بازگشت

خبر دادن پيامبر از شهادت او


شيخ مفيد گويد:

از ام سلمه روايت شده است: شبي پيامبر خدا صلي الله عليه و اله و سلم از نزد ما بيرون رفت وغيبت او طول کشيد. سپس غبارآلوده و پريشان برگشت، در حالي که دستش بسته بود. عرض کردم يا


رسول الله! چرا اين گونه پريشان و غبارآلودي؟ فرمود: در همين زمان مرا به جايي در عراق بردند که نامش کربلاست. در آنجا قتلگاه فرزندم حسين و گروهي از فرزندان و اهل بيت خود را ديدم. پيوسته خونهاي آنان راجمع آوري مي کرديم. اين همان است در دستم (و دستش را پيش من گشود). فرمود: اين را بگير و نگهدار. من آن را گرفتم. مثل خاک سرخ بود. در شيشه اي گذاشتم و در آن را بستم و نگهداشتم.

چون حسين عليه السلام از مکه به سمت عراق خارج شد، هر روز و شب آن شيشه را درآورده، مي بوييدم و به آن نگاه مي کردم و بر شهادت او مي گريستم. چون روز دهم محرم شد، روزي که حسين عليه السلام در آن روز شهيد شد، اول روز آن شيشه را درآوردم به همان حال بود. آخر روز که سراغ آن رفتم، ديدم که خون تازه است. در خانه ام ناله زدم و گريستم و خشم خود را فرو بردم و آن را پنهان داشتم، از بيم آنکه مبادا دشمنان اهل بيت در مدينه بشنوند و به شماتت شتاب ورزند. پيوسته لحظه شماري مي کردم تا آنکه پيک، خبر شهادت او را آورد و آنجچه ديده بودم تحقق يافت. [1] .

فرات کوفي به سند خويش از امام صادق عليه السلام چنين روايت مي کند:

حسين بن علي عليه السلام در آغوش مادرش بود. پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم او را گرفت و فرمود: خدا کشنده ات را لعنت کند، خدا عريان کننده ي تو را لعنت کند، خدا همدستان بر ضد تو را هلاک کند و بين من و آنان که بر ضد تو يکديگر را ياري کردند داوري کند.

فاطمه ي زهرا عليهاالسلام گفت: پدر! چه مي گويي؟ فرمود: دخترم! به يادم آمد آنچه پس از من و تو از اذيت و آزار و ظلم و ستم بر او وارد مي شود، در حالي که او در آن روز ميان گروهي است که مثل ستارگان آسمان درخشانند و مشتاق شهادت، گويا محل سپاه و جاي بارافکندن و تربت آنان را مي بينم.

گفت: پدر! آنجا که توصيف مي کني کجاست؟ فرمود: جايي است به نام کربلا که براي ما و امت، سرزمين رنج و بلاست و بدترين افراد امتم براي کشتن آنان بيرون مي آيند و هر يک از آنان چنانند که اگر همه ي آسمانيان و زمينيان از آنان شفاعت کنند، شفاعتشان پذيرفته نمي شود و در آتش، جاودانند.

گفت: پدر! آيا کشته مي شود؟ فرمود: آري دخترم! هيچ کس از گذشتگان مثل او کشته نشده است. اهل آسمانها و زمينها، و فرشتگان، حيوانات، گياهان، درياها و کوهها بر او مي گريند و اگر


اجازه داده شود، هيچ جنبنده اي روي زمين باقي نمي ماند. کساني از دوستداران ما براي ياري او مي آيند که در روي زمين خداشناستر و وفادارتر به حق ما از آنان نيست و در روي زمين جز آنان کساني نيستند که به او توجه کنند. آنان چراغهاي فرزندان در تاريکيهاي ستم و شفيعانند. آنان فردا بر حوض من وارد مي شوند و هرگاه وارد شوند، آنان را از چهره هايشان مي شناسم. همه ي پيروان اديان، سراغ پيشوايانشان مي روند. آنان هم ما را مي جويند و جز ما را نمي طلبند. آنان سبب برپايي زمينند و باران به برکت وجود آنان مي بارد.

