بازگشت

گريه ي امام رضا بر حسين


علامه ي مجلسي به نقل از برخي تأليفات متأخرين از قول دعبل خزاعي چنين نقل مي کند:

در مثل چنين روزهايي خدمت مولايم علي بن موسي الرضا عليه السلام رسيدم. اندوهگين و ماتم زده نشسته بود و اصحابش پيرامون او بودند. چون مرا ديد که مي آيم، فرمود: آفرين بر تو اي دعبل، مرحبا به ياور ما با دست و زبانش! آنگاه در مجلس کنار خودش برايم جا باز کرد و مرا کنار خود نشاند و فرمود: دعبل! دوست دارم برايم شعر بخواني. اين روزها روز اندوه ما اهل بيت است و روز شادي دشمنان ما بخصوص بني اميه بوده است. اي دعبل! هرکس بر مصيبت ما بگريد يا حتي يک نفر را بگرياند، اجر او بر خداست.اي دعبل! هر کس در مصيبت ما چشمش اشکبار شود و بر مصيبتي که از دشمنانمان به ما رسيده بگريد، خداوند او را با ما محشور مي کند. اي دعبل! هر کس بر مصيبت جدم حسين عليه السلام گريه کند، خداوند حتما گناهانش را مي آمرزد. آنگاه امام برخاست و پرده اي بين ما و خانواده اش زد. اهل بيت خود را پشت پرده نشاند تا بر مصيبت جدش حسين عليه السلام گريه کنند، آنگاه رو به من کرد و فرمود: اي دعبل! براي حسين مرثيه بخوان. تو تا زنده اي ستايشگر و ياور مايي. پس تا مي تواني از ياري ما کوتاهي مکن.


دعبل گويد: اشکم جاري شد و اين اشعار را خواندم:

اي فاطمه! اگر به خيال تو مي گذشت که روزي حسين تو کنار شط فرات، لب تشنه جان دهد، بر صورت خويش مي زدي و اشک از ديدگان جاري مي ساختي.

اي فاطمه! اي دختر پيامبر نيکي! برخيز و مويه کن بر اختران آسمانها که بر خاک تيره افتاده اند؛

قبرهايي که در کوفه است و برخي در مدينه و بعضي در فخ، که درود من بر آنها باد.

قبرهايي در دل نهر کنار کربلا که در ساحل فرات آرميده است.

همه تشنه و عريان جان داده اند. کاش پيش از آنان من جان باخته بودم.

شکوه به درگاه خدا مي برم از درد و داغي که با ياد آنان جام مرگ و تلخکامي بر جانم مي ريزد.

اينان وقتي روزي افتخار کنند، محمد و جبرئيل و قرآن و سوره ها را مي آورند و علي و فاطمه ي زهرا و حمزه و عباس و جعفر طيار را مي آورند، اما آن تيره بختان هند و حرب و سميه را که ناپاکند مي آورند.

آنان پدران را از حقشان بازداشتند و اينان فرزندان را آواره ساختند.

پيوسته تا سواره اي به حج مي رود، تا مرغي بر درختي مي خواند، بر آنان خواهم گريست.

اي چشم! اشک بريز که اکنون وقت اشک ريختن است.

دختران زياد در کاخها ايمنند، اما دختران پيامبر آواره ي بيابان.

سرزمين رسول خدا، خشک و بي حاصل شده و آل زياد در غرفه ها ساکنند.

خاندان پيامبر نحيف و لاغرند و آل زياد مرفهان و قصرنشين.

آل رسول، گلوهاشان بريده است و آل زياد آسوده خاطرند.

پيوسته تا خورشيد مي درخشد، تا منادي خير به نماز فرامي خواند، بر آنان خواهم گريست. [1] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 45، ص 257.