بازگشت

غارت و آتش زدن خيمه ها


خوارزمي گويد:

دشمنان آمدند و خيمه گاه را محاصره کردند. شمر هم با آنان بود. گفت: وارد شويد و لباسهايشان را غارت کنيد. آن گروه وارد شدند و هر چه در خيمه بود برداشتند. حتي گوشواره از گوش ام کلثوم خواهر امام حسين عليه السلام هم درآوردند و گوش او را زخمي کردند. بر سر لباسهايي که بر تن زنان بود نزاع مي کردند. قيس بن اشعث، قطيفه اي را که حسين عليه السلام بر روي آن مي نشست برداشت. از اين رو به «قيس قطيفه» معروف شد. مردي از ازد به نام اسود، کفش آن حضرت را برداشت. آنگاه آن مردم به دنبال جامه ها و اسبها و شترها رفتند و آنها را غارت کردند.

ابن نما گويد:

آنگاه به غارت خانواده و همسران امام حسين پرداختند، روسري از سرها و انگشتر از انگشتها، گوشواره از گوشها و خلخال از پاها درمي آوردند. مردي از سنبس پيش دختر امام حسين عليه السلام آمد و چادر از سرش برگرفت و آنان بي لباس ماندند، دستخوش باد حوادث و بازيچه ي دستهاي تقدير و اندوههاي بزرگ (آنگاه وي اشعاري از حسن بن ضحاک مي آورد که به غمنامه ي عزيزان اهل بيت مرتبط مي شود).

يکي از زنان بني بکر بن وائل که ديد وسايل غارت شده ي زنان را تقسيم مي کنند، گفت: اي آل بکر! آيا دختران پيامبر راغارت مي کنيد؟! حکمي جز از آن خدا نيست، هلا اي خونخواهان مصطفي...! همسرش او را برگرداند. دختران پيامبر و نور چشمهاي حضرت زهرا عليهاالسلام بيرون آمدند، حسرت زده و نوحه گر و گريان بر آن جوانان و پيران. به خيمه ها آتش زدند. آنان گريزان از خيمه ها بيرون آمدند. [1] .


آتش به آشيانه ي مرغي نمي زنند

گيرم که خيمه، خيمه ي آل عبا نبود


محمد بن سعد گويد:

مردي از اهل عراق، با حالت گريه زينتهاي دختر امام حسين، فاطمه را مي گرفت. وي گفت: چرا گريه مي کني؟ گفت: دختر پيامبر خدا را غارت مي کنم، گريه نکنم؟ گفت: پس واگذار. گفت: مي ترسم ديگري آن را بردارد. [2] .


صدوق با سند خوداز فاطمه دختر امام حسين عليه السلام روايت مي کند:

غانمه وارد خيمه ي ما شد. من دختر کوچکي بودم که دو خلخال طلايي در پاهايم بود. او مي کوشيد آنها را از پايم درآورد و در همان حال مي گريست. گفتم: چرا گريه مي کني اي دشمن خدا؟ گفت: چرا گريه نکنم، در حالي که دختر پيامبر را غارت مي کنم! گفتم: خوب غارتم نکن. گفت: مي ترسم ديگري بيايد و آن را ببرد. گويد: هر چه در خيمه ها بود غارت کردند، حتي جامه هايي که بر تنمان بود. [3] .

ابن جوزي گويد:

يکي از آنان جامه ي فاطمه دختر امام حسين عليه السلام را برداشت. ديگري زيورهايشان را و زنان و دختران را لخت کردند. [4] .

سيد بن طاووس از قول راوي نقل مي کند:

دختري از طرف خيمه گاه امام حسين عليه السلام آمد. مردي به او گفت: دختر! سرورت کشته شد! آن دختر گويد: شيون کنان پيش زنان رفتم. آنان هم رو در روي من ايستاده به فغان پرداختند. راوي گويد: آن گروه در غارت خيمه هاي خاندان رسالت به مسابقه پرداختند، حتي جامه ها از زنان مي گرفتند. دختران رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم و حريم رسالت، گريان و نالان در فراق حاميان و دوستان از خيمه ها بيرون آمدند. حميد بن مسلم گويد: زني از بني بکر بن وائل را که با شوهرش در سپاه عمر سعد بود ديدم که چون حمله به خيمه هاي خانواده ي امام وغارت آنها را ديد، شمشيري برداشت و به سوي خيمه ها شتافت و گفت: اي آل ابابکر! آيا دختران پيامبر غارت مي شوند؟! جز براي خدا حکومت نيست. اي خونخواهان پيامبر! شوهرش او را گرفت و برگرداند. راوي گويد: آنگاه زنان را از خيمه ها بيرون آوردند و در خيمه ها آتش افروختند. [5] .

نيز گويد:

بدان که اواخر روز عاشورا اهل بيت امام حسين عليه السلام و دختران و کودکان به اسارت دشمنان درآمدند. اندوهگين و گريان بودند و تا آخر آن روز در چنان خواري و شکستگي بودند که به قلم نمي آيد. آن شب را به صبح آوردند، در حالي که حاميان و مردان خود را از دست داده بودند و غريبانه کوچ مي کردند. دشمنان سعي مي کردند هر چه بيشتر با آنان بدرفتاري کنند تا نزد عمر سعد بي دين و ابن زياد کافر و يزيد بن معاويه، سرکرده ي الحاد و عناد تقرب جويند. [6] .


شيخ مفيد از حميد بن مسلم نقل مي کند:

به خدا قسم برخي از زنان و دختران را مي ديدم که بر سر غارت لباسهايش نزاع بود. به علي بن الحسين عليه السلام رسيديم که بشدت بيمار بود و روي فرشي نشسته بود. گروهي با شمر بودند. به او گفتند: آيا اين بيمار را نمي کشي؟ پيش خودگفتم: سبحان الله! آيا کودکان را هم مي کشند؟ اين يک کودک است و بيمار. آنان را از اطراف او کنار زدم. عمر سعد آمد. زنان بر سر او فرياد کشيدند و گريستند. به همراهانش گفت: کسي از شما وارد خيمه ي زنان نشود و متعرض اين پسر بيمار نگردد. زنان از او خواستند: اموال غارت شده را برگردانند تا خود را بپوشانند. گفت: هر که از اينان چيزي برده بياورد. به خدا قسم هيچ کس چيزي برنگرداند. گروهي از همراهانش را مأمور خيمه هاي زنان و علي بن الحسين عليه السلام ساخت تا کسي از آنان جايي نرود و با آنان بدرفتاري نشود. [7] .

شمر مي خواست امام زين العابدين عليه السلام را که کوچک و بيمار بود بکشد، حميد بن مسلم نگذاشت. عمر سعد آمد و گفت: کسي وارد خيمه ي زنان نشود و کسي اين نوجوان را نکشد و هر که هر چه برده برگرداند. به خدا هيچ کس چيزي برنگرداند. [8] .


پاورقي

[1] مثير الاحزان، ص 77.

[2] طبقات، شرح حال امام حسين، ص 78.

[3] امالي، ص 139.

[4] تذکرة الخواص، ص 228.

[5] لهوف، ص 180.

[6] اقبال، ص 583.

[7] ارشاد، ص 242.

[8] البداية و النهاية، ج 8، ص 205.