بازگشت

شنيده شدن نداي امام


کفعمي گويد:

حضرت سکينه گويد: چون حسين عليه السلام کشته شد، او را در برکشيدم و از هوش رفتم. شنيدم که مي گفت:

شيعيان من! هرگاه آب گوارا نوشيديد مرا ياد کنيد و چون غريب يا شهيدي شنيديد بر من ندبه کنيد.

هراسان برخاست، با چشمي گريان و بر صورت زنان. شنيد هاتفي مي گويد:

آسمان و زمين، اشک فراوان و خون بر او گريه کردند، بر کشته ي کربلا که در ميان غوغاي امتي پست شهيد شد؛ نزديک آب لب تشنه بود. اي ديده! بر شهيدي گريه کن که از نوشيدن آب، منعش کردند. [1] .

در نقل ديگري است که سکينه خود را روي جسد پدر انداخت و فغاني کشيد و بيهوش شد. گويد: در آن حال شنيدم آن حضرت مي فرمود:

پيروانم! هرگاه آب گوارا نوشيديد مرا ياد کنيد، يا اگر غريب و شهيدي شنيديد بر من ندبه


کنيد.

من آن نواده ي رسولم که بي گناه مرا کشتند و پس از کشتن لگدکوب سم اسبان ساختند.

کاش همه ي شما روز عاشورا مرا مي ديديد که چگونه براي کودکي آب مي طلبيدم، رحمي به من نکردند.

به جاي آب گوارا، با تير سيرابش کردند. چه مصيبتي که پايه هاي حجون را لرزاند!

واي بر آنان که دل پيامبر را زخمي کردند! پس اي شيعيان من! تا مي توانيد، هر لحظه آنان را لعنت کنيد.

آنگاه به هوش آمد، در حالي که محزون بود و بر صورت مي زد و نوحه مي خواند. عده اي از مردان جمع شده او را از روي جسد آن حضرت کنار کشيدند. [2] .

حسين بن احمد بن مغيره با سند خويش نقل مي کندکه:

امام سجاد عليه السلام به زائده فرمود: اي زائده! شنيده ام گاهي قبر اباعبدالله الحسين را زيارت مي کني. گفتم: همين طوراست. فرمود: چرا چنين مي کني؟ با آنکه تو نزد خليفه اي موقعيت والا داري که کسي را با محبت ما و اعتراف به فضايل و حقوق ما بر امت، تحمل نمي کند. گفتم: به خدا با اين کار، جز خدا و رسول را اراده نمي کنم؛ خشم ديگران برايم مهم نيست واگر گزندي هم به من برسد باکي ندارم. فرمود: تو را به خدا چنين است؟ گفتم: آري به خدا. سه بار او چنين گفت و من چنان. سپس فرمود: بشارت و مژده باد تو را! خبري برگزيده و نهان شده را که دارم برايت بازگو مي کنم،:

چون حادثه ي کربلا پيش آمد و پدرم شهيد شد و همراهان و فرزندان و برادرانش به شهادت رسيدند و اهل بيت او را به سوي کوفه مي بردند، به کشته ها نگاه مي کردم که هنوز دفن نشده بودند. اين صحنه بسيار ناراحتم کرد. نزديک بود قالب تهي کنم. عمه ام زينب متوجه حال من شد، گفت: اي بازمانده ي جد و پدر و برادرانم! چرا با جان خود بازي مي کني؟ گفتم: چرا نه، که سرورم و برادران و عموها و عموزادگان و بستگانم را خون آلود و افتاده به دشت مي بينم، غارت شده و بي کفن و دفن،؛ کسي سراغشان نمي رود و به آنان نزديک نمي شود، گويا خانداني از ديلم و خزرند. گفت: آنچه مي بيني بي تابت نکند. به خدا قسم اين عهد و پيماني است از رسول خدا به جدت و پدر و عمويت. خدا از کساني از اين امت پيمان گرفته که فرعونهاي اين امت نمي شناسندشان ولي در آسمانها شناخته شده اند؛ آنان اين اعضاي پراکنده را گردآوري و دفن


مي کنند و بر اين اجساد خونين در اين صحرا، براي قبر پدرت سيدالشهدا پرچمي مي افرازند که هرگز با گذشت زمان نمي پوسد و ازياد نمي رود. بگذار سران کفر و پيروان گمراهي در محو آن بکوشند، اثرش آشکارتر و کارش والاتر خواهد شد.