فاطمه ي زهرا عليهاالسلام گفت: پدر! «انا لله» و گريست. پيامبر به او فرمود: دخترم! اهل بهشت، همان شهيدان در دنيايند؛ آنان که «جانها و اموالشان را در مقابل بهشت فروختند، در راه خدا جهاد مي کنند، مي کشند و کشته مي شوند، و اين وعده ي راست الهي است.» [2] پاداشي که نزد خداست، از دنيا و آنچه در آن است بهتر است. شهادتي که راحت تر از مرگ است، بر هر که شهادت مقدر باشد به شهادتگاهش بيرون مي شود و هر کس هم کشته نشود، بعدا خواهد مرد. اي فاطمه دختر محمد! آيا دوست نداري فرداي قيامت درباره ي حساب اين مردم فرمان بدهي و فرمانت اطاعت شود؟ آيا دوست نداري که فرزندت از حاملان عرش باشد؟ آيا نمي خواهي پدرت چنان باشد که براي شفاعت به سراغش آيند؟ آيا نمي پسندي که در روز تشنگي، شوهرت نگهبان حوض کوثر باشد و دوستان او را سيراب کند و دشمنانش را منع کند. آيا نمي خواهي شوهرت تقسيم کننده ي بهشت و جهنم باشد، آتش به فرمان او باشد، هر که را بخواهد از دوزخ نجات بخشد و هر که را بخواهد در آتش واگذارد؟ آيا نمي پسندي که به فرشتگان بنگري که در اطراف آسمان به تو مي نگرند و منتظر فرمان توند و به شوهرت مي نگرند که در حضور همه ي خلايق، نزد خداوند با آنان مخاصمه مي کند؟ وقتي که حجتهاي او بر همه غالب مي شود و به آتش فرمان داده مي شود که از او اطاعت کند، فکر مي کني خداوند با قاتل فرزندت و قاتلان تو چه خواهد کرد؟

آيا نمي پسندي که فرشتگان آسمان بر فرزندت بگريند و هر چيزي بر او اندوهگين باشد؟ آيا نمي پسندي که هر کس به زيارت او آيد در پناه خدا باشد و همانند کسي باشد که به حج و عمره ي خانه ي خدا رفته باشد و يک لحظه از رحمت خدا دور نباشد و هر گاه بميرد، شهيد مرده باشد و اگر بماند، تا زنده است نگهبانان الهي پيوسته دعايش کنند و همواره در حفظ و ايمني خدا باشد تا آنکه از دنيا برود؟

فاطمه عليهاالسلام گفت: اي پدر! تسليم و راضي شدم و بر خدا توکل کردم. پيامبر دست خود را بر


قلب و چشمان او کشيد و گفت: من و شوهرت و تو و دو فرزندت جايگاهي خواهيم داشت که چشمت روشن و دلت شاد باشد. [3] .

ابن قولويه به سند خود از امام صادق عليه السلام چنين روايت کرده است:

روزي حسين بن علي عليه السلام در دامان پيامبر بود و آن حضرت به بازي با وي و خنداندن او مشغول بود. عايشه گفت: اي رسول خدا! چه قدر از اين بچه خوشت مي آيد! پيامبر به او فرمود: واي بر تو! چگونه دوستش نداشته باشم و از او خوشم نيايد که ميوه ي دلم و نور چشمم است ولي امتم او را خواهند کشت!؟ هر کس پس از مرگش وي را زيارت کند، خداوند پاداش حجي از حجهاي مرا به او مي دهد. گفت: يا رسول الله! حجي از حجهاي تو؟ فرمود: آري، دو حج از حجهاي من. گفت: يا رسول الله! دو حج از حجتهاي تو؟ فرمود: آري، بلکه چهار حج. گويد: همچنان اجر آن را مي افزود و چند برابر مي کرد تا به 90 حج از حجهاي رسول خدا با عمره هايش رسيد. [4] .

