي جنبش را به حجاز و عراق و مصر گسترش مي داد. «ابن زبير» در کعبه متحصن شد و دروازه هاي شهر را بست. عبدالله بن زبير و تعدادي از يارانش از جمله کساني بودند که مسجدالحرام را پايگاه خود قرار داده بودند. «حصين بن نمير» به کعبه حمله کرد و آن را ويران نمود. مسعودي اضافه مي کند که: در اثر اين جنايت، صاعقه اي از آسمان بر لشکر شام فرودآمد و جمعي از آنان را به هلاکت رساند و اين واقعه در روز شنبه، سوم ربيع الاول، در سال شصت و سه ه.ق، بوقوع پيوست. يازده روز پس از اين جنايت، يزيد بن معاويه به هلاکت رسيد و ابن زبير و هوادارانش همچنان در محاصره، مقاومت مي کردند و رفته رفته، وضع آنان خطرناکتر مي شد، که يازده روز بعد ناگهان خبر رسيد که يزيد مرده است. لشکر شام، متلاشي شد و اوضاع بهم ريخت و حصين بن نمير با ابن زبير کنار آمد و ابن زبير مجددا بر اوضاع مسلط شد. با رسيدن خبر مرگ يزيد به مکه، جنگ متوقف شد، «حصين بن


نمير» فرمانده ي اموي در (ابطح) خارج شهر مکه با ابن زبير وارد گفتگو شد، تا به راه حل سياسي برسند، حصين به ابن زبير پيشنهاد کرد که همراه او به شام بروند و با او به عنوان خليفه بيعت کنند، اما ابن زبير، پينشهاد حصين را رد کرد و باشتاب به مکه برگشت. امتناع ابن زبير، از قبول پيشنهاد حصين، فرصت مناسبي که وي را به خلافت مي رساند، از ميان برد؛ زيرا دستيابي وي به خلافت با مرگ يزيد و اوضاع آشفته ي دمشق، انتظار مي رفت.

بزرگترين آرزوي عبدالله بن زبير، رسيدن به قدرت و حکومت بود. و دنبال فرصت مناسب مي گشت تا اين که معاويه مرد، و مردم عراق براي خارج کردن حکومت از چنگ امويان، دست بکار شدند و در حجاز جنب و جوشي نيز به وجود آمد. اما با وجود شخصيتي بي نظير و مورد عنايت جامعه ي اسلامي آن روز يعني امام اباعبدالله الحسين عليه السلام، زمينه ي مساعدي به دست «ابن زبير» نيفتاد گرچه او با امام حسين عليه السلام عداوت و رقابت و دشمني داشت، اما با بيعت نکردن با يزيد هم، موافق نبود. بنابراين، ابن زبير، هرگز يزيد را به عنوان خليفه، به رسميت نشناخت و خود منتظر فرصت و وقت مناسب بود تا ادعاي خلافت کند. بالاخره سال 61 هجري، امام حسين عليه السلام قيام کرد و به شهادت رسيد و موجي عظيم از آگاهي و اعتراض و حرکت و قيام سراسر جهان اسلام را فراگرفت. عبدالله براي فريب مردم، خود را مردي زاهد و عابد جلوه مي داد و نماز و روزه ي او ضرب المثل شده بود و توانست تا اندازه اي اعتماد عوام را به خود جلب کند. و ابتدا نيز خود را به عنوان خونخواه امام حسين عليه السلام معرفي نمود. جنايات يزيد که از همه مهمتر فاجعه ي کربلا و پس از آن قتل عام مردم مدينه بود موجب گشت تا موج نفرت عمومي عليه يزيد و حکومت بني اميه، همه جا را فرابگيرد. روحيه ي خونخواهي امام حسين عليه السلام و انتقام طلبي مسلمين، زمينه ي بسيار مهمي براي عبدالله بن زبير بوجود آورد. و او که سراسر وجودش دشمني با اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود، اين بار نيز با يک جهش


فرصت طلبانه، به عنوان خونخواه امام حسين عليه السلام خود را ظاهر ساخت. و توانست توجه بسياري از انقلابيون، از جمله مختار بن ابي عبيد را به خود جلب کند. پس از حرکت امام حسين عليه السلام و يارانش، مردم را به سوي خود دعوت مي کرد و بدين وسيله آنان را فريب مي داد و جنايات يزيد را گوشزد مي کرد، اما با مرگ يزيد در سال 64 ه.ق او از سخنش برگشت و معلوم شد که اين يک شعار بيشتر نبود و عبدالله دنبال رياست و حکومت خود مي باشد. (و بدين گونه ابن زبير سر به طغيان برداشت).