گفتم: آن پيمان و خبر چيست؟ عمه ام گفت: ام ايمن به من خبر داد که روزي پيامبر خدا به خانه ي زهرا عليهاالسلام رفت و برايش حرير (حلوايي خاص) برد، علي عليه السلام هم طبقي خرما آورد. ام ايمن گويد: من هم ظرفي آوردم که شير و کره در آن بود. پيامبر، علي، فاطمه و حسنين از آن حلوا خوردند. پيامبر و آنان از آن شير نوشيدند و همه از آن خرما و کره خوردند. علي عليه السلام آب ريخت و پيامبر خدا دستش را شست. پس از شستن، دست به صورت خود کشيد و به علي، فاطمه و حسنين نگاه کرد، نگاهي حاکي از خوشحالي. آنگاه نگاهش را به آب دوخت، صورت به قبله ي گرفت و دست به دعا برداشت و دعا کرد، آنگاه به سجده رفت و مدتي بلند گريست. ناله اش بلند شد و اشکش جاري شد. سر برداشت و به زمين نگريست و همچنان اشکش مثل باران جاري بود. فاطمه، علي و حسنين عليهم السلام از حالت رسول خدا اندوهگين شدند. جرأت نمي کرديم از حضرت بپرسيم. اين حالت طول کشيد. علي و فاطمه عليهماالسلام پرسيدند: يا رسول الله! چشمانتان گريان مباد! براي چه گريه مي کنيد که حالت شما دل ما را خون کرد؟ فرمود: برادرم! حبيبم! من به وجود شما بيش از اندازه خوشحالم. به شما مي نگرم و بر نعمت او در شما خدا را سپاسگزارم. جبرئيل بر من نازل شد و گفت: اي محمد! خداوند از آنچه در دل توست و از اين خوشحالي ات نسبت به برادرت، دخترت و نوادگانت آگاه شد، نعمتش را برايت کامل ساخت و اين عطيه را تبريک گفت به اينکه آنان و فرزندان، دوستداران و پيروانشان را با تو در بهشت قرار داد که بين تو و آنان جدايي نيست. آنان هم مثل برخوردارند و عطا مي يابند تا راضي شوي و بالاتر از رضا، به خاطر بلاهاي بسيار و سختيهايي که در دنيا مي بينند، از دست مردمي که خود را امت تو مي دانند، در حالي که از تو و خدا بيزارند. کشته مي شوند و قبرهاشان دور از هم است؛ اين انتخاب خدا براي آنان و براي توست. پس به انتخاب خدا شاکر باش و به قضاي او راضي باش. من نيز خدا را حمد کرده و به قضايش راضي شدم؛ به آنچه براي شما انتخاب کرده است.

سپس جبرئيل به من گفت: اي محمد! برادرت پس از تو آزرده و مغلوب امتت گشته، از دشمنانت سختي مي بيند و به دست شقيترين انسان به شهادت مي رسد که همچون پي کننده ي ناقه ي صالح است، در شهري که محل هجرت او و جايگاه شيعيانش و شيعيان فرزندانش خواهد بود و در آن شهر رنجها و مصيبتهايشان افزون خواهد شد و اين فرزندت (به حسين عليه السلام اشاره کرد)


همراه گروهي از فرزندان و اهل بيت تو و نيکان امت تو در کنار فرات در کربلا کشته خواهد شد؛ سرزميني که در آن محنت و بلا بر دشمنان تو و فرزندانت نيز فراوان خواهد بود؛ در روزي که محنتش بي پايان و حسرتش هميشگي است؛ سرزميني که پاکترين و مقدسترين سرزمينهاست؛ از زمين بهشت است؛ روزي که فرزندت و خاندانش کشته شوند و کافران و ملعونان آنان را محاصره نمايند، زمين و کوهها به لرزه درآيد، درياها متلاطم شود، آسمانها به جنبش آيد، به خاطر تو و دودمان تو و بزرگ شمردن هتک حرمت تو و بدرفتاري مردم با عترت و دودمان تو. آن روز همه چيز از خدا اجازه مي طلبند که به ياري اهل بيت مظلوم تو بشتابند که حجت خدا بر مردم پس از تو هستند.