خزاز قمي با سند خويش از عبدالله بن عباس چنين نقل کرده است:

خدمت رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم رسيدم، در حالي که حسن بر دوش او و حسين روي زانوي حضرت بود. حضرت رسول آن دو را نوازش مي کرد و مي بوسيد و مي فرمود: خدايا! دوست باش با کسي که با اين دو دوستي کند و دشمن بدار کسي را که با اين دو دشمني کند. سپس فرمود: اي ابن عباس! گويا مي بينمش که صورتش از خونش رنگين است، فرامي خواند و پاسخش نمي دهند، به ياري مي طلبد و ياري اش نمي کنند.

گفتم: يا رسول الله! چه کسي چنين مي کند؟ فرمود: بدترين افراد امتم. آنان را چه مي شود؟! خدا شفاعت مرا به آنان نرساند...، تا آخر حديث. [5] .

کنجي شافعي با سند خويش از انس بن حارث روايت کرده است که گويد:

شنيدم از رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم که مي فرمود: اين پسرم (يعني حسين) در سرزمين کربلا کشته مي شود. هر کس از شما شاهد آن صحنه باشد ياري اش کند.

گويد: انس بن حارث به کربلا رفت و در رکاب حسين عليه السلام شهيد شد. [6] .

ابن شهر آشوب گويد:

از ابن عباس روايت شده که گويد: هند از عايشه خواست که تعبير خوابي را از پيامبر بپرسد. رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: بگو خوابش را تعريف کند. گفت: در خواب ديدم گويي خورشيد از بالاي


سرم طلوع کرده و ماه از نشيمنگاه من بيرون شده و گويا ستاره اي سياه از ماه درآمد و به خورشيدي حمله آورد که از خورشيد بيرون آمده بود، ولي کوچکتر از آن بود و آن را بلعيد. با بلعيدن آن، افق سياه شد. سپس ستارگاني را ديدم که از آسمان آشکار شد و در زمين ستاره هايي تيره را ديدم، جز اينکه ستاره هاي تيره از هر سو همه ي افق زمين را فراگرفت.

اشک، چشمان رسول را گرفت. دوباره فرمود: آن هند است؛ اي دشمن خدا بيرون شو! اندوههايم را تازه کردي و خبر مرگ عزيزانم را آوردي.

چون هند بيرون رفت، پيامبر فرمود: خدايا! او و دودمانش را لعنت کن. از آن حضرت درباره ي تعبير آن خواب پرسيدند. فرمود: خورشيدي که بر سر او تابيد، علي بن ابي طالب است، ستاره ي سياهي که از ماه درآمد، معاويه ي فريب خورده ي فاسق و منکر خداست، آن ظلمتي که او پنداشت و ستاره ي سياهي را ديد که از ماه بيرون آمد و حمل به خورشيدي کرد که کوچکتر از خورشيد درآمده بود و آن را به کام کشيد و سياه شد، آن فرزندم حسين است که پسر معاويه او رامي کشد و خورشيد تيره مي گردد و افق تاريک مي شود. ستاره هاي سياهي که همه ي زمين را فراگرفتند، بني اميه اند. [7] .

علامه مجلسي گويد:

ابن عبدالبر در کتابش، بهجة المجالس و انس الجالس گفته است که به امام صادق عليه السلام که يکي از امامان دوازده گانه است گفتند: تعبير شدن خواب تا چه قدر تأخير مي افتد؟ فرمود: پنجاه سال، چرا که رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم سگ لک و پيش داري را در خواب ديد که خون او را مي ليسد. چنين تأويل فرمود که مردي حسين پسر فاطمه را مي کشد و او شمر بن ذي الجوشن بود که مردي آبله رو بود. تعبير خواب حضرت، پنجاه سال بعد انجام گرفت. [8] .

از امام حسن عسکري عليه السلام روايت شده که:

در تفسير اين آيه «و از شما پيمانتان را گرفتيم که خونهايتان را نريزيد و خودتان را از سرزمينهايتان بيرون نکنيد. پس همه اقرار کرديد در حالي که شاهد بوديد. سپس اين شماييد که خودتان را مي کشيد و گروهي از خوتان را از سرزمينهايشان بيرون مي کنيد و از روي گناه و تجاوز بر ضد آنان مي شوريد.» [9] ، فرمود: پدرم از پدرانش از رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم روايت کرده اند که فرمود: چون اين آيه در مذمت يهود نازل شد که عهدهاي الهي را شکستند و از فرمان خدا روي


برتافتند و رسول خدا را تکذيب کردند و پيامبران الهي را کشتند، رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: اي اصحاب من! آيا به شما خبر دهم که از يهود امت من چه کساني شبيه آنانند؟ گفتند: آري يا رسول الله! فرمود: گروهي از بني اميه که مي پندارند از امت منند و خود را پيرو آيين من مي پندارند، ولي برجستگان ذريه ي من و نسل پاک من و فرزندان دخترم را مي کشند و آيين مرا دگرگون مي کنند و سنت مرا تغيير مي دهند و فرزندانم حسن و حسين را مي کشند، آن گونه که نياکان اين قوم يهود، زکريا و يحيي عليهماالسلام را کشتند. آگاه باشيد! خداوند آنان را لعنت مي کند، آن گونه که پيشتر ايشان را لعنت کرد و خداوند بر بازماندگان نسل آنان تا روز قيامت، امامي را برمي انگيزد، هدايتگر و هدايت شده ي از نسل حسين که تا به آخر آنان را مي کشد و انتقام خون جدش حسين را مي ستاند و در روز قيامت عذابي سخت تر دارند، و بدسرانجامي است.

آگاه باشيد! لعنت خدا بر قاتلان حسين عليه السلام و دوستداران و ياوران آن قاتلان و بر آنان که بدون تقيه، در ملعون بودن آنان شک کنند و درود خدا بر گريه کنندگان بر حسين و عزاداران او. درود خدا بر هر کس که از روي مهرباني و عاطفه و دلسوزي بر حسين بگريد. درود خدا بر لعنت کنندگان بر دشمنان اهل بيت و بر آنان که دلي آکنده از خشم و نفرت از آنان دارند. هلا! که راضيان به کشتن حسين، در قتل او شريکند و کشندگان او و ياران و پيروان گذشته و آينده ي آنان، از دين خدا به دورند. لعنت خدا و فرشتگان و همه ي مردم بر آنان باد!

آگاه باشيد! خداوند به فرشتگان مقرب خويش دستور مي دهد اشکهاي گريه کنندگان بر عزاي حسين عليه السلام را گرفته و گرد آورند و به خزانه ي بهشت ببرند و آن را با «آب حيات» بياميزند تا هزار بار گواراتر و خوشبوتر گردد و فرشتگان مقرب، اشک آنان را که در شهادت حسين و مصيبت او خوشحال و خندانند گرفته و به جهنم مي برند و با چرکابهاي داغ جهنم مي آميزند تا آن را هزار بار جوشانتر و عذاب آورتر سازد و خداوند عذاب دشمنان آل محمد را در روز قيامت با اين چرکابه هاي گدازان شديدتر مي کند. [10] .

روايات فراواني از پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله و سلم درباره ي خبر دادن از شهادت فرزندش حسين عليه السلام نقل شده که براي پرهيز از طولاني شدن، از آوردن آنها چشم مي پوشيم. خواستاران به منابع آن رجوع کنند.



پاورقي

[1] ارشاد، ص 250.

[2] سوره‏ي توبه، آيه‏ي 111 (ان الله اشتري...).

[3] تفسير فرات کوفي، ص 171.

[4] کامل الزيارات، ص 143.

[5] کفاية الأثر ص 16.

[6] کفاية الطالب، ص 281.

[7] مناقب، ج 4، ص 72.

[8] بحارالانوار، ج 65، ص 60.

[9] و اذ اخذنا ميثاقکم.. (سوره‏ي بقره، آيه‏ي 85).

[10] تفسير الامام العسکري، ص 367.