بازگشت

بيرون آمدن زينب از خيمه


سيد بن طاووس گويد:

راوي گويد: زينب از در خيمه بيرون آمد، در حالي که صدا مي زد: واي برادرم! واي سرورم! واي خاندانم! کاش آسمان بر زمين فرود مي آمد! کاش کوهها از هم متلاشي مي شدند.

شمر فرياد زد: درباره ي اين مرد منتظر چه هستيد؟ از هر طرف بر امام حسين عليه السلام حمله ور شدند. زرعة بن شريک، ضربتي بر کتف او زد. امام هم ضربتي بر او وارد کرد و او را نقش زمين ساخت. مرد ديگري با شمشير برگردن مقدس او ضربت زد که حضرت با صورت به زمين غلتيد و ديگر ناتوان شده بود. روي زانوها نشست. سنان بن انس نيزه اي به گلوگاهش زد. نيزه را بيرون کشيد و دوباره بر سينه ي آن حضرت زد. سنان دوباره تيري در کمان نهاد و بر حنجره ي حضرت زد. امام عليه السلام افتاد. دوباره نشست و تير را از گلو بيرون کشيد. دو دست خود را کنار هم زير گلو گرفت. چون پر از خون شد، سر و صورت خويش را به خون رنگين کرد، در حالي که مي فرمود: «خدا را اين گونه آغشته به خونم ديدار خواهم کرد، در حالي که حق مرا غصب کرده اند.» [1] .



پاورقي

[1] لهوف، ص 175.