خداوند به آسمانها، زمين، کوهها، درياها و ساکنان آنها وحي مي کند که منم خداي مقتدري که گريزنده اي از چنگم نمي رهد و کسي ناتوانم نمي کند. من مي توانم پيروز کنم و انتقام بگيرم. به عزت وجلالم سوگند هر که را که فرستاده و وصي مرا داغدار کند و حرمتش را بشکند و عترتش را شهيد کند و عهد او را واگذارد و به دودمانش ستم کند، عذابي کنم که هيچ يک از جهانيان را عذاب نکرده باشم. آن هنگام هر چيز در آسمانها و زمينها به لعن ظالمان به عترت تو و حرمت شکنان تو زبان مي گشايند. وقتي آن گروه به شهادتگاهشان برون آيند، خداوند، خود عهده دار قبض روح آنان مي شود و فرشتگان با ظرفهايي از ياقوت و زمرد، لبريز از آب حيات، همراه با حله هاي بهشتي و عطرهاي جنت از آسمان هفتم فرود مي آيند و با آن آب، غسلشان مي دهند و آن جامه ها را برايشان مي پوشانند و با آن عطر بهشتي حنوطشان مي کنند و فرشتگان صف در صف بر آنان نماز مي خوانند. آنگاه خداوند کساني از امت تو را برمي انگيزد که کافران، آنان را نمي شناسند، نه به سخن نه عمل و نه نيت، در آن خونها شرکتي نداشته اند. اجساد آنان را دفن مي کنند و براي قبر سيدالشهدا در آن صحرا نشاني مي گذارند که نشاني براي اهل حق و سبب رستگاري مؤمنان باشد. از هر آسمان صد هزار فرشته در هر شبانه روز بر گرد آن مي چرخند و بر او درود فرستاده خدا را تسبيح مي گويند و براي زائران استغفار مي کنند و نام زائران او و پدران و بستگان و شهرهايشان را مي نويسند و بر چهره هايشان نشاني از نور عرش الهي مي گذارند که: اين، زائر قبر بهترين شهيدان و پسر بهترين انبياست.

چون روز قيامت شود، از نور آن نشاني در چهره هايشان که همه ي چشمها را فرامي گيرد، فروغي مي تابد که همه، آنان را با آن نور مي شناسند. اي محمد! گويا من تو را بين خودم و ميکائيل مي بينم که علي عليه السلام هم مقابل ماست. فرشتگان بي شماري هم با مايند و ما از آن نشان نور در


سيمايشان در بين خلايق دريافت مي کنيم تا آنکه خداوند ايشان را از هول وهراس آن روز مي رهاند. اين حکم خدا و جايزه ي او به زائران قبر توست يا قبر برادرت يا قبر فرزندت؛ زيارتي که جز نيت خدايي نداشته باشد. گروهي از مردم نفرين شده مي کوشند تا اثر آن قبر را محو کنند ولي به خواست خداوند نمي توانند.

سپس رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: اين است که مرا محزون و گريان ساخت.

حضرت زينب گويد: چون ابن ملجم ملعون بر پدرم ضربت زد و نشان مرگ را ديدم، عرض کردم: پدرجان! ام ايمن به من چنين گفته است، دوست دارم از زبان تو بشنوم. فرمود: سخن همان گونه است که ام ايمن گفته است. گويا من، تو و زنان و دختران خاندانت را مي بينم که در نهايت خواري در اين شهر اسيريد و مي ترسيد که مردم شما را بربايند. صبور باشيد! سوگند به خدايي که دانه را شکافت و موجودات را آفريد، آن روز خداوند جز شما و دوستداران و پيروانتان در روي زمين دوستي ندارد. وقتي رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم اين خبر را به ما داد فرمود: شيطان لعين آن روز از شادي بال درآورده و با ديوها و شياطين خود همه جاي زمين پرواز مي کند و مي گويد: اي شيطانها! ما به خواسته ي خود از فرزندان آدم رسيديم و در هلاکت آنان به نهايت خواسته ي خود رسيديم و آنان را اهل دوزخ ساختيم، مگر آنان که به دامن اين گروه چنگ زنند. پس کارتان اين باشد که مردم را درباره ي آنان به ترديد افکنيد و به دشمني با آنان واداريد و مردم را بر ضد آنان و دوستانشان بشورانيد تا گمراهي مردم و کفرشان استوار شود و کسي نجات نيابد. ابليس دروغگو به آنان راست گفته است: هر که دشمن اين خاندان باشد، عمل صالح او برايش سودي نمي بخشد و هر که دوستي و ولايت اينان را داشته باشد، گناهي (جز گناهان کبيره) زيان نمي رساند.

زائده گويد: آنگاه امام سجاد عليه السلام پس از نقل اين حديث فرمود: اين را داشته باش، اگر در طلب اين حديث، يک سال هم راه بسيار کمي است. [3] .


پاورقي

[1] المصباح، ص 967.

[2] الدمعة الساکبة، ج 4، ص 374.

[3] کامل الزيارات، ص 444.