عبدالله بن زبير، پس از مرگ يزيد ادعاي خلافت کرد و گروهي با او بيعت کردند. تا اينکه در سال 73 در دوره ي خلافت عبدالملک، به دست نيروهاي حجاج بن يوسف که براي سرکوبي او به مکه هجوم آوردند. کشته شد.

اصولا بني هاشم، عبدالله بن زبير را به عنوان حاکم مسلمين قبول نداشتند و اعلام خلافت او را محکوم مي کردند. امام سجاد عليه السلام نيز قيام او را به عنوان فتنه ياد مي کند. خصوصا محمد حنفيه فرزند بزرگ اميرمؤمنان عليه السلام. او با شناختي که از روحيه ي خودخواهي و جاه طلبي و عناد عبدالله بن زبير نسبت به خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم داشت، شديدا در مقابل او ايستاد و حاضر نشد با او کنار بيايد و يا بيعت کند.

عبدالله زبير، کينه و عناد سختي نسبت به اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم داشت که قبلا اشاره کرديم. و بني هاشم هم به شدت از او نفرت داشتند و با همه ي فشارها و تهديدها حاضر نشدند با او بيعت کنند.

بلاذري گويد:

هنگامي که عبدالله بن زبير، از بيعت کردن «محمد» و همفکرانش با او مأيوس شد؛ از آن طرف قيام مختار در کوفه موفق شده بود و با توجه به ارادت خاص مختار نسبت به اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عموما و اطاعت و پيروي او از ابن حنفيه خصوصا؛ ابن زبير سخت به وحشت افتاد. «آزادي شهر مهم کوفه از سلطه ي ابن زبير، اخراج فرماندار او از طرف


مختار و ارتباط قوي بين مختار و محمد حنفيه بسيار براي وي گران و خطرناک بود. بنابراين تصميم گرفت و به هر قيمتي که شده، «محمد حنفيه» و هوادارانش را زير فشار قرار دهد و در صورت امتناع آنان از بيعت، همه را به قتل برساند.

او بخوبي مي دانست که اگر کار مختار بالا گيرد؛ قطعا موقعيت «محمد حنفيه» تثبيت مي شود، در اين صورت در شهر مکه، حکومت او به سقوط کشانده خواهد شد. لذا دستور داد که «محمد حنفيه» و تعدادي از بني هاشم و بعضي شيعيان طرفدار او را در تونل زمزم زنداني کنند و باشدت با آنان برخورد نمايند. ابن زبير ضرب الاجلي قرار داده به آنان پيغام داد که اگر تا فلان تاريخ، تسليم حکومت من نشويد؛ در همان تونل، هيزم ريخته و همه را زنده زنده به آتش خواهم کشيد.

پيام ابن زبير توسط برادرزاده خود «عمرو بن عروة بن زبير» به «محمد حنفيه» رسيد. محمد حنفيه فرزند اميرمؤمنان عليه السلام باصراحت و قاطعيت به فرستاده ي ابن زبير گفت: «برو به عمويت از طرف من بگو: خيلي مغرور شده اي که اين طور براي خونريزي و هتک حرمت مهيا گشته اي!» او نيز پيام محمد را به ابن زبير رساند.

معاوية بن ابوسفيان در آخرين وصيت خود به پسرش يزيد نکاتي را راجع مخالفان حکومت گوشزد نمود، از جمله آنکه در مورد عبدالله بن زبير گفت: آن کسي که چون شير در کمين است و چون روباه، تو را به بازي مي گيرد و مترصد فرصت مناسب است تا به تو بپردازد، ابن زبير است، اگر بر او پيروز شدي بند از بندش جدا کن تا بتواني خون قوم خويش را از شر او نگهداري.