بازگشت

ديدار با ام سلمه و خبر شيشه


ابن حمزه از امام باقر عليه السلام روايت مي کند:

چون حسين عليه السلام تصميم گرفت به سوي عراق رود، ام سلمه که تربيت کننده ي حسين بود و محبوبترين افراد نزد امام بود و نسبت به آن حضرت عاطفه ي شديدي داشت و تربت حسين عليه السلام نزد او بود و پيامبر خدا صلي الله عليه و اله و سلم آن را به وي سپرده بود، کسي را نزد حسين عليه السلام فرستاد. به آن حضرت گفت: پسرم! مي خواهي بيرون روي؟ فرمود: مادر! مي خواهم به عراق بروم. گفت: تو را به خدا مبادا به عراق بروي؟ فرمود: چرا مادر؟ گفت: از پيامبر شنيدم که مي فرمود: پسرم حسين در عراق کشته مي شود. پسرم! تربت تو پيش من است، در شيشه اي دربسته که رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم به من سپرده است.

فرمود: مادر! به خدا سوگند من کشته خواهم شد. من از تقدير الهي و قضاي حتمي او و فرماني که از سوي خداوند واجب شده است نمي گريزم. گفت: شگفتا! اگر کشته خواهي شد، پس کجا مي روي؟

فرمود: مادر! اگر امروز نروم فردا مي روم، اگر فردا نروم پس فردا مي روم. مادرجان! به خدا چاره اي از مرگ نيست. من، جا و ساعتي را که در آن کشته مي شوم و محل دفن خودم را خوب


مي شناسم، همان گونه که تو را مي شناسم، و به آن مي نگرم، آن گونه که تو را مي نگرم. گفت: آن را ديده اي؟ فرمود: اگر دوست داري، قبر و جايگاه خودم و يارانم را نشانت دهم. گفت: آري.

حضرت چيزي جز «بسم الله» نگفت، زمين براي او هموار گشت تا آنکه مدفن و جايگاه خود و اصحابش را به او نشان داد و از آن تربت به او داد. او هم آن تربت را با خاکي که پيش او بود آميخت. حسين عليه السلام خارج شد، در حالي که به ام سلمه مي گفت: من روز عاشورا کشته مي شوم. [1] .


پاورقي

[1] الثاقب في المناقب، ص 